گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۱۰

مرا پرسید آن سلطان به نرمی و سخن‌خایی
عجب امسال ای عاشق بدان اقبالگه آیی
برای آنک واگوید؛ نمودم گوش کَرّانه
که یعنی: من گران گوشم! سخن را بازفرمایی؟
مگر کوری بود کان دم نسازد خویشتن را کرّ
که تا باشدکه واگوید سخن آن کان زیبایی
شهم دریافت بازی را، بخندید و بگفت این را
بدان کس گو که او باشد چو تو بی‌عقل و هیهایی
یکی حمله دگر چون کرّ ببردم گوش و سر پیشش
بگفتا شید آوردی تو جز استیزه نفزایی
چو دعویِ کری کردم، جواب و عذر چون گویم
همه درهام شد بسته، بدان فرهنگ و بدرایی
به دربانش نظر کردم که یک نکته درافکن تو
بپرسیدش ز نام من؛ بگفتا گیج و سودایی
نظر کردم دگربارش که اندر کش به گفتارش
که شاگرد درِ اویی، چو او عیّار سیمایی 
مرا چشمک زد آن دربان که تو او را نمی‌دانی
که حیلت‌گر به پیش او نبیند غیر رسوایی
مکن حیلت که آن حلوا گَهی در حلق تو آید
که، جوشی بر سرِ آتش مثال دیگِ حلوایی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا پرسید آن سلطان به نرمی و سخن‌خایی
عجب امسال ای عاشق بدان اقبالگه آیی
هوش مصنوعی: سلطان با لحنی نرم و دوستانه از من پرسید: "عاشق، امسال چه طور است که به این مقدار خوش‌شانسی به تو دست داده است؟"
برای آنک واگوید؛ نمودم گوش کَرّانه
که یعنی: من گران گوشم! سخن را بازفرمایی؟
هوش مصنوعی: توجه کن که من به خوبی نمی‌توانم بشنوم! آیا می‌توانی دوباره صحبت کنی و توضیح بدهی؟
مگر کوری بود کان دم نسازد خویشتن را کرّ
که تا باشدکه واگوید سخن آن کان زیبایی
هوش مصنوعی: آیا ممکن است فردی نابینا باشد که صدای خود را به زبان نمی‌آورد؟ به همین ترتیب، تنها در صورتی می‌توان از زیبایی سخن گفت که وجود داشته باشد.
شهم دریافت بازی را، بخندید و بگفت این را
بدان کس گو که او باشد چو تو بی‌عقل و هیهایی
هوش مصنوعی: شاه متوجه بازی شد و خندید و گفت: به کسی که مثل تو نادان و بی‌خبر است، این را بگو که او نیز چنین حالتی دارد.
یکی حمله دگر چون کرّ ببردم گوش و سر پیشش
بگفتا شید آوردی تو جز استیزه نفزایی
هوش مصنوعی: من یک بار دیگر حمله‌ور شدم، مانند کرّ که با قدرت به جلو می‌رود. وقتی که سر و گوش پیش او بردم، گفت: «تو فقط به ستم و ظلم افسار نبندی و چیزی جز انتقاد و نکوهش به ارمغان نیاوردی.»
چو دعویِ کری کردم، جواب و عذر چون گویم
همه درهام شد بسته، بدان فرهنگ و بدرایی
هوش مصنوعی: وقتی که ادعای بزرگی کردم، حالا نمی‌دانم چگونه باید به عذر و توجیه بپردازم. وضعیت به گونه‌ای است که هیچ راهی برای فرار از این ماجرا ندارم و مجبور هستم با این فرهنگ و روش‌های نادرست روبرو شوم.
به دربانش نظر کردم که یک نکته درافکن تو
بپرسیدش ز نام من؛ بگفتا گیج و سودایی
هوش مصنوعی: به دربان نگاه کردم و از او خواستم که از نام من سوالی بپرسد؛ اما او در حالت گیجی و حیرت بود.
نظر کردم دگربارش که اندر کش به گفتارش
که شاگرد درِ اویی، چو او عیّار سیمایی 
هوش مصنوعی: بار دیگر به سخنانش توجه کردم و متوجه شدم که تو همواره در برابر او هستی، مانند شاگردی که در پیش استاد خود قرار دارد، چون او چهره‌ای فریبنده و هوشمند دارد.
مرا چشمک زد آن دربان که تو او را نمی‌دانی
که حیلت‌گر به پیش او نبیند غیر رسوایی
هوش مصنوعی: چشمکی از آن نگهبان به من زد که تو او را نمی‌شناسی. او کسی است که چون به او نزدیک شوی، فقط رسوایی می‌آورد و فریب‌کار است.
مکن حیلت که آن حلوا گَهی در حلق تو آید
که، جوشی بر سرِ آتش مثال دیگِ حلوایی
هوش مصنوعی: فریب نزن، زیرا همان چیزی که به نظر شیرین می‌رسد، ممکن است به طرز ناگهانی و غیرمنتظره‌ای به بلای سر تو تبدیل شود، مانند شیره‌ای که بر روی آتش می‌جوشد و ممکن است به دفتری برگردد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۱۰ به خوانش هانیه سلیمی

حاشیه ها

1396/11/31 00:01
همایون

عاشق خاطره‌ای تعریف می‌‌کند، وقتی به دنیای عشق پای می‌‌گذارد
عشق دائمی و ماندگار مانند جسم نیست بلکه هر لحظه چون آتش نو می‌‌شود
عشق از عاشق می‌‌پرسد باز هم به سراغ من می‌‌آیی و مرا بار دیگر تجربه می‌‌کنی؟
عاشق بی‌ چاره می‌‌خواهد عشق را به فهمد و آن‌ را تصاحب نماید پس خود را به کری می‌‌زند تا ببیند عشق چیست و به دربان و دیگران متوسل می‌‌شود تا با تکرار که کار عقل است و با فهمیدن به آن دست یابد
دربان که به حیله عاشق پی‌ برده است به او هشدار می‌‌دهد که این راه عشق نیست بلکه تنها با صداقت و بی‌ رنگی می‌‌توانی به درگه عشق در آیی و این هنری است که نیاز به جوشش و هم جوشی دارد تا شیرینی‌ عشق در تو کار کند و از گیجی و سودا گری خود رها شوی
اینجا میدان کردار و آمیزش است و باختن و بدست آوردن و نو گرائی و هم شهری عشق شدن، نه آنکه خود را به کری زدن و از گیجی وزیان دیگران برای خود سودی جستن و خود را پروراندن و پروار ساختن و سپس در مرگ همه را در باختن

1403/10/31 07:12
سعید سلیمانی

چقدر بد شده که از هوش مصنوعی برای برگردان به زبان فارسی امروز استفاده می‌کنید.