غزل شمارهٔ ۲۵۰۴
اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بیخویشی
کله جویی نیابی سر چه شیرین است بیخویشی
چو افتادی تو در دامش چو خوردی باده جامش
برون آیی نیابی در چه شیرین است بیخویشی
مترس آخر نه مردی تو بجنب آخر نمردی تو
بده آن زر به سیمین بر چه شیرین است بیخویشی
چرا تو سرد و برف آیی فنا شو تا شگرف آیی
غم هستی تو کمتر خور چه شیرین است بیخویشی
در این منگر که در دامم که پر گشت است این جامم
به پیری عمر نو بنگر چه شیرین است بیخویشی
چه هشیاری برادر هی ببین دریای پر از می
مسلمان شو تو ای کافر چه شیرین است بیخویشی
نمود آن زلف مشکینش که عنبر گشت مسکینش
زهی مشک و زهی عنبر چه شیرین است بیخویشی
بیا ای یار در بستان میان حلقه مستان
به دست هر یکی ساغر چه شیرین است بیخویشی
یکی شه بین تو بس حاضر به جمله روحها ناظر
ز بیخویشی از آن سوتر چه شیرین است بیخویشی
غزل شمارهٔ ۲۵۰۳: چو سرمست منی ای جان ز خیر و شر چه اندیشیغزل شمارهٔ ۲۵۰۵: چو بی گه آمدی باری درآ مردانه ای ساقی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بیخویشی
کله جویی نیابی سر چه شیرین است بیخویشی
هوش مصنوعی: اگر درد باشد یا لذت، زندگی بدون خودخواهی و وابستگیها بسیار دلپذیر است. در نبودِ خودخواهی، در مسیر جستجوی حقیقت و معنا، به شیرینی زندگی پی میبریم.
چو افتادی تو در دامش چو خوردی باده جامش
برون آیی نیابی در چه شیرین است بیخویشی
هوش مصنوعی: زمانی که در عشق یا وابستگیاش گرفتار شوی و از خوشیهایش بهرهمند شوی، دیگر نمیتوانی به سادگی از آن بیرون بیایی. فراموش نکن که زندگی بیهویتی برایت چه لذتبخش و شیرین خواهد بود.
مترس آخر نه مردی تو بجنب آخر نمردی تو
بده آن زر به سیمین بر چه شیرین است بیخویشی
هوش مصنوعی: نگران نباش، تو مردی نیستی که بترسی، در نهایت هم نمردهای. آن پول را به سیمین بده، زیرا در نبود خودخواهی، زندگی چقدر شیرین است.
چرا تو سرد و برف آیی فنا شو تا شگرف آیی
غم هستی تو کمتر خور چه شیرین است بیخویشی
هوش مصنوعی: چرا در این حالت سرد و بیاحساس به دنیا میآیی؟ از بین برو تا به جایی برسیم که شگفتانگیز باشد. اندوه وجود تو را کمتر احساس کن، زیرا چه قدر شیرین است زمانی که بدون وابستگی باشی.
در این منگر که در دامم که پر گشت است این جامم
به پیری عمر نو بنگر چه شیرین است بیخویشی
هوش مصنوعی: به این نکته توجه نکن که در دام افتادهام و پیمانهام پر شده است. به پیری نگاه کن، که زندگی تازهای را تجربه کردهام، و ببین چقدر این حالت بیخود بودن و رهایی شیرین است.
چه هشیاری برادر هی ببین دریای پر از می
مسلمان شو تو ای کافر چه شیرین است بیخویشی
هوش مصنوعی: برادر، نگاه کن به دریای پر از نوشیدنی، تو که کافری، مسلمان شو. بیخود بودن و بیخویش بودن چقدر شیرین است!
نمود آن زلف مشکینش که عنبر گشت مسکینش
زهی مشک و زهی عنبر چه شیرین است بیخویشی
هوش مصنوعی: زلف سیاه او به قدری زیباست که باعث شده مسکین بودنش به خصوصیت این زیبایی تبدیل شود. چه خوشبو و دلنشین است وقتی که او بدون هیچ گونه تظاهر و خودخواهی به این زیبایی میبالد.
بیا ای یار در بستان میان حلقه مستان
به دست هر یکی ساغر چه شیرین است بیخویشی
هوش مصنوعی: بیایید همراهم در باغی خوشبو، جایی که دوستان دور هم جمع شدهاند. در دستان هر یک از آنها یک جام نوشیدنی است. چقدر لذتبخش و شیرین است زمانی که خودمان را از قید و بندها آزاد کنیم و به شادی بپردازیم.
یکی شه بین تو بس حاضر به جمله روحها ناظر
ز بیخویشی از آن سوتر چه شیرین است بیخویشی
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره میشود که در مقام رهبری یا سلطنت قرار دارد و همواره در حال نظارت بر تمامی روحها و احساسات است. این فرد به نوعی از خود بیخبر و فارغ از هرگونه وابستگی به دنیا و خودخواهی است، و این حالت بیخویشی برای او بسیار شیرین و خوشایند به نظر میرسد. در واقع، بیخود بودن از شرایط دنیوی و تعلقات، برای او زیبایی و جذبهای خاص دارد.
حاشیه ها
1395/12/02 18:03
وفایی
تصور کنید آدم یه کلاهی پیدا کنه بعد وقتی می خواد اونو روی سرش بذاره ، هرچی بگرده سرش رو پیدا نکنه
چه احساس شیرینی
1395/12/02 18:03
پریشان روزگار
به قول معروف، این از آن موادی است که یک پکش هزار دلار می ارزد!!