گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵

من دی نگفتم مر تو را کای بی‌نظیر خوش لقا
ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا
امروز صد چندان شدی حاجب بدی سلطان شدی
هم یوسف کنعان شدی هم فر نور مصطفی
امشب ستایمت ای پری فردا ز گفتن بگذری
فردا زمین و آسمان در شرح تو باشد فنا
امشب غنیمت دارمت باشم غلام و چاکرت
فردا ملک بی‌هش شود هم عرش بشکافد قبا
ناگه برآید صرصری نی بام ماند نه دری
زین پشگان پر کی زند چونک ندارد پیل پا
باز از میان صرصرش درتابد آن حسن و فرش
هر ذره‌ای خندان شود در فر آن شمس الضحی
تعلیم گیرد ذره‌ها زان آفتاب خوش لقا
صد ذرگی دلربا کان‌ها نبودش ز ابتدا

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من دی نگفتم مر تو را کای بی‌نظیر خوش لقا
ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا
هوش مصنوعی: من دیروز به تو نگفتم، ای زیبا و بی‌نظیر، که قد تو مانند ماه است و به خاطر زیبایی‌ات، آسمان از حسادت به دو نیم شده است.
امروز صد چندان شدی حاجب بدی سلطان شدی
هم یوسف کنعان شدی هم فر نور مصطفی
هوش مصنوعی: امروز تو به اندازه‌ای زیاد و ارزشمند شده‌ای که هم‌چون نگهبان سلطنت به نظر می‌رسی و هم‌زمان به زیبایی یوسف در سرزمین کنعان می‌درخشی و نوری همچون نور پیامبر مصطفی داری.
امشب ستایمت ای پری فردا ز گفتن بگذری
فردا زمین و آسمان در شرح تو باشد فنا
هوش مصنوعی: امشب تو را ستایش می‌کنم، اما فردا شاید از این سخنان گذر کنی. فردا، زمین و آسمان در توصیف تو محو خواهند شد و به فنا خواهند رفت.
امشب غنیمت دارمت باشم غلام و چاکرت
فردا ملک بی‌هش شود هم عرش بشکافد قبا
هوش مصنوعی: امشب را غنیمت بشمار که من به خدمتت هستم و غلام تو می‌شوم. اگر فردا روزگار تغییر کند و همه چیز دگرگون شود، حتی به آسمان نیز لطمه خواهد خورد.
ناگه برآید صرصری نی بام ماند نه دری
زین پشگان پر کی زند چونک ندارد پیل پا
هوش مصنوعی: ناگهان طوفانی شدید می‌وزد که هیچ نشانه‌ای از آرامش و ساکنی بر روی بام یا در درون خانه باقی نمی‌ماند. این طوفان چنان قدرتی دارد که هیچ چیزی قادر نیست در برابر آن مقاومت کند، حتی بزرگی مانند فیل.
باز از میان صرصرش درتابد آن حسن و فرش
هر ذره‌ای خندان شود در فر آن شمس الضحی
هوش مصنوعی: از دل طوفانی و سردی، زیبایی دوباره می‌تابد و هر ذره از طبیعت به لطف آن آفتاب صبحگاهی شاداب و خندان می‌شود.
تعلیم گیرد ذره‌ها زان آفتاب خوش لقا
صد ذرگی دلربا کان‌ها نبودش ز ابتدا
هوش مصنوعی: ذره‌ها از آن آفتاب زیبا یاد می‌گیرند و می‌فهمند. صد درخشش دلنشین وجود دارد که از ابتدا برای آن‌ها مشخص نبوده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1397/09/29 02:11
همایون

من با بررسی ناقص، واژه شمس الضحی را از واژگان جلال دین پیش از ملاقات شمس می‌‌دانم که پس از آن به ندرت تکرار می‌‌شود، ازینرو این غزل را که بار علمی‌ غیر قابل تصوری دارد به سروده‌های پیشین او نسبت می‌‌دهم
اینجا جلال دین در ذهن خود پدیده‌ای که امروز بنام بیگ بنگ می‌‌نامیم را به تصویر می‌‌کشد، اصل هستی‌ نه به خاطر موجودات داخل آن ارزشمند است بلکه همه این‌ها می‌‌توانند نابود شوند و از نو به ذرات تبدیل شوند و دوباره موجوداتی زیبا پدیدار شوند که امروز نیستند، من تنها می‌‌توانم در فرصتی که دارم ترا بستایم که زیبا‌ترین و ارزشمند‌ترین کاری که میتوان صورت داد همانا غنیمت شمردن دیدن قابلیت آفتاب گونه‌ای است که در هستی‌ حضور دارد و توانائی آفرینش هر زیبائی‌ای را دارد

1402/08/12 22:11
فرهود

در خوانش‌های صوتی بالا بیت پنجم را چونَک choonak می‌خوانند.

«که» پس از «چون» همان حرف ربط «که» است که در حالت مستقل با کسره خوانده می‌شود پس وقتی که بعد از «چون» می‌آید باید با کسره و «چونکه» خوانده شود. دلیل اینکه در نسخ قدیمی به شکل چونک نوشته شده بر می‌گردد به شکل نوشتار در قدیم نه شکل تلفظ.

در نسخ قدیمی «هرچه» را «هرچ» نوشته‌اند؛ آیا این را نیز «هرچْ» یعنی با «چ» ساکن بخوانیم!؟؟