برگردان به زبان ساده
چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را؟
خون بارد این چشمان که تا بینم من آن گلزار را
هوش مصنوعی: این فرد مسکین با درد و نالههایش در تلاش است تا دل محبوبش به حالت رحم و ترحم بیفتد. اشکهایش در حال ریزش هستند و او آرزو دارد که بتواند زیباییهای آن باغ را ببیند.
خورشید چون افروزدم تا هجر کمتر سوزدم
دل حیلتی آموزدم کز سر بگیرم کار را
هوش مصنوعی: خورشید را روشن کردم تا جدا شدن کمتر از درد و سوز باشد. به دل خود روش و چارهای آموختم که از ابتدا بر کار خود تسلط داشته باشم.
ای عقل کلِ ذوفنون تعلیم فرما یک فسون
کز وی بخیزد در درون رحمی نگارین یار را
هوش مصنوعی: ای عقل برتر و با دانش، لطفاً به من بیاموز که چگونه میتوانم یک راز بیاموزم تا از درونم عشق و محبت محبوبی زیبا و دلپذیر بیدار شود.
چون نور آن شمع چگل میدرنیابد جان و دل
کی داند آخر آب و گل دلخواه آن عیار را
هوش مصنوعی: وقتی نور آن شمع در دل و جان ما نفوذ نمیکند، کسی نمیداند که دل و روح آن شخص مورد نظر چه چیزی را میخواهد.
جبریل با لطف و رشد عجل سمین را چون چشد
این دام و دانه کی کشد عنقای خوش منقار را
هوش مصنوعی: جبریل با مهربانی و توجه خود، در کار خود مثل پرندهای خوشمنقار است که نمیگذارد به دام و دانههای معمولی گرفتار شود. او در درک و تواناییهای خود، هیچ چیز عادی را نمیپذیرد و همیشه به دنبال چیزهای عالی و برجسته است.
عنقا که یابد دام کس؟ در پیش آن عنقا مگس
ای عنکبوت عقل بس، تا کی تنی این تار را؟
مصرع اول: عنقایی که عنقا در پیش او همچون مگسی است در دام کی افتد؟!
کو آن مسیح خوش دمی بیواسطه مریم یمی
کز وی دل ترسا همی پاره کند زنار را
هوش مصنوعی: کجاست آن مسیح زیبای بیواسطه مریم که از او دل ترسایی همواره زنجیرها را پاره کند؟
دجال غم چون آتشی گسترد ز آتش مفرشی
کو عیسیِ خنجرکشی دجال بدکردار را
هوش مصنوعی: غم مانند آتشی در دلها شعله میکشد و از این آتش، کسی باید بیاید که بتواند آن را خاموش کند و همچون عیسی که با قدرتش کارهای شگفتانگیز میکند، دجال بدکردار را در هم شکند.
تن را سلامتها ز تو جان را قیامتها ز تو
عیسی علامتها ز تو وصل قیامتوار را
هوش مصنوعی: تن را از تو سلامت میبخشد و جان را به حالت قیامت میکشاند. تو مانند عیسی نشانهها را به زندگی میآوری و وصل کردن را به شکلی بینظیر به نمایش میگذاری.
ساغر ز غم در سر فتد چون سنگ در ساغر فتد
آتش به خار اندر فتد چون گل نباشد خار را
هوش مصنوعی: وقتی غم در دل انسان جا میگیرد، مانند سنگی در ظرف میشود که سنگینی و سختی آن را پر میکند. همچنین، اگر درد و رنج به دل وارد شود، مانند این است که آتش در خارها رسوخ کند، و در این حالت، خارها بدون وجود گل بیمعنا و بیفایده میشوند.
ماندم ز عذرا وامقی چون من نبودم لایقی
لیکن خمار عاشقی در سر دل خمار را
هوش مصنوعی: من در عشق دختری به نام عذرا ماندهام، که هیچکس مثل من شایسته او نیست. با این حال، غم عشق در دل من سنگینی میکند.
شطرنج دولت شاه را صد جان به خرجش راه را
صد که حمایل کاه را صد درد دردی خوار را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف چالشها و سختیهای زندگی اشرافی میپردازد. او بیان میکند که برای دستیابی به قدرت و موفقیت، انسان باید از موانع و مشکلات زیادی عبور کند و در این مسیر، هزینههای زیادی را تقبل کند. به طور کلی، زندگی پر از پیچیدگیها و دشواریهایی است که به نوعی میتواند نماد جنگ و رقابت باشد.
بینم به شه واصل شده می از خودی فاصل شده
وز شاه جان حاصل شده جانها در و دیوار را
هوش مصنوعی: میبینم که به شاه رسیدهام و از خودم فاصله گرفتهام. از این ارتباط با شاه جانم به دست آمده و همه وجودم پر از روح و زندگی است.
باشد که آن شاهِ حرون زان لطفِ از حدها برون
منسوخ گرداند کنون آن رسم استغفار را
هوش مصنوعی: باشد که آن پادشاه بزرگوار به لطف و کرم بینظیرش، رسم استغفار را که دیگر به کار نمیرود، اکنون دوباره احیا کند.
جانی که رو این سو کند با بایزید او خو کند
یا در سنایی رو کند یا بو دهد عطار را
هوش مصنوعی: اگر کسی جانش را به سمت بایزید متمایل کند، به او انس میگیرد، یا اگر به سوی سنایی برود، به او نزدیک میشود، یا عطار را احساس خواهد کرد.
مخدوم جان کز جام او سرمست شد ایام او
گاهی که گویی نام او لازم شمر تکرار را
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حالتی میپردازد که فردی از می و محبت معشوقش به وجد و سرمستی میآید. در برخی اوقات، او به قدری محو عشق او میشود که احساس میکند نام عشق او باید بهطور مکرر و بدون نیاز به یادآوری ذکر شود، چرا که حضور این نام در زندگیاش ضروری و لازم است.
عالی خداوند شمس دین تبریز از او جان زمین
پرنور چون عرش مکین کاو رشک شد انوار را
هوش مصنوعی: عالیترین وجود خداوند، شمس دین تبریز، باعث شده که جان زمین مانند عرش آسمانی روشن و پرنور باشد و نورهای دیگر به خاطر او به حسد افتادهاند.
ای صد هزاران آفرین بر ساعت فرخترین
کان ناطق روح الامین بگشاید آن اسرار را
هوش مصنوعی: ای شگفتانگیز، سلام بر لحظهای خوشیمن، چون فرشتهی وحی، رازها را آشکار خواهد کرد.
در پاکی بیمهر و کین در بزم عشق او نشین
در پرده منکر ببین آن پرده صدمسمار را
هوش مصنوعی: در فضایی خالی از نفرت و کینه، در محفل عشق او حضور داشته باش. داخل پردهای که ناپسند به نظر میرسد، آن پرده آسیبدیده را ببین.
حاشیه ها
وز شاه جان حاصل شده جانها در و دیوار را
به جای وز شاه جان حاصل شده جانها در او دیوار را
---
پاسخ: دوستان مصرع مورد اشاره با نسخ چاپی مقایسه کنند، درستش را به ما اطلاع دهند.
با سلام و احترام-در بیت پنجم عجل سمین به چه معناست؟
1394/11/02 17:02
امید مددی
عجل سمین تلمیح است. این ترکیب درست به همین شکل در آیه 26 سوره ذاریات آمده ومعنای آن گوساله ی فربه می باشد. آنجا که فرشتگان آسمانی در لباس انسان بر ابراهیم نبی وارد می شوند و او برای پذیرایی بهترین خوراک قوم را که گوشت گوساله ی بریان شده بود عرضه می دارد لیکن مهمانان از آن نمی خورند.
در این شعر هم منظور مولانا درست مانند همان آیه است که جبرییل بزرگوار و هدایت کننده هیچگاه سطح خود را با علایق دنیوی پایین نمی آورد و از آن گوساله ی بریان(کنایه) تناول نمی کند.
جانی که رو آن سو کند با بایزید او خو کند
به معنا درست تر می آید
بارها جلال دین عرفان و فرهنگ خود را که با هم نشینی شمس بدست آورده است متفاوت با عرفانهای دیگری معرفی میکند و بطور واضح بینش خود را و آموزهها و راه و روش شمس را از آنچه پیش از آنها بوده است مجزا میکند
و جانی را که با عرفان جلال دین آشناست متفاوت از جانهای دیگر میداند و بدین گونه اختلاف را بنیادی و جانی میشمارد
این اختلاف و تفاوت در حد بسیار بزرگی است شبیه تفاوت میان جان عنکبوت و سیمرغ
جانی که رو آن سو کند با بایزید او خو کند - یا در سنایی رو کند یا بو دهد عطار را
در پاکی بیمهر و کین در بزم عشق او نشین - در پرده منکر ببین آن پرده صدمسمار را
وز شاه جان حاصل شده جان ها در او دیوار را
اشاره به حدیث کلمه لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی
کلمه لا اله الا الله قلعه محکم من است و هر که داخل این قلعه شود از عذاب من ایمن شود.امام رضا ع می فرمایند به شرطها و شروطها و انا من شروطها.
شرط ورود به این قلعه رضاست ، آنهم رضای خداوند که رضای خداوند در گروی رضای اولیا و خلیفه های برحقش بر روی زمین است.همان 14 نور اهل بیت علیهم السلام.
خداوند شاهی است که جانها را بوجود آورده و اگر آدمیان جان خود را در معرفت و عشق خداوند و قلعه لا اله الا الله وارد کنند دیواری محکم( حصن) پناهگاه آنها خواهد بود.
آقای عباس ممکنه بفرمائید این غزل :
پیر من و مراد من، شمس من و خدای من را در کدام دیوان پیدا کردید، من هر چه میگردم، پیدا نمیکنم.
اینجور که پیداست داستان مولانا و شمس داره وارد ژانر علمی تخیلی میشه .....اینقدر باورهای مولانا با مردم زمانه خودش متفاوت بوده که مجبور بوده از ترس طرد اجتماعی حرفهاشو به صورت شعر و با بیان سخت مطرح بکنه که مردم نفهمن