گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳

چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها
کز چشم من دریای خون جوشان شد از جور و جفا
گر لب فروبندم کنون جانم به جوش آید درون
ور بر سرش آبی زنم بر سر زند او جوش را
معذور دارم خلق را گر منکرند از عشق ما
اه لیک خود معذور را کی باشد اقبال و سنا
از جوش خون نطقی به فم آن نطق آمد در قلم
شد حرف‌ها چون مور هم سوی سلیمان لابه را
کای شه سلیمان لطف وی لطف را از تو شرف
در تو را جان‌ها صدف باغ تو را جان‌ها گیا
ما مور بیچاره شده وز خرمن آواره شده
در سیر سیاره شده هم تو برس فریاد ما
ما بنده خاک کفت چون چاکران اندر صفت
ما دیدبان آن صفت با این همه عیب عما
تو یاد کن الطاف خود در سابق الله الصمد
در حق هر بدکار بد هم مجرم هر دو سرا
تو صدقه کن ای محتشم بر دل که دیدت ای صنم
در غیر تو چون بنگرم اندر زمین یا در سما
آن آب حیوان صفا هم در گلو گیرد ورا
کو خورده باشد باده‌ها زان خسرو میمون لقا
ای آفتاب اندر نظر تاریک و دلگیر و شرر
آن را که دید او آن قمر در خوبی و حسن و بها
ای جان شیرین تلخ وش بر عاشقان هجر کش
در فرقت آن شاه خوش بی‌کبر با صد کبریا
ای جان سخن کوتاه کن یا این سخن در راه کن
در راه شاهنشاه کن در سوی تبریز صفا
ای تن چو سگ کاهل مشو افتاده عوعو بس معو
تو بازگرد از خویش و رو سوی شهنشاه بقا
ای صد بقا خاک کفش آن صد شهنشه در صفش
گشته رهی صد آصفش واله سلیمان در ولا
وانگه سلیمان زان ولا لرزان ز مکر ابتلا
از ترس کو را آن علا کمتر شود از رشک‌ها
ناگه قضا را شیطنت از جام عز و سلطنت
بربوده از وی مکرمت کرده به ملکش اقتضا
چون یک دمی آن شاه فرد تدبیر ملک خویش کرد
دیو و پری را پای مرد ترتیب کرد آن پادشا
تا باز از آن عاقل شده دید از هوا غافل شده
زان باغ‌ها آفل شده بی‌بر شده هم بی‌نوا
زد تیغ قهر و قاهری بر گردن دیو و پری
کو را ز عشق آن سری مشغول کردند از قضا
زود اندرآمد لطف شه مخدوم شمس الدین چو مه
در منع او گفتا که نه عالم مسوز ای مجتبا
از شه چو دید او مژده‌ای آورد در حین سجده‌ای
تبریز را از وعده‌ای کارزد به این هر دو سرا

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1392/07/06 02:10
امین کیخا

سنا به معنی نور عربی است و در قران با برق سر هم امده است سنابرق نوشته شده است . اما نور فارسی است یعنی رون برعکس شده است . چنانچه به کردی هنوز رون می گویند و نیز روشن تنها یک ش افزون دارد .

1392/07/06 02:10
امین کیخا

سگ در اوستایی اسپک بوده است در حال حاضر در روسی همین لغت را می گویند .

1392/07/06 02:10
امین کیخا

واله به عربی یعنی شیفتگی با اندوهگینی ، ولی شیدا عبری است از شد به معنی جن و شیدا یعنی جن زده ! در کتابی از هانری کربن از ادبیات نهان روش إسماعیلی واله را با الله همریشه دانسته است که البته خداوند بهتر می داند .

1392/07/06 02:10
امین کیخا

بس که ننوشتیم از خوشروزگاری دارم جان می دهم !

1395/05/18 13:08
میلادی رومی

اساتید بیت چهارم چطور خوانده میشود.!؟

1395/05/18 13:08
میلادی رومی

بخشید بیت پنجم منظور بود

1395/10/01 14:01
رضا

کای شه سلیمان لطف وی لطف را از تو شرف
در تو را جان‌ها صدف باغ تو را جان‌ها گیا

در مصرع اول لطف اول را به صورت جمع می خوانند لُطَف
در مصرع دوم در همان مروارید است (دُرّ) که جان ها صدف آن هستند.

1396/11/22 05:01
همایون

خون دراین غزل و بسیار جاهای دیگر اشاره مستقیم به کشته شدن شمس است که دوری شمس را برای جلال دین بسیار حزین و نا پذیرفتنی و خشم آور و نفرت انگیز و ناباورانه گردانیده است
و اصلا نمی پذیرد که سرنوشت کسی مانند شمس که پادشاه دو سرا است بدست چند اوباش حکومتی رقم بخورد بلکه برعکس این او بوده است که دیو و پری و حتی سلیمان ها و آصف ها همکار و در خدمت او بوده اند کسی که آفتاب و آب حیوان در برابر او هیچ اند و سرنوشت همه را او رقم زده است هرگز نمرده بلکه هر روز زنده تر می شود و این کاری است که جلال دین آنرا دیده بانی می کند
همیشه ازدست دادن او را با پیچیده ترین سخن بیان می دارد و در اینجا نوشته از جوش خون خود را در این باره چون مورچه های ناتوان می داند که به دادخواهی به نزد سلیمان می روند و سلیمان خود دستور کار را از لطف شمس می گیرد که همه بخشش است و مژده خرمی

ممنون . کمی حوصله کنید و شرح بدید

1403/07/07 01:10
نردشیر

خسروا منظوز کی بوده؟