غزل شمارهٔ ۲۴۹۶
خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند میدهی
هست شکرلبی اگر سرکه به قند میدهی
گر تو نمیخری مخر می به هوس همیخرم
عاشق و بیخودم مرا هرزه چه پند میدهی
پیشتر آ تو ای پری از ترشی توی بری
تاج و کمر عطا کنی بخت بلند میدهی
جان به هزار ولوله بهر تو گشت حامله
کآتش عشق خویش را تو به سپند میدهی
چون فرهاد میکشی جان مرا به که کنی
ور نه به دست جان من از چه کلند میدهی
هر چه که میدهی بده بیخبر آن کسی که او
بر تو گمان برد که تو بهر گزند میدهی
برگ گلی همیبری باغ به پیش میکشی
لاشه خری همیبری بیست سمند میدهی
شاکر خدمتی ولی گاه ز لاابالیی
نی به گنه همیزنی نی به پسند میدهی
چون سر زید بشکند چاره عمرو میکنی
چون به دمشق قحط شد آب به جند میدهی
چند بگفتمت مگو لیک تو را گناه چیست
ای تو چو آسیا به تو آنچ دهند میدهی
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند میدهی
هست شکرلبی اگر سرکه به قند میدهی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از خواجه (کسی که در مقام قدرت و ثروت است) میخواهد بگوید که سرکه را به چه قیمتی میفروشد. او همچنین به او یادآوری میکند که اگر سرکه را با قند مخلوط کند، میتواند طعم بهتری داشته باشد. در واقع، شاعر به نوعی به تضاد بین تلخی و شیرینی اشاره میکند و میخواهد ببیند آیا خواجه میتواند به او چیزی با کیفیت بهتر ارائه دهد یا خیر.
گر تو نمیخری مخر می به هوس همیخرم
عاشق و بیخودم مرا هرزه چه پند میدهی
هوش مصنوعی: اگر تو شرابی نمیخری، من به خاطر هوس هم شراب مینوشم. من عاشق شدهام و بیخودم؛ پس تو چه حقی داری که به من نصیحت کنی؟
پیشتر آ تو ای پری از ترشی توی بری
تاج و کمر عطا کنی بخت بلند میدهی
هوش مصنوعی: ای پری، تو که زیبایی، با لطف و مهربانی خود میتوانی برکت و خوشبختی را به دیگران بدهی و موجب افتخار و عزت آنها شوی.
جان به هزار ولوله بهر تو گشت حامله
کآتش عشق خویش را تو به سپند میدهی
هوش مصنوعی: دل من برای تو به شدت نگران و مضطرب است، زیرا آتش عشقی که درونم شعلهور است را تو با بیتفاوتی نادیده میگیری.
چون فرهاد میکشی جان مرا به که کنی
ور نه به دست جان من از چه کلند میدهی
هوش مصنوعی: وقتی فرهاد مرا به عشق میکشد، جان من را به چه کسی تقدیم میکنی؟ اگر این کار را نکنی، چرا بر من شور و شوقی میافزایی؟
هر چه که میدهی بده بیخبر آن کسی که او
بر تو گمان برد که تو بهر گزند میدهی
هوش مصنوعی: هر چیزی که میخواهی بده، بیخبر از کسی که ممکن است فکر کند تو این کار را برای آسیب رساندن به او انجام میدهی.
برگ گلی همیبری باغ به پیش میکشی
لاشه خری همیبری بیست سمند میدهی
هوش مصنوعی: تو به باغ میروی و گلها را میچینی، در حالی که بار یک الاغ را هم با خود میآوری. در عوض بیست اسب به تو میدهند.
شاکر خدمتی ولی گاه ز لاابالیی
نی به گنه همیزنی نی به پسند میدهی
هوش مصنوعی: شکرگزار خدمات و محبتهایی هستی، اما گاهی به خاطر بیتوجهی و بیمبالاتی، اشتباهاً گناه میکنی و از روی سلیقهات چیزی را به دیگران میدهی.
چون سر زید بشکند چاره عمرو میکنی
چون به دمشق قحط شد آب به جند میدهی
هوش مصنوعی: وقتی مشکلی برای شخصی پیش میآید، به فکر حل آن میافتی. اما وقتی در جایی با کمبود مواجه میشوی، به دیگران کمک میکنی.
چند بگفتمت مگو لیک تو را گناه چیست
ای تو چو آسیا به تو آنچ دهند میدهی
هوش مصنوعی: من بارها به تو گفتم که چیزهایی را نگو، اما تو چه گناهی داری؟ تو مثل آسیا هستی که هر چه به آن بدهند، همان را میپذیری و به دیگران میدهی.

مولانا