گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۸۸

ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی
آتش دل مقیم شد تو به سفر چرا شدی
آتش تو مقیم شد با دل من ندیم شد
آتش خویش را بگو کآب حیات آمدی
چاشنی خیال تو می‌بدرد دل مرا
ای غم او چو شکری ای دل من چو کاغذی
شمع بدان صبور شد تا همگیش نور شد
نور به است از همه خاصه که نور سرمدی
نور دمی که عاق شد طالب روح طاق شد
ماه مرا محاق شد بی‌مه فضل ایزدی
بازرسید آیتی از طرف عنایتی
وحدت بی‌نهایتی گشت امام و مقتدی
بست پلنگ قهر را بازگشاد مهر را
قبه ببست شهر را شهر برست از بدی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی
آتش دل مقیم شد تو به سفر چرا شدی
هوش مصنوعی: ای کسی که با وجودت آتش عشق را در دل و جان ما افروختی، حالا که در سفر هستی، چرا این آتش دل ما را تنها گذاشتی؟
آتش تو مقیم شد با دل من ندیم شد
آتش خویش را بگو کآب حیات آمدی
هوش مصنوعی: شعله‌ی عشق تو در دل من جا خوش کرده و حالا مثل دوستی نزدیک شده است. به آتش خود بگو که تو چشمه‌ی زندگی و زنده شدن هستی.
چاشنی خیال تو می‌بدرد دل مرا
ای غم او چو شکری ای دل من چو کاغذی
هوش مصنوعی: خیال تو باعث می‌شود که دل من به درد بیفتد، ای غم من مثل شکر است و من مثل کاغذ هستم.
شمع بدان صبور شد تا همگیش نور شد
نور به است از همه خاصه که نور سرمدی
هوش مصنوعی: شمع به خاطر همه تلاش‌هایش صبوری کرد تا اینکه همه چیز روشن شد. نور او از هر نور دیگری بهتر است، به ویژه اینکه این نور از نوع نور جاودانه و همیشگی است.
نور دمی که عاق شد طالب روح طاق شد
ماه مرا محاق شد بی‌مه فضل ایزدی
هوش مصنوعی: نور لحظه‌ای که عاقل از طلب خود باز ماند، تبدیل به تاریکی شد و نور ماه من در سایه قرار گرفت، به خاطر بی‌مهری و فضل خداوند.
بازرسید آیتی از طرف عنایتی
وحدت بی‌نهایتی گشت امام و مقتدی
هوش مصنوعی: به تازگی نشانه‌ای از لطف و عنایت الهی مشاهده شد که وحدتی بی‌پایان را پدید آورد و موجب پیوند میان امام و پیروانش گردید.
بست پلنگ قهر را بازگشاد مهر را
قبه ببست شهر را شهر برست از بدی
هوش مصنوعی: پلنگ خشم را کنار گذاشت و محبت را به نمایش گذاشت، شهر را از دشمنی دور کرد و باعث شکوفایی آن شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۸۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/10/09 12:01
مامیترا

برای ردیف بیت سوم این شعر، واژه کاغذی آمده است که با واژگان شدی، آمدی، سرمدی و ... در حرف "د" یکی نیست. در گذشته از واژه کاغد استفاده میشده. مثلاً در بیت:
گر بگویم شرح آن بی حد شود
مثنوی هفتاد من کاغد شود
توجه شود در این بیت از واژه کاغد استفاده شده است که با واژه بی حد برای ردیف شعر یکی است.و اژه "کاغذ" با حرف "ذ" در انتها، در دوره های بعدی به جای "کاغد" آمده است.