گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۸۷

هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی
آتش عشق درزده تا نبود عمارتی
ز آنک عمارت ار بود سایه کند وجود را
سایه ز آفتاب او کی نگرد شرارتی
روح که سایگی بود سرد و ملول و بی‌طرب
منتظرک نشسته او تا که رسد بشارتی
جان که در آفتاب شد هر گنهی که او کند
برق زد از گناه او هر طرفی کفارتی
شعله آفتاب را بر که و بر زمین است رنگ
نیست بدید در هوا از لطف و طهارتی
جان به مثال ذره‌ها رقص کنان در آفتاب
نورپذیریش نگر لعل وش و مهارتی
جان چو سنگ می‌دهد جان چو لعل می‌خرد
رقص کنان ترانه زن گشته که خوش تجارتی
قرص فلک درآید و روی به گوش جان‌ها
سر ازل بگویدش بی‌سخن و عبارتی
آنک به هر دمی نهان شعله زند به روح بر
آن دل و زهره کو کز آن دم بزند اشارتی
محرم حق شمس دین ای تبریز را تو شه
کشته عشق خویش را شاه ازل زیارتی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی
آتش عشق درزده تا نبود عمارتی
هوش مصنوعی: در سرزمین نیستی اضطراب و آشفتگی وجود دارد و عشق مانند آتش، ویرانی ایجاد کرده است تا چیزی از سازه‌ای نماند.
ز آنک عمارت ار بود سایه کند وجود را
سایه ز آفتاب او کی نگرد شرارتی
هوش مصنوعی: اگر بنا باشد که وجود کسی تحت تأثیر سایه باشد، سایه‌ای که از نور او ناشی می‌شود، چگونه می‌تواند باعث شرارت و بدی شود؟
روح که سایگی بود سرد و ملول و بی‌طرب
منتظرک نشسته او تا که رسد بشارتی
هوش مصنوعی: روح مانند سایه‌ای سرد و کسالت‌بار و بی‌نشاط منتظر نشسته است تا خبری خوش به او برسد.
جان که در آفتاب شد هر گنهی که او کند
برق زد از گناه او هر طرفی کفارتی
هوش مصنوعی: وقتی که روح در روشنایی حقیقت و آگاهی قرار گیرد، هر عمل ناپسندی که انجام دهد، مانند جرقه‌ای است که از آن عمل بیرون می‌آید و در همه جا اثرگذار است.
شعله آفتاب را بر که و بر زمین است رنگ
نیست بدید در هوا از لطف و طهارتی
هوش مصنوعی: شعله‌ ور بودن نور خورشید به دلیل لطافت و پاکی‌اش است و رنگی بر روی زمین نمی‌گذارد. وقتی به آسمان نگریسته می‌شود، زیبایی و لطافت آن مشهود است.
جان به مثال ذره‌ها رقص کنان در آفتاب
نورپذیریش نگر لعل وش و مهارتی
هوش مصنوعی: روح انسان مانند ذرات ریزی است که در نور آفتاب می‌رقصند. به زیبایی و مهارت این حرکت دقت کن.
جان چو سنگ می‌دهد جان چو لعل می‌خرد
رقص کنان ترانه زن گشته که خوش تجارتی
هوش مصنوعی: وقتی روح قوی و استوار است، می‌تواند حتی جان را با ارزش و زیبایی بسنجد. در این حالت، با شور و شوق برقص و آواز بخوان، چون این وضع نشان‌دهنده‌ای تجارت خوب و سودآور است.
قرص فلک درآید و روی به گوش جان‌ها
سر ازل بگویدش بی‌سخن و عبارتی
هوش مصنوعی: ماه و خورشید از آسمان بیرون می‌آیند و به جان‌ها نگاهی می‌کنند، در حالی که از آغاز هستی حرفی برای گفتن دارند، بدون نیاز به کلام و واژه.
آنک به هر دمی نهان شعله زند به روح بر
آن دل و زهره کو کز آن دم بزند اشارتی
هوش مصنوعی: هر لحظه آتش عشق در دل و جان شعله‌ور می‌شود، اما کجا آن دل و جان هستند که از این لحظه نشانه‌ای بگیرند؟
محرم حق شمس دین ای تبریز را تو شه
کشته عشق خویش را شاه ازل زیارتی
هوش مصنوعی: ای تبریز، تو محرم رازهای حق و حقیقتی. خورشید دین، عاشق خود را کشته است، و این عشق ابتدا و همیشه در این زادگاه می‌تواند عبادت شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۸۷ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۲۴۸۷ به خوانش عندلیب