گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۷۹

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری
بی ز وجود وز عدم باز شدم یکی دری
بی‌مه و سال سال‌ها روح زده‌ست بال‌ها
نقطه روح لم یزل پاک روی قلندری
آتش عشق لامکان سوخته پاک جسم و جان
گوهر فقر در میان بر مثل سمندری
خود خورد و فزون شود آنک ز خود برون شود
سیمبری که خون شود از بر خود خورد بری
کوره دل درآ ببین زان سوی کافری و دین
زر شده جان عاشقان عشق دکان زرگری
چهره فقر را فدا فقر منزه از ردا
کز رخ فقر نور شد جمله ز عرش تا ثری
مست ز جام شمس دین میکده الست بین
صد تبریز را ضمین از غم آب و آذری

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری
بی ز وجود وز عدم باز شدم یکی دری
هوش مصنوعی: قبل از اینکه وجودها از عدم به وجود بیایند، من به‌طور ناگهانی از این دو حالت، یعنی وجود و عدم، آزاد شدم و به یک حقیقت واحد تبدیل شدم.
بی‌مه و سال سال‌ها روح زده‌ست بال‌ها
نقطه روح لم یزل پاک روی قلندری
هوش مصنوعی: در غیاب نور و روشنایی، مدت‌هاست که روح به مانند پرنده‌ای دچار سرگشتگی و خستگی شده است. در این حالت، تنها یک نقطه از روح پاک و ابدی وجود دارد که نمایانگر حالتی از بی‌نهایتی و آرامش است، شبیه به حال و هوای یک عارف آزاداندیش.
آتش عشق لامکان سوخته پاک جسم و جان
گوهر فقر در میان بر مثل سمندری
هوش مصنوعی: آتش عشق، که هیچ مرزی نمی‌شناسد، تمام وجود آدمی را می‌سوزاند و در این میان، قدرت و ارزش فقر را به نمایش می‌گذارد، مانند سمندری که در دریای بی‌کران شنا می‌کند.
خود خورد و فزون شود آنک ز خود برون شود
سیمبری که خون شود از بر خود خورد بری
هوش مصنوعی: آن کس که به خود مشغول است و از خود راضی است، هر چقدر بیشتر از خودش بگذرند و به دیگران توجه کند، در واقع به خودش آسیب می‌زند و دچار مشکلاتی می‌شود. او با این رفتار به مانند سیمی می‌شود که اگر از درون دچار مشکل نشود، از بیرون نمی‌تواند زنده بماند.
کوره دل درآ ببین زان سوی کافری و دین
زر شده جان عاشقان عشق دکان زرگری
هوش مصنوعی: به درون دل خود نگاهی بینداز و ببین که در آن سوی مرزهای کفر و ایمان، جان عاشقان عشق به یک فروشگاه طلا تبدیل شده است.
چهره فقر را فدا فقر منزه از ردا
کز رخ فقر نور شد جمله ز عرش تا ثری
هوش مصنوعی: فقر را به عنوان یک زیبایی واقعی بپذیر، چرا که فقر پاک و خالص است و از آن نور و روشنایی ساطع می‌شود که بر زمین و آسمان تاثیرگذار است.
مست ز جام شمس دین میکده الست بین
صد تبریز را ضمین از غم آب و آذری
هوش مصنوعی: نوشیدن از جام شمس دین در میخانه، حالتی سرمستی به انسان می‌بخشد که در آنچه می‌گذرد، غم‌ها و مشکلات زندگی را فراموش می‌کند. این حالت به اندازه‌ای خوشایند و لذت‌بخش است که تمامی غم و اندوه‌ها به راحتی از یاد می‌روند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۷۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/11/01 03:02
همایون

این غزل اوج عشق و شناخت و ژرف اندیشی‌ جلال دین است در مرتبه رازورزی که همچون سخنی است شطح گونه و لب ریخته، لب ریز از حضور در بی‌ زمانی و بی‌ مکانی و خارج از هست و نیست و در میان کوره دل‌، در نقطه‌ای بی‌ عرض و طول از جنس روح، گوئی همه چیز را که با او در ارتباط است در آنجا دیدنی می‌‌یابد و با این غزل ما را به جایی‌ می‌‌برد که از عهده هیچ دانش و شگردی بر نمی اید، فرخنده و شکوه مند باد نوشیدن نور فقر از جام شمس دین به دست جلال دین در میکده سیمبران و سمندران