غزل شمارهٔ ۲۴۷۷
سرکه هفت ساله را از لب او حلاوتی
خاربنان خشک را از گل او طراوتی
جان و دل فسرده را از نظرش گشایشی
سنگ سیاه مرده را از گذرش سعادتی
از گذری که او کند گردد سرد دوزخی
وز نظری که افکند زنده شود ولایتی
مرده ز گور برجهد آید و مستمع شود
گر بت من ز مردهای یاد کند حکایتی
آنک ز چشم شوخ او هر نفسی است فتنهای
آنک ز لطف قامتش هر طرفی قیامتی
آه که در فراق او هر قدمی است آتشی
آه که از هوای او میرسدم ملامتی
غزل شمارهٔ ۲۴۷۶: هین که خروس بانگ زد وقت صبوح یافتیغزل شمارهٔ ۲۴۷۸: باز چه شد تو را دلا باز چه مکر اندری
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرکه هفت ساله را از لب او حلاوتی
خاربنان خشک را از گل او طراوتی
هوش مصنوعی: سرکهای که هفت سال در دست او بوده، دارای طعمی شیرین است و گلهای خاربنانی که در او رشد کردهاند، زیبایی و طراوت خاصی دارند.
جان و دل فسرده را از نظرش گشایشی
سنگ سیاه مرده را از گذرش سعادتی
هوش مصنوعی: نگاه او برای دل و جان افسرده، نشانهای از امید و گشایش است. حتی سنگ سیاه و بیحرکت نیز با عبور او به سعادت و زندگی میرسد.
از گذری که او کند گردد سرد دوزخی
وز نظری که افکند زنده شود ولایتی
هوش مصنوعی: هر جا که او عبور کند، آنجا دوزخیان سرد و بیروح میشوند و با نگاهی که به کسی بیندازد، آن شخص زنده و جاندار میشود.
مرده ز گور برجهد آید و مستمع شود
گر بت من ز مردهای یاد کند حکایتی
هوش مصنوعی: اگر مردهای از خواب گور برمیخیزد و گوش به حکایتی میسپارد، به خاطر این است که بت من به یاد مردهای داستانی را بیان کند.
آنک ز چشم شوخ او هر نفسی است فتنهای
آنک ز لطف قامتش هر طرفی قیامتی
هوش مصنوعی: هر بار که به چشمان بازیگوش او نگاه میکنم، حس فتنه و جذابی را تجربه میکنم. و زیبایی اندامش به گونهای است که هر لحظهاش به عنوان یک قیامت و شگفتی به نظر میرسد.
آه که در فراق او هر قدمی است آتشی
آه که از هوای او میرسدم ملامتی
هوش مصنوعی: در دل دوری او هر قدمی که برمیدارم، مثل آتش سوزان است و آه، که به خاطر عشق او من مورد سرزنش قرار میگیرم.