گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۷۰

جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی
عشق پرست ای پسر باد هواست مابقی
از می عشق سرخوشم آتش عشق مفرشم
پای بنه در آتشم چند از این منافقی
از سوی چرخ تا زمین سلسله‌ای است آتشین
سلسله را بگیر اگر در ره خود محققی
عشق مپرس چون بود عشق یکی جنون بود
سلسله را زبون بود نی به طریق احمقی
عشق پرست ای پسر عشق خوش است ای پسر
رو که به جان صادقان صاف و لطیف و صادقی
راه تو چون فنا بود خصم تو را کجا بود
طاقت تو که را بود کآتش تیز مطلقی
جان مرا تو بنده کن عیش مرا تو زنده کن
مست کن و بیافرین بازنمای خالقی
یک نفسی خموش کن در خمشی خروش کن
وقت سخن تو خامشی در خمشی تو ناطقی
بی‌دل و جان سخنوری شیوه گاو سامری
راست نباشد ای پسر راست برو که حاذقی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی
عشق پرست ای پسر باد هواست مابقی
هوش مصنوعی: جانم فدای کسانی است که عاشقانه زندگی می‌کنند و عشق را می‌پرستند. ای پسر، عشق مانند بادی است که به راحتی می‌گذرد و باقی مسائل فرعی هستند.
از می عشق سرخوشم آتش عشق مفرشم
پای بنه در آتشم چند از این منافقی
هوش مصنوعی: از شراب عشق مسرورم و آتش این احساس را به من بشناسان! پای خود را در آتش عشق بگذار و دیگر از این نفاق و تردید چه فایده‌ای داری؟
از سوی چرخ تا زمین سلسله‌ای است آتشین
سلسله را بگیر اگر در ره خود محققی
هوش مصنوعی: از آسمان تا زمین یک زنجیره‌ی آتشین وجود دارد. اگر به دنبال حقیقت هستی، این زنجیره را در دست بگیر.
عشق مپرس چون بود عشق یکی جنون بود
سلسله را زبون بود نی به طریق احمقی
هوش مصنوعی: عشق را نپرس چگونه است، زیرا عشق به نوعی دیوانگی است و هیچ قاعده و قانونی ندارد. این احساس نه از روی عقل و خرد بلکه از روی احساسات عمیق و گاهی نادیده‌گیری عقل به وجود می‌آید.
عشق پرست ای پسر عشق خوش است ای پسر
رو که به جان صادقان صاف و لطیف و صادقی
هوش مصنوعی: عشق را بپرست، ای پسر! عشق چیز خوبی است، پس به سوی جان پاکان و صاف و راست برو.
راه تو چون فنا بود خصم تو را کجا بود
طاقت تو که را بود کآتش تیز مطلقی
هوش مصنوعی: چرا که راه تو به سمت زوال و نابودی می‌رسد، دشمنت را کجا را دارد که بتواند تحمل کند؟ و بلکه آتش شدید، همه‌جا حاضر و همه‌چیزسوز است.
جان مرا تو بنده کن عیش مرا تو زنده کن
مست کن و بیافرین بازنمای خالقی
هوش مصنوعی: ای کاش تو جان مرا طوری صاحب شوی که زندگی‌ام را با شادابی پر کنی. مرا مست و مدهوش کن و معجزه‌ات را دوباره به نمایش بگذار.
یک نفسی خموش کن در خمشی خروش کن
وقت سخن تو خامشی در خمشی تو ناطقی
هوش مصنوعی: لحظه‌ای سکوت کن و در آرامش خود فریاد بزن. وقتی تو صحبت نمی‌کنی، در این سکوت حالت سخن‌گو بودن را داری.
بی‌دل و جان سخنوری شیوه گاو سامری
راست نباشد ای پسر راست برو که حاذقی
هوش مصنوعی: سخن گفتن بدون دل و جان مانند روش گاو سامری است. پسر، سعی کن که راست و درست بروی، چون تو فرد بااستعدادی هستی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۷۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/01/25 16:03

شاهکار هست این شعر

1394/09/06 20:12
نگار

با سلام خدمت شما
لطفا معنی این بیت از این غزل زیبا رو بهم بگین ممنون
جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی
عشق پرست ای پسر باد هواست مابقی.

1396/08/16 00:11
همایون

بار‌ها جلال دین عشق را به پر پرواز تشبیه میکند
ر‌ه آسمان درون است پر عشق را بجنبان پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند
اینجا می‌گوید وقتی پر عشق داری همه چیز چون هوای پرواز برای تو میشود چون پرواز به هوا نیاز درد
همچنین عشق مانند آتش است که همه چیز را می‌‌سوزند و از جنس آتش می‌‌کند یعنی‌ از جنس خودش
با عاشقان که بشینی عاشق می‌‌شوی می‌‌گوید از من دوری و نفاق نکن زیرا ما با هم می‌‌توانیم دائما بیافرینیم
عاشقان و صادقان همیشه معنی‌ نو می‌‌آفرینند و جهان را نو می‌کنند و خرم

1396/11/14 19:02
شیرین

برنامه 324 گنج حضور در خصوص این غزل توضیحات خوبی آقای شهبازی دارند. لینک
پیوند به وبگاه بیرونی/

1397/01/24 07:03
مهدی

با سلام
معنای بیت آخر ، اونجا که از گاو سامری میگه ، بفرماید ممنون میشم
چه برداشتی از این بیت به نظر با نظر مولانا نزدیکتره؟
متشکرم

1397/11/23 01:01
همایون

آنچه در این غزل مورد تاکید بسیار قرار گرفته است که باید به آن توجه فراوان داشت صداقت است، صداقت و راستی‌، هیزم آتش عشق است، و بر عکس نفاق و ریا و ترفند و دورویی و دروغ، کار کسانی است که از عشق بویی نبرده ا‌ند و به دنبال هوی و منافع خود و فریب خلق هستند و هر لحظه نقشی وباوری دیگر پیدا می‌‌کنند در حالیکه آنکس که عاشق است همیشه اسیر و در بند راستی‌ و صداقت خود است که این بند بسیار گرانبهایی است بر عکس بند حماقت که سلسله‌ای پست و گمراه کننده است
سامری نمونه انسان حقه بازی است که از دانش زرگری و مجسمه سازی خود گوساله‌ای می‌‌سازد که وقتی باد در آن می‌‌پیچد صدای گاو می‌‌دهد و مردم را می‌‌فریبد، انسان غیر عاشق وقتی کسی‌ حرف می‌‌زند او هم به خروش در می‌‌آید و حرف را با حرف و عمل را با عکس العمل پاسخ می‌‌دهد در حالیکه عاشق وقتی خاموش است درون او پر از سخن می‌‌شود که از صداقت او می‌‌جوشد و وقتی حرفی‌ میزند درون او خاموشی است و هیچ غرض و کینه‌ای کار نمی کند نه آنکه حرف می‌‌زند تا پاسخ کسی‌ را بدهد، بلکه حرف می‌‌زند چون سخن نویی برای گفتن دارد
اساسا سخن وقتی از روی صداقت است نو است و وقتی سخن نو بناشد و تکرار سخن دیگری باشد از جنس صداقت و راستی‌ نیست و هدف بازاریابی دارد
از اینرو صداقت کار آسانی نیست، برای همین است که می‌‌گوید جانم فدای عاشق‌ها که زنجیری گرم و آتشین آن‌ها را از آسمان به زمین وصل می‌‌کند و باید آنها را جست وبدور آنان حلقه زد و نشان آن این است که حرف تکراری نمی زنند و دکان باز نکرده ا‌ند تا سخنان تکراری بفروشند
جلال دین خود را از این جنس می‌‌داند و این آتش را مفرش خود می‌‌داند و راه فنا را می‌‌پیماید یعنی‌ حرف‌ها را ضبط نمی کند و تکرار نمی کند چون سخن تازه و نو هر لحظه از آسمان به او راه می‌‌یابد چون شعله‌های آتش که هر یک نو به نو از دل آتش بیرون می‌‌آیند

1398/06/18 17:09
بیگانه

طاقت تو که را بود کآتش تیز مطلقی!!...
عالی!
چه غزل قوی ای بود.