غزل شمارهٔ ۲۴۶۹
آه خجسته ساعتی که صنما به من رسی
پاک و لطیف همچو جان صبحدمی به تن رسی
آن سر زلف سرکشت گفته مرا که شب خوشت
زین سفر چو آتشت کی تو بدین وطن رسی
کی بود آفتاب تو در دل چون حمل رسد
تا تو چو آب زندگی بر گل و بر سمن رسی
همچو حسن ز دست غم جرعه زهر میکشم
ای تریاق احمدی کی تو به بوالحسن رسی
گرچه غمت به خون من چابک و تیز میرود
هست امید جان که تو در غم دل شکن رسی
جمله تو باشی آن زمان دل شده باشد از میان
پاک شود بدن چو جان چون تو بدین بدن رسی
چرخ فروسکل تو خوش ننگ فلک دگر مکش
بوک به بوی طرهاش بر سر آن رسن رسی
زن ز زنی برون شود مرد میان خون شود
چون تو به حسن لم یزل بر سر مرد و زن رسی
حسن تو پای درنهد یوسف مصر سر نهد
مرده ز گور برجهد چون به سر کفن رسی
لطف خیال شمس دین از تبریز در کمین
طالب جان شوی چو دین تا به چه شکل و فن رسی
غزل شمارهٔ ۲۴۶۸: نیست به جز دوام جان ز اهل دلان روایتیغزل شمارهٔ ۲۴۷۰: جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آه خجسته ساعتی که صنما به من رسی
پاک و لطیف همچو جان صبحدمی به تن رسی
هوش مصنوعی: ای کاش ساعتی خوشایند فرابرسد که معشوقم به من نزدیک شود، مانند روحی پاک و لطیف که به بدن سپیدهدم میرسد.
آن سر زلف سرکشت گفته مرا که شب خوشت
زین سفر چو آتشت کی تو بدین وطن رسی
هوش مصنوعی: سر زلف معشوق به من میگوید که از سفر شبانهام لذت ببر، اما من نگرانم که کی به این سرزمین برمیگردم.
کی بود آفتاب تو در دل چون حمل رسد
تا تو چو آب زندگی بر گل و بر سمن رسی
هوش مصنوعی: کیست که مانند تو، در دل تأثیرگذار باشد؟ زمانی که شیرینی و خوشی به زندگی میرسد، تو همچون آب حیات بر گل و سمن، وجود و زیبایی را سیراب میکنی.
همچو حسن ز دست غم جرعه زهر میکشم
ای تریاق احمدی کی تو به بوالحسن رسی
هوش مصنوعی: مانند حسن، به خاطر غم، یک جرعه زهر مینوشم. ای تریاق احمدی، کی به بوالحسن خواهی رسید؟
گرچه غمت به خون من چابک و تیز میرود
هست امید جان که تو در غم دل شکن رسی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه غم تو به شدت و تیزی به جانم آسیب میزند، اما هنوز امید دارم که تو به من نزدیک میشوی و این دلشکستگی را برطرف میکنی.
جمله تو باشی آن زمان دل شده باشد از میان
پاک شود بدن چو جان چون تو بدین بدن رسی
هوش مصنوعی: وقتی که تو موجود باشی، دل از هرگونه آلایش پاک میشود و بدن، چون جان، نیکو و خالص میگردد، زیرا تو با این جسم وجود مییابی.
چرخ فروسکل تو خوش ننگ فلک دگر مکش
بوک به بوی طرهاش بر سر آن رسن رسی
هوش مصنوعی: چرخ زمان را رها کن، این سرنوشت دیگر به درد نمیخورد، چون تنها با بوی موهایش میتوان به او دست یافت.
زن ز زنی برون شود مرد میان خون شود
چون تو به حسن لم یزل بر سر مرد و زن رسی
هوش مصنوعی: زن از زنی خارج میشود و مرد در خون غرق میشود. هنگامی که تو با جمال ابدیات به مقام مرد و زن میرسی.
حسن تو پای درنهد یوسف مصر سر نهد
مرده ز گور برجهد چون به سر کفن رسی
هوش مصنوعی: زیبایی تو چنان است که حتی یوسف مصر هم به تو غبطه میخورد؛ اگر او مرده باشد، با دیدن زیباییات از قبر برمیخیزد و کفن را کنار میزند.
لطف خیال شمس دین از تبریز در کمین
طالب جان شوی چو دین تا به چه شکل و فن رسی
هوش مصنوعی: محبوب شمسالدین از تبریز، منتظر است تا جان تو را به دست آورد. تو نیز باید مانند دین، به دنبال او باشی و ببینی به چه شیوه و روشهایی میتوانی به او دست یابی.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۴۶۹ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/01/28 17:03
نادر..
آن سر زلف سرکشت گفته مرا که شب خوشت
زین سفر چو آتشت کی تو بدین وطن رسی ..
1397/06/15 03:09
mori
سلام.آیا سایت برا تفسیر یا حداقل ترجمه اشعار مولوی هست؟