غزل شمارهٔ ۲۴۶۶
ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای
ای که چو آفتاب و مه دست کرم گشادهای
صبح که آفتاب خود سر نزدهست از زمین
جام جهان نمای را بر کف جان نهادهای
مهدی و مهتدی توی رحمت ایزدی توی
روی زمین گرفتهای داد زمانه دادهای
مایه صد ملامتی شورش صد قیامتی
چشمه مشک دیدهای جوشش خنب بادهای
سر نبرد هر آنک او سر کشد از هوای تو
ز آنک به گردن همه بستهتر از قلادهای
خیز دلا و خلق را سوی صبوح بانگ زن
گرچه ز دوش بیخودی بیسر و پا فتادهای
هر سحری خیال تو دارد میل سردهی
دشمن عقل و دانشی فتنه مرد سادهای
همچو بهار ساقیی همچو بهشت باقیی
همچو کباب قوتی همچو شراب شادهای
خیز دلا کشان کشان رو سوی بزم بینشان
عشق سوارهات کند گرچه چنین پیادهای
ذره به ذره ای جهان جانب تو نظرکنان
گوهر آب و آتشی مونس نر و مادهای
این تن همچو غرقه را تا نکنی ز سر برون
بند ردا و خرقهای مرد سر سجادهای
باده خامشانه خور تا برهی ز گفت و گو
یا حیوان ناطقی جمله ز نطق زادهای
لطف نمای ساقیا دست بگیر مست را
جانب بزم خویش کش شاه طریق جادهای
غزل شمارهٔ ۲۴۶۵: آمدهای که راز من بر همگان بیان کنیغزل شمارهٔ ۲۴۶۷: کعبه طواف میکند بر سر کوی یک بتی
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای
ای که چو آفتاب و مه دست کرم گشادهای
هوش مصنوعی: ای تو که با لطف و زیباییات از هر دو دنیا برتری، مانند آفتاب و ماه هستی که همیشه دستهای خودت را برای بخشش و محبت به سوی دیگران گشودهای.
صبح که آفتاب خود سر نزدهست از زمین
جام جهان نمای را بر کف جان نهادهای
هوش مصنوعی: در صبحی که هنوز آفتاب طلوع نکرده، تو جامی از معرفت و حقیقت را در دست داری و به جان خود تقدیم کردهای.
مهدی و مهتدی توی رحمت ایزدی توی
روی زمین گرفتهای داد زمانه دادهای
هوش مصنوعی: تو در روزگار، مهدی و راهنمای خوبی هستی که به رحمت خداوند نزدیک شدهای و در این دنیای خاکی به عدالت و حق میپردازی.
مایه صد ملامتی شورش صد قیامتی
چشمه مشک دیدهای جوشش خنب بادهای
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف احساسات عمیق و اشتیاقی میپردازد که در دل شاعر وجود دارد. شاعر از عشق و شور و شوقی سخن میگوید که مانند جوششی از چشمی پر از راز و زیبایی میجوشد، و این احساسات میتواند منجر به سرزندگی و نشاط شود. باده در اینجا نماد لذت و شادی است که از این احساسات ناشی میشود.
سر نبرد هر آنک او سر کشد از هوای تو
ز آنک به گردن همه بستهتر از قلادهای
هوش مصنوعی: در هر نبردی که او به خاطر تو برانگیخته میشود، به خاطر عشق و وابستگیاش به تو، انگار که به گردن او قلادهای سنگین وجود دارد که او را بیشتر به تو متصل میکند.
خیز دلا و خلق را سوی صبوح بانگ زن
گرچه ز دوش بیخودی بیسر و پا فتادهای
هوش مصنوعی: بیدار شو و مردم را به صبحانه دعوت کن، حتی اگر خودت به دلیل حالتی ناتوان و بیخبر بر زمین افتادهای.
هر سحری خیال تو دارد میل سردهی
دشمن عقل و دانشی فتنه مرد سادهای
هوش مصنوعی: هر صبح، فکر تو آنقدر دلنشین است که میخواهد تحت تأثیر قرار دهد. تو دشمن خرد و دانش هستی و برای مردی ساده، ایجاد آشفتگی میکنی.
همچو بهار ساقیی همچو بهشت باقیی
همچو کباب قوتی همچو شراب شادهای
هوش مصنوعی: ساقی تو مانند بهار است و زیباییاش همانند بهشت پایدار، قوت تو هم چون کباب لذیذ و طراوت تو مانند شراب خوشمزه است.
خیز دلا کشان کشان رو سوی بزم بینشان
عشق سوارهات کند گرچه چنین پیادهای
هوش مصنوعی: بپا خیز و با شوق به سوی مهمانی عشق برو، هرچند که در حال حاضر پیاده و بدون نشانی از عشق هستی، اما عشق تو را به جلو میبرد.
ذره به ذره ای جهان جانب تو نظرکنان
گوهر آب و آتشی مونس نر و مادهای
هوش مصنوعی: هر ذره از این جهان با نگاه به سوی تو همچون جواهرهایی از آب و آتش در کنار یکدیگرند.
این تن همچو غرقه را تا نکنی ز سر برون
بند ردا و خرقهای مرد سر سجادهای
هوش مصنوعی: این جسم مانند کسی است که در آب غرق شده و برای نجات خود باید از زیر آب بیرون بیاید. تا زمانی که او خود را از این وضعیت نجات ندهد، نمیتواند به آرامش برسد و در حال سجده و عبادت قرار گیرد.
باده خامشانه خور تا برهی ز گفت و گو
یا حیوان ناطقی جمله ز نطق زادهای
هوش مصنوعی: نوشیدن بادهای که نازک و دلپذیر است، تو را از گفتوگو و حواشی بیمورد دور خواهد کرد. تو نیز مانند دیگر موجودات، از گفتار به وجود آمدهای و بهتر است به آرامی و سکوت بیندیشی.
لطف نمای ساقیا دست بگیر مست را
جانب بزم خویش کش شاه طریق جادهای
هوش مصنوعی: ای ساقی مهربان، لطف کن و در دست بگیر آن مست را و او را به سوی مجلس خودت ببر، زیرا تو سرپرست راهی هستی که ما را به خوشی و سرور هدایت میکند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۴۶۶ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۲۴۶۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۴۶۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1394/06/04 04:09
محمدامین
سلام و درود
خیلی زیبا بود.
خواندن این غزل در سحر جمعه شور شعف آن را بیشتر کرد.
1395/05/22 00:07
ح.گ.
بیت 10 به صورت زیر درستتر مینماید:
ذره به ذرهٔ جهان...
1400/09/30 09:11
ملیکا رضایی
ای که همه نگاه من خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن پا نکشم ز کوی تو
...
ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای
ای که چو آفتاب و مه دست کرم گشادهای
...
.