گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۶۵

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی
و آن شه بی‌نشانه را جلوه دهی نشان کنی
دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفش
گفتم می نمی‌خورم گفت مکن زیان کنی
گفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرم
دست برم به جعد تو باز ز من کران کنی
دید که ناز می‌کنم گفت بیا عجب کسی
جان به تو روی آورد روی بدو گران کنی
با همگان پلاس و کم با چو منی پلاس هم
خاصبک نهان منم راز ز من نهان کنی
گنج دل زمین منم سر چه نهی تو بر زمین
قبله آسمان منم رو چه به آسمان کنی
سوی شهی نگر که او نور نظر دهد تو را
ور به ستیزه سر کشی روز اجل چنان کنی
رنگ رخت که داد رو زرد شو از برای او
چون ز پی سیاهه‌ای روی چو زعفران کنی
همچو خروس باش نر وقت شناس و پیش رو
حیف بود خروس را ماده چو ماکیان کنی
کژ بنشین و راست گو راست بود سزا بود
جان و روان تو منم سوی دگر روان کنی
گر به مثال اقرضوا قرض دهی قراضه‌ای
نیم قراضه قلب را گنج کنی و کان کنی
ور دو سه روز چشم را بند کنی به‌اتّقوا
چشمه چشم حس را بحر در عیان کنی
ور به نشان ما روی راست چو تیر ساعتی
قامت تیر چرخ را بر زه خود کمان کنی
بهتر از این کرم بود جرم تو را گنه تو را
شرح کنم که پیش من بر چه نمط فغان کنی
بس که نگنجد آن سخن کو بنبشت در دهان
گر همه ذره ذره را بازکشی دهان کنی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی
و آن شه بی‌نشانه را جلوه دهی نشان کنی
هوش مصنوعی: تو آمده‌ای تا رازی که در دل دارم را برای دیگران افشا کنی و آن معشوق نامرئی را به همگان نشان دهی.
دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفش
گفتم می نمی‌خورم گفت مکن زیان کنی
هوش مصنوعی: شب گذشته خیالت با حالتی سرمست به سراغم آمد و در دستت جایی برای نوشیدنی داشتی. به تو گفتم که من شراب نمی‌نوشم، اما تو گفتی که نکن این کار را، چون به خودت ضرر می‌زنی.
گفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرم
دست برم به جعد تو باز ز من کران کنی
هوش مصنوعی: به او گفتم که نکند شرم بر من غالب شود و دلم بترسد. اگر بخواهم به موهای زیبایت دست بزنم، تو باز مرا دور خواهی کرد و به من بی‌اعتنایی خواهی کرد.
دید که ناز می‌کنم گفت بیا عجب کسی
جان به تو روی آورد روی بدو گران کنی
هوش مصنوعی: او دید که من با ناز و لوندی رفتار می‌کنم و به من گفت: «بیا، چه عجیب است! کسی جان خود را به تو می‌دهد، اما تو با جذبه‌ات، او را رنجیده خاطر می‌کنی.»
با همگان پلاس و کم با چو منی پلاس هم
خاصبک نهان منم راز ز من نهان کنی
هوش مصنوعی: با همه افراد در ارتباطی، اما با کسی چون من که در دل خود رازهای پنهانی دارم، نمی‌توانی همه چیز را در مورد من بفهمی.
گنج دل زمین منم سر چه نهی تو بر زمین
قبله آسمان منم رو چه به آسمان کنی
هوش مصنوعی: در دل من گنجینه‌ای وجود دارد که ارزش آن را نمی‌دانی. چرا به زمین و چیزهای سطحی نگاه می‌کنی، در حالی که من همان قبله و هدف بلندپروازانه‌ام که به آسمان اشاره دارد؟
سوی شهی نگر که او نور نظر دهد تو را
ور به ستیزه سر کشی روز اجل چنان کنی
هوش مصنوعی: به سوی پادشاهی نگاه کن که می‌تواند نور و روشنی را به تو ببخشد. اما اگر در برابر او سرکش باشی، هنگام مرگ چه کار خواهی کرد؟
رنگ رخت که داد رو زرد شو از برای او
چون ز پی سیاهه‌ای روی چو زعفران کنی
هوش مصنوعی: وقتی رنگ رخسارت زرد می‌شود، به خاطر اوست. مانند زعفران که با رنگش همه چیز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، تو نیز باید به خاطر او دلت را در تنگنا قرار دهی.
همچو خروس باش نر وقت شناس و پیش رو
حیف بود خروس را ماده چو ماکیان کنی
هوش مصنوعی: مثل خروس باش که هوشیار و زمان شناس است و همیشه پیش قدم است. زشت است که خروس را به مرغ تبدیل کنی و مانند سایر پرندگان عادی درآوری.
کژ بنشین و راست گو راست بود سزا بود
جان و روان تو منم سوی دگر روان کنی
هوش مصنوعی: به طور کلی، این بیت به این معناست که اگر به شکل نادرستی نشسته‌ای، باید به درستی سخن بگویی، زیرا این حقایق بیانگر وجود و روح تو هستند. من نیز در سمت دیگری از وجود تو جریان دارم و بر تو تأثیر می‌گذارم.
گر به مثال اقرضوا قرض دهی قراضه‌ای
نیم قراضه قلب را گنج کنی و کان کنی
هوش مصنوعی: اگر به دیگران به اندازۀ نیازشان کمک کنی، حتی اگر کم باشد، می‌توانی قلبی بزرگ و پر از عشق بسازی و به جای خالی خود معنا بدهی.
ور دو سه روز چشم را بند کنی به‌اتّقوا
چشمه چشم حس را بحر در عیان کنی
هوش مصنوعی: اگر برای چند روز چشمانت را ببندی و از حوادث دنیا دوری کنی، می‌توانی به حقیقتی عمیق و قابل درک دست پیدا کنی که مانند دریا در برابر چشمانت نمایان می‌شود.
ور به نشان ما روی راست چو تیر ساعتی
قامت تیر چرخ را بر زه خود کمان کنی
هوش مصنوعی: اگر برای نشان ما، راست به خودت بنگری، مثل تیر یک ساعت، قامتت را همانند تیر چرخ بر کمان خود بکش.
بهتر از این کرم بود جرم تو را گنه تو را
شرح کنم که پیش من بر چه نمط فغان کنی
هوش مصنوعی: بهتر از این که من گناه تو را توضیح دهم، دوست دارم بدانم که تو به چه شکلی از من شکایت خواهی کرد.
بس که نگنجد آن سخن کو بنبشت در دهان
گر همه ذره ذره را بازکشی دهان کنی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آن حرفی که در دل داری و نمی‌توانی به زبان بیاوری، آن‌قدر بزرگ و عمیق است که حتی اگر بخواهی به جزئیات آن بپردازی و همه نکاتش را یکی یکی بیان کنی، هنوز هم نمی‌توانی به خوبی احساسات و تفکراتت را منتقل کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۶۵ به خوانش علی اسلامی مذهب
غزل شمارهٔ ۲۴۶۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۴۶۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/05/08 17:08
ناشناس

در بیت هشتم در درج فاصله اشتباه رخ داد است.
غلط: رنگ رخت که داد روز رد شو از برای او.
صحیح: رنگ رخت که داد؟ رو زرد شو از برای او

1395/06/28 14:08
امین افشار

درود
اشتباه می کنید، همان کاملن درست است و به وزن:
رنگ رخت که داد؟ روز، رد شو از برای او
آنچه به گمانتان درست است وزن را بر هم می زند و معنا را.
بدرود

1396/03/21 11:06
صحرا

طبق خوانش دکتر سروش رو زرد شو از برای او

1396/08/29 08:10
م ت

سلام و وقت بخیر
در بیت زیر " پلاس " به چه معنی؟
* با همگان پلاس و کم با چو منی پلاس هم *

1396/08/29 09:10
حسین،۱

می گوید با همه نیرنگ می بازی ، به من هم کلک می زنی در بیت بعد : من خودم سر آمد مکاران هستم ، رازت را از من پنهان مکن .
وَمَکَروا وَمَکَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینَ

1396/09/27 01:11
ع.طباطبایی

براساس تصحیح دکتر شفیعی کدکنی باید بخونیم:
رنگ رخت که داد؟ رو، زرد شو از برای او
هم چنین مصراع:کژبنشین وراست گوی که ظاهرا بی ربط میاد نسبت به مصراع دوم،یک نوع ضرب المثله

1396/09/19 22:12
محمد

خاصبک: نام شخصی بوده که با ملک و اتابک محمد پیوست و مردی مکار بود: چون ملک و اتابک محمد دو سه ماه در ضیافت خانه امراء ایگ بودند. پس بر عزم استعداد روی بفارس نهادند و در پسا خاصبک با ملک و اتابک محمد پیوست و فوجی از سوارو پیاده داشت . این خاصبک مردی بود مکار ناحق شناس با اتابک محمد آغاز مساوی اتابک زنگی نهاد و گفت از وی و مدد وی حسابی برنتوان گرفت . (تاریخ افضل ص 68). لغت نامه یی دهخدا

1396/10/17 03:01
محمد رضا شریعت

با همگان پلاس با همچو منی پلاس کم !
اینجا پلاس به معنای جامه نمی تواند باشد بلکه پلاس به مفهوم نشستن راحت در بزمی ؛ مجلسی؛ هم پیاله شدن ؛ و بی غل وغش بودن است . به این مفهوم که با همگان می نشینی و در بزمشان شرکت می کنی اما با همچو منی که(که بسیار به هم نزدیکتریم از لحاظ روحی) کمتر هم پلاس می شوی ؟!

1397/01/13 22:04
سلام

روز به نعمت الهی . آهنگ پلاس

1397/01/13 22:04
سلام

اقای روزبه نعمت اللهی آهنگ پلاس

1397/02/23 16:04
فرهاد

خاصبک از دو بخش خاص (مخصوص، ویژه) و بک(بیک ، بزرگ) تشکیل شده و شخصی بوده که به یک کار خاصی گمارده می شده و امروزه مامور مخصوص گفته می شود. خاصبک نهان یعنی امیر یا نگهبان ویژه اسرار نهان

1397/02/23 17:04
فرهاد

امارت و امیرنشینی‌ امارت از نظر ماوردی به سه‌گونه «استکفا»، «خاصه» و «استیلا» تقسیم می‌شود.
2- امیر خاصه همانند امیر استکفا، از اختیارات وسیع بهره‌مند نیست، بلکه خلیفه برای انجام کارهای ویژه‌ای همچون سازمان‌دهی سپاه، دفاع از قلمرو اسلامی، جلوگیری از توهین به مقدسات اسلامی، اجرای مجازات‌ها و اعزام کاروان‌های حج، به انتخاب ونتصاب امیری دست می‌زند که به «امیر خاصه» معروف است. امیر خاصه نمی‌تواند به جمع‌آوری خراج و صدقات و نیز جهاد بپردازد. در مقابل، در تمامی کارهایی که اوامر خلیفه درباره آن‌ها موجود نیست، صرفاً تا زمان دریافت و وصول دستورات خلیفه، می‌تواند به رأی شخصی عمل کند. صفات و ویژگی‌های امیر خاصه در حد وزیر تنفیذ است، با این تفاوت که امیر خاصه باید مسلمان باشد تا صلاحیت رسیدگی به امور مسلمانان را در چهارچوب وظایف مذکور داشته باشد. «1»
نام کتاب : اندیشه سیاسی مسلمانان نویسنده : شیرودی، مرتضی جلد : 1 صفحه : 96-97
پیوند به وبگاه بیرونی

1397/02/23 18:04
فرهاد

گویند مفلسی مقروض چون ازعهده ٔ ادای همه ٔ دیون برآمدن نمی توانست به اشارت یکی از وامخواهان اظهار جنون را در جواب مطالبت هر طلبکاری کلمه ٔ پلاس می گفت به این شرط که چون دائنان بر دیوانگی او یقین کرده پراکنده شوند وام او را بگزارد.مرد چنین کرد و وام خواهان او را دیوانه پنداشته کم کم از مطالبت دیون خویش دست بازداشتند. چون وامخواه نخستین به پیمان رفته به تقاضای دین خویش آمد مفلس درجواب او نیز این کلمه بگفت و او متحیر مانده گفت باهمه پلاس با من هم پلاس ؟ :
چند گوئی سنائی آن من است
با همه کس پلاس با من هم .
سنائی

1397/03/25 13:05
احسان

مولانا در غزل آمده ام که سر نهم ... پاسخی برای این غزل آورده که گویی اینجا چنان طالب نبوده یا خمار بوده که در آن غزل میگوید :
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسِ دگر برم ...

1397/06/30 09:08
سجاد

سلام
از این شعر یک آهنگ هم روزبه نعمت اللهی خونده به اسم پلاس
البته این غزل و غزل شماره 2472

1397/06/07 14:09
مهدی

اقای روزبه نعمت الهی به تازگی در یکی از کاورهایشان از این شعر حضرت بهره برده اند

1398/08/02 19:11
عارف

از گنجور عزیز تقاضا می شود اصلاح کنند
رنگ رخت که داد؟ رو زرد شو از برای او

1399/02/08 23:05

بهتر از این کرم بود؟جرم تو را گنه تورا
یعنی همانند حضرت آدم ادب داشته باش و خود را مسئول نافرمانی و خوردن از میوۀ دانش بدان
حواندن شعر با صدای مخمد بینش
پیوند به وبگاه بیرونی

1399/05/30 01:07
شمس تبریزی

این بیت
چشمه‌ی چشم حس را بحر در عیان کنی
برام مبهمه، اساتید توضیح بدن،منت بردارم

1399/06/04 13:09
علی شاهنوشی

سلام دوستان
کسی میدونه منظور از گنج دل زمین منم سر چه نهی تو برزمین قبله ی آسمان منم رو چه به آسمان کنی چیست؟؟؟
منظور نگاهی عارفانه است؟ زیرا مولانا اعتقاد داشته که گنج و جان گران یا روح خدایی در هر شخص و هر چیزی است؟ منظور همان وحدت در کثرت است؟

1401/01/18 16:04
A A

منظورش همون اناالحق منصور حلاج

1399/07/25 00:09
تهمینه

سلام
پیشنهاد میکنم این شعر رو با عینک مهدویت یکبار بررسی کنید . چیزای جالبی می فهمید
به طور مثال:
گنج دل زمین منم سر چه نهی تو بر زمین
قبله آسمان منم رو چه به آسمان کنی
برداشت من اینه که بیت مذکور در مورد انسان های بسیار خوب میتونه باشه. همون طور که میدونید، عشقی که خداوند به بندهاش داره از عشق مادر به فرزند بینهایت بیشتره، لذا میشه منظور از آسمان در اینجا خداوند و فرشتگان باشه و منظور از قبله همان انسان های صالح و بندگان خاص و خوب خدا که یجورایی انقدر خدا عاشقشونه که یجورایی قبله خداوند به حساب میان.(این ی تشبیه زیاد درگیرش نشید)

1400/09/21 13:12
هادی رنجبران

مهدویت؟!؟!

1399/09/02 02:12
فاضل

این شعر نشان دهنده مقام بالای مولوی است که در برخی تجربهای عرفانیش حتی بخدا ناز میکند انسان متحیر میشود که مولانا کجاها سیر و سلوک میکرده

1399/10/12 12:01
عباس میرزابابایی

گنج دل زمین...بر اساس ولله ما فی السماوات والارض ....میتوان چنین برداشت کرد که متظور مولانا چنین است، بالاترین ارزشهای مادی زمین والاترین اززشهای ماورایی آسمانها از آن من است پس سر به خاک گذاشتن یا روبه آسمان کردن تنها نمادین وسمبلیک است باید در درون خودت خدا و حقیقت نظام آفرینش رابیابی انی قریب من حبل الورید

1400/01/07 06:04
سهراب

با سلام خدمت همه دوستان عزیز
بیت های با همگان پلاس و کم......
و گنج دل زمین منم.......
فکر میکنم این دوبیت رو مولانا از زبان خدا گفته باشند
با توجه به معنای دو بیت میشود پذیرفت
با همه افراد مکر و کم فروشی(کم در اینجا به معنای کم فروشی یا کم کاری است)میکنی و با کسی مثل من هم فریبکاری؟
خاصبک( منظور همان خاصبکی هست که سرامد مکاران زمان خودش بوده با توجه به لغت نامه دهخدا) که نمی توان او را دید من هستم .آیا تو از کسی چون من راز پنهان میکنی؟( منظور مکرو و مکر الله.... هست)
و در بیت دوم می فرماید: من خود گنج دل زمین هستم (مفهوم این هست که زمین خودش بنده من است) پس تو از چه به زمین سجده میکنی؟( درحالی که زمین خود برای من سجده میکند)
قبله و مقصود سجده آسمان من هستم پس تو از چه رو به اسمان سجده میکنی؟( مفهوم این دو مصراع این هست که قبله حقیقی ما باید خداوند باشه و باید برای او خالص باشیم نه اینکه به نام او ولی بدون اخلاص به زمین سجده کنیم و از اسمان چشم یاری داشته باشیم)
نمیدونم چجوری باید توضیح بدم بیت دوم رو اما مفهومی واضح برای خود من داره

1402/01/17 14:04
سید حسین موسوی

درود

بله درسته دقیقا از بیت چهارم که می فرمایند " گفت" از قول خداوند صحبت میکنه