غزل شمارهٔ ۲۴۵۸
سنگ مزن بر طرف کارگه شیشهگری
زخم مزن بر جگر خستهٔ خستهجگری
بر دل من زن همه را ز آنک دریغ است و غبین
زخم تو و سنگ تو بر سینه و جان دگری
باز رهان جمله اسیران جفا را جز من
تا به جفا هم نکنی در جز بنده نظری
هم به وفا با تو خوشم هم به جفا با تو خوشم
نی به وفا نی به جفا بیتو مبادم سفری
چونک خیالت نبود آمده در چشم کسی
چشم بزِ کشته بوَد تیره و خیرهنگری
پیش ز زندان جهان با تو بدم من همگی
کاش بر این دامگهم هیچ نبودی گذری
چند بگفتم که خوشم هیچ سفر مینروم
این سفر صعب نگر ره ز علی تا به ثری
لطف تو بفریفت مرا گفت برو هیچ مرم
بدرقه باشد کرمم بر تو نباشد خطری
چون به غریبی بروی فرجه کنی پخته شوی
باز بیایی به وطن باخبری پرهنری
گفتم ای جان خبر بیتو خبر را چه کنم؟
بهر خبر خود که رود از تو مگر بیخبری
چون ز کفت باده کشم بیخبر و مست و خوشم
بیخطر و خوف کسی بیشر و شور بشری
گفت به گوشم سخنان چون سخن راهزنان
برد مرا شاه ز سر کرد مرا خیرهسری
قصه دراز است بلی آه ز مکر و دغلی
گر ننماید کرمش این شب ما را سحری
غزل شمارهٔ ۲۴۵۷: ای دل سرگشته شده در طلبِ یاوهرویغزل شمارهٔ ۲۴۵۹: عارف گوینده اگر تا به سحر صبر کنی
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سنگ مزن بر طرف کارگه شیشهگری
زخم مزن بر جگر خستهٔ خستهجگری
هوش مصنوعی: به کسی که در حال تلاش و زحمت است، آسیب نرسانید و بر دردهای او نیفزایید. زندگی او پر از زخم و رنج است و نباید بر این دردها افزود.
بر دل من زن همه را ز آنک دریغ است و غبین
زخم تو و سنگ تو بر سینه و جان دگری
هوش مصنوعی: زخم تو بر دل من اثر گذاشته و باعث درد و رنج شده است. حسرتام از این است که این درد فقط برای من نیست، بلکه بر دیگران نیز تاثیر میگذارد و به آنها آسیب میزند.
باز رهان جمله اسیران جفا را جز من
تا به جفا هم نکنی در جز بنده نظری
هوش مصنوعی: پرندهها را از قید ظلم و بیمهری رها کن، زیرا فقط من هستم که میتوانم مانند تو به این ظلم ادامه دهم و به بندگان دیگر توجهی نکنم.
هم به وفا با تو خوشم هم به جفا با تو خوشم
نی به وفا نی به جفا بیتو مبادم سفری
هوش مصنوعی: من هم در وفاداری به تو خوشحالم و هم در بیوفایی به تو. نه به وفاداری خوشم و نه به بیوفایی، اما بدون تو هرگز حاضر نیستم سفری را آغاز کنم.
چونک خیالت نبود آمده در چشم کسی
چشم بزِ کشته بوَد تیره و خیرهنگری
هوش مصنوعی: چون خیال تو در ذهن کسی نیست، نگاه او مانند چشمی میشود که مرده باشد، تیره و گم گشته نگاه میکند.
پیش ز زندان جهان با تو بدم من همگی
کاش بر این دامگهم هیچ نبودی گذری
هوش مصنوعی: در برابر مشکلات و سختیهای این دنیا، من با تو به خوبی میگذرانم. ای کاش هیچگاه فرصتی برای عبور از این لحظه و این وضعیت نداشته باشی.
چند بگفتم که خوشم هیچ سفر مینروم
این سفر صعب نگر ره ز علی تا به ثری
هوش مصنوعی: من بارها گفتهام که از سفر خوشم نمیآید. بهخصوص این سفر سخت را، که مسیر آن از علی تا ثریا است.
لطف تو بفریفت مرا گفت برو هیچ مرم
بدرقه باشد کرمم بر تو نباشد خطری
هوش مصنوعی: محبت و kindness تو من را به خود جلب کرده است و به من گفتهای که برو، هیچ کس مرا بدرقه نکند. نگران نباش، هیچ خطری برای تو به خاطر من وجود ندارد.
چون به غریبی بروی فرجه کنی پخته شوی
باز بیایی به وطن باخبری پرهنری
هوش مصنوعی: وقتی به غربت بروی و در آنجا تجربه کسب کنی، مانند کسی که پخته و بالغ شده، بار دیگر به وطن بازمیگردی و با دانشی غنی و مهارتهایی جدید خواهید بود.
گفتم ای جان خبر بیتو خبر را چه کنم؟
بهر خبر خود که رود از تو مگر بیخبری
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای جان، بیخبری از تو را چطور تحمل کنم؟ به خاطر اینکه هر خبری که بیافتد، بدون تو برایم هیچ معنا ندارد.
چون ز کفت باده کشم بیخبر و مست و خوشم
بیخطر و خوف کسی بیشر و شور بشری
هوش مصنوعی: وقتی که از دستم شراب بگیرم، بیخبر و شاداب هستم، بدون هیچ نگرانی و ترسی و شوری که مربوط به انسانها باشد.
گفت به گوشم سخنان چون سخن راهزنان
برد مرا شاه ز سر کرد مرا خیرهسری
هوش مصنوعی: یکی به من گفت که مثل دزدان صحبت میکند و با این حرفها من را تحت تاثیر قرار داد. من در این وضعیت گیج و متحیر شدم و به خودم آمدم که چطور این حرفها میتواند بر من تأثیر بگذارد.
قصه دراز است بلی آه ز مکر و دغلی
گر ننماید کرمش این شب ما را سحری
هوش مصنوعی: داستان بسیار طولانی است و البته افسوس بر نقشهها و فریبهایی که اگر مهارت و هنر او به ما در این شب یاری نرساند، روز ما به صبحی روشن نمیرسد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸ به خوانش علی اسلامی مذهب
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1393/11/15 15:02
کمال
تَغَرَّبْ عَنِ الأَوْطَانِ فِیْ طَلَبِ العُلَی
وسافِرْ ففی الأَسْفَارِ خَمْسُ فَوَائِـدِی
تَفَرُّجُ هَـمٍّ، واکتِسَـابُ مَعِیْشَـةٍ
وَعِلْمٌ ، وآدابٌ، وصُحْبَـةُ مَاجِـدِی
امام علی(ع)
در اینجا گفته میشود که در سفر پنج فایده است. تفرج میکنید، اکتساب درآمد میکنید، علم پیدا میکنید، آداب زندگی میآموزید و به همنشینی بزرگانی نائل میشوید.
1396/09/23 21:11
فرشید لشگرآرا
در نسخه ی فروزانفر چاپ امیرکبیر نسخه سیزدهم این مصرع چنین آمده است : بر دل من زن همه را ز آنک دریغ است مها
1396/09/23 21:11
فرشید لشگرآرا
همچنین مصرع دوم بیت پنجم چنین آمده : چشم تو برگشته بود تیره و خیره نگری