گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۴۶

ای شهسوار خاص بک کز عالم جان تاختی
میخانه‌ها برهم زدی تا سوی میدان تاختی
چون ساکنان آسمان خود گوش ما برتافتند
تو سبلتان برتافتی هم سوی ایشان تاختی
ای تو نهاده یک قدم بگذشته از هر دو جهان
آه پس کدامین عرصه بد تا تو بر اسبان تاختی
خود پرده‌ها و قافیه وآنگه خراب عشق تو
تو پرده‌ای نگذاشتی چون سوی انسان تاختی
عقل از تو بی‌عقلی شده عشق از تو هم حیران شده
مر جسم را خود اسم شد تو چونک بر جان تاختی

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شهسوار خاص بک کز عالم جان تاختی
میخانه‌ها برهم زدی تا سوی میدان تاختی
هوش مصنوعی: ای مرد بزرگوار و شجاع، تو که از عالم وجود عبور کردی و به حقایق عمیق‌تری دست یافتی، میخانه‌ها و مجالس شراب را بهم زدی تا به میدان نبرد و افتخار بروی.
چون ساکنان آسمان خود گوش ما برتافتند
تو سبلتان برتافتی هم سوی ایشان تاختی
هوش مصنوعی: وقتی که ساکنان آسمان از ما غافل شدند، تو به سمت آنها رفتی و خودت را به آنها نزدیک کردی.
ای تو نهاده یک قدم بگذشته از هر دو جهان
آه پس کدامین عرصه بد تا تو بر اسبان تاختی
هوش مصنوعی: ای تو که یک قدم فراتر از دو جهان نهاده‌ای، افسوس! کدام میدان باشد که تو بر اسبان تاختی؟
خود پرده‌ها و قافیه وآنگه خراب عشق تو
تو پرده‌ای نگذاشتی چون سوی انسان تاختی
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو به من حمله کرد، همه‌ی حجاب‌ها و قافیه‌ها از بین رفت و تو هیچ پرده‌ای برای پنهان کردن خودت نداشتید.
عقل از تو بی‌عقلی شده عشق از تو هم حیران شده
مر جسم را خود اسم شد تو چونک بر جان تاختی
هوش مصنوعی: عقل از تو دیوانه و عشق از تو سرگردان شده است. تو با ورودت به جان انسان، بدن او را بی‌معنی کرده‌ای.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۴۶ به خوانش عندلیب