اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه شدی گر تو همچو من شدییی عاشق ای فتا
همه روز اندر آن جنون همه شب اندر این بکا
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل من عاشق شدی، ای جوان، همه روز در آن حال ناب و همه شب در این گریه و اندوه به سر میبری.
ز دو چشمت خیال او نشدی یک دمی نهان
که دو صد نور میرسد به دو دیده از آن لقا
هوش مصنوعی: از چشمان تو تصور جانان دور نشد، حتی لحظهای، چرا که ملاقات او مانند نورهای بسیار به چشمانم میتابد.
ز رفیقان گسستیی ز جهان دست شستیی
که مجرد شدم ز خود که مسلم شدم تو را
هوش مصنوعی: از دوستان بریدهای و از دنیا جدا شدهای، چون از خود آزاد شدم و به یقین رسیدم، تو را درک کردم.
چو بر این خلق میتنم مثل آب و روغنم
ز برونیم متصل به درونه ز هم جدا
هوش مصنوعی: من مانند آب و روغن با این مردم در ارتباط هستم، اما از درون با هم جدا هستیم.
ز هوسها گذشتیی به جنون بسته گشتیی
نه جنونی ز خلط و خون که طبیبش دهد دوا
هوش مصنوعی: تو از آرزوها فراتر رفتهای و به حالت جنونگونهای دچار شدهای، اما این جنون نه از سر بیدردی است و نه ناشی از اختلاط عقل و خون؛ در واقع، تنها راه درمان تو، دارویی است که طبیب بتواند تجویز کند.
که طبیبان اگر دمیبچشندی از این غمی
بجهندی ز بند خود بدرندی کتابها
هوش مصنوعی: اگر پزشکان لحظهای از این درد بیاسایند و با چشمپوشی از غم خود رها شوند، به راحتی میتوانند از قید و بندهای زندگیشان آزاد شوند.
هله زین جمله درگذر بطلب معدن شکر
که شوی محو آن شکر چو لبن در زلوبیا
هوش مصنوعی: به سرعت از این داستان بگذر و به دنبال منبع شیرینی باش، زیرا وقتی به آن شیرینی دست یابی، مانند شیر در دل لوبیا غرق میشوی.
حاشیه ها
«همچون» در مصرع اول بیت اول با «همچو» جایگزین شد.
1392/03/17 00:06
امین کیخا
کلماتی که معنی نانیکو دارند و یا زشت هستند گاهی بحث نمی شوند ولی خلط را باید امشب بنویسم یکبار و خودم را راحت کنم انگار باری بر دوش دارم
خلط بینی می شود خلم
خلط دهان می شود خیو
خلط چشم می شود خیم ، البته ژک هم درست است و فعل ان ژفکیدن بوده است .باز پوزش می خواهم
1392/03/17 00:06
امین کیخا
تجرد یعنی تنها شدن رونده که همان سالک است ، ولی فرد فارسی است به عربی رفته است .
سالک می شود رونده و وارون ان باشنده است و ان کسی است که در یک خانه از رفتار وامانده است گمان میکنم در کتاب نائبین شیخ ژنده پیل این دو را با هم دیده ام
معدن شکر یا خروار شکر را تنگ میگفته اند و شرنگ و تنگ به معنی تلخ و شیرین بوده
در زبان فارسی دری هم اینک نیز ساکنین یک محل را باشندگان آن محل می نامند.