غزل شمارهٔ ۲۴۳
بگشا در بیا درآ که مبا عیش بیشما
به حق چشم مست تو که توی چشمه وفا
سخنم بسته میشود تو یکی زلف برگشا
انا و الشمس و الضحی تلف الحب و الولا
انا فی العشق آیه فاقرونی علی الملا
امه العشق فاعرجوا دونکم سلم الهوی
دیدمش مست میگذشت گفتم ای ماه تا کجا؟
گفت نی همچنین مکن همچنین در پیَم بیا
در پیَش چون روان شدم دور شد تیز تیزپا
در پی گام تیز او چه محل باد و برق را
انا منذ رایتهم انا صرت بلا انا
صوره فی زجاجه نور الارض و السما
رکب القلب نوره فجلی القلب و اصطفی
کل من رام نوره استضا مثله استضا
کیف یلقاه غیره کل من غیر فنا
تو بیا بیتو پیش من که تو نامحرمی تو را
به ثنا لابه کردمش گفتم ای جان جان فزا
گفت یک دم ثنا مگو که دوی هست در ثنا
تو دو لب از دوی ببند بگشا دیده بقا
ز لب بسته گر سخن بگشاید گشا گشا
«ان علینا بیانه» تو میا در میان ما
چو در خانه دید تنگ بکند مرد جامهها
نی که هر شب روان تو ز تنت میشود جدا؟
به میان روان تو صفتی هست ناسزا
که گر آن ریگ نیستی نامدی باز چون صبا
شب نرفتی دوان دوان به لب قلزم صفا
بازآمد و تا ویست بنده بندهست خدا خدا
ماند در کیسه بدن چو زر و سیم ناروا
جان بنه بر کف طلب که طلب هست کیمیا
تا تن از جان جدا شدن مشو از جان جان جدا
گرچه نی را تهی کنند نگذارند بینوا
رو پی شیر و شیر گیر که علییی و مرتضی
نیست بودی تو قرنها، بر تو خواندند هل اتی
خط حق است نقشِ دل، خط حق را مخوان خطا
الفی لا شود و تو ز الف لام گشت لا
هله دست و دهان بشو که لبش گفت الصلا
چو به حق مشتغل شدی فارغ از آب و گل شدی
چو که بیدست و دل شدی دست درزن در این ابا
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۴۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1392/02/12 11:05
وحیده ایراندوخت
گر چه نی را تهی کنند نگذارند بی نوا
رو پی شیر و شیرگیر که علی است و مرتضی
الفی لام شود ز تو ز الف لام گشت لا
هله دست و دهان بشو که لبش گفت الصلا
1396/10/13 12:01
نادر..
تو بیا بیتو پیش من که تو نامحرمی تو را..
1397/08/16 01:11
همایون
از غزلهای پیش از ملاقات شمس و تحول گریه به خنده و مرده به زنده
به تقلید از عرفان کلاسیک که بین شاعران رایج بود با ترکیبی از عربی و آیات قرانی و البته ضعیف در مقایسه با شعرهای بعدی