گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۲۷

گر باغ از او واقف بدی از شاخ تر خون آمدی
ور عقل از او آگه بدی از چشم جیحون آمدی
گر سر برون کردی مهش روزی ز قرص آفتاب
ذره به ذره در هوا لیلی و مجنون آمدی
ور گنج‌های لعل او یک گوشه بر پستی زدی
هر گوشه ویرانه‌ای صد گنج قارون آمدی
نقشی که بر دل می‌زند بر دیده گر پیدا شدی
هر دست و رو ناشسته‌ای چون شیخ ذاالنون آمدی
ور سحر آن کس نیستی کو چشم بندی می‌کند
چون چشم و دل این جسم و تن بر سقف گردون آمدی
ای خواجه نظاره گر تا چند باشد این نظر
ارزان بدی گر زین نظر معشوق بیرون آمدی
مهمان نو آمد ولی این لوت عالم را بس است
دو کون اگر مهمان شدی این لوت افزون آمدی

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر باغ از او واقف بدی از شاخ تر خون آمدی
ور عقل از او آگه بدی از چشم جیحون آمدی
هوش مصنوعی: اگر از درختان باغ آگاه بودی، از ترسیدگی می‌باید خون گریه می‌کردی. و اگر از عقل مطلع بودی، از دیدن جریان جیحون می‌ترسیدی.
گر سر برون کردی مهش روزی ز قرص آفتاب
ذره به ذره در هوا لیلی و مجنون آمدی
هوش مصنوعی: اگر روزی چهره‌ات را از پشت ابرها بیرون بیاوری، مانند تکه‌ای از خورشید، در هر جا که بروی، مردم به یاد عاشقانی چون لیلی و مجنون به تو خواهند نگریست.
ور گنج‌های لعل او یک گوشه بر پستی زدی
هر گوشه ویرانه‌ای صد گنج قارون آمدی
هوش مصنوعی: اگر فقط یک گوشه از گنج‌های ارزشمند او را در مکان پایین‌تری قرار دهی، در هر گوشه آن ویرانی، صدها گنج از قارون پیدا می‌شود.
نقشی که بر دل می‌زند بر دیده گر پیدا شدی
هر دست و رو ناشسته‌ای چون شیخ ذاالنون آمدی
هوش مصنوعی: اگر آنچه در دل حک شده، بر چهره‌ات نمایان شود، حتی اگر با دست و صورت نشسته به سمت من بیایی، باز هم مانند شیخ ذاالنون خواهی بود.
ور سحر آن کس نیستی کو چشم بندی می‌کند
چون چشم و دل این جسم و تن بر سقف گردون آمدی
هوش مصنوعی: اگر آن شخص سحرآمیز نیست که می‌تواند چشمانت را زینت بخشد، باید بدانیم که چشمان و دل این جسم و وجود، به بلندی آسمان رسیده‌اند.
ای خواجه نظاره گر تا چند باشد این نظر
ارزان بدی گر زین نظر معشوق بیرون آمدی
هوش مصنوعی: ای آقا، تا کی باید به این نگاه کردن ادامه دهی؟ آیا این نگاه ارزان و ساده است؟ اگر از این نگاه به معشوق برسی، چه خواهد شد؟
مهمان نو آمد ولی این لوت عالم را بس است
دو کون اگر مهمان شدی این لوت افزون آمدی
هوش مصنوعی: مهمان جدیدی آمده است و این نعمت و ثروت دنیا برای ما کافی است. اگر تو هم به جمع مهمانان افزوده شدی، این نعمت بیشتر خواهد شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۲۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۴۲۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/05/02 19:08
امین کیخا

گویا جیحون سنجه و معیار گنجایش ابی رودها بوده است در نوشته ناصر خسرو دیدم که همه جا در مسیر به طرف کعبه رودها را با جیحون برسنگیده بود .

1397/07/27 10:09
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com

گر باغ از او واقف بُدی ، از شاخِ تَر خون آمدی
«دیوان شمس»
『2』
انگار صدایِ «اَلحَمد» خواندن هایِ یک مردِ پیر از یک پنج شنبه یِ پَرت و دور ، وقت و بی وقت با نیم سطل آب می آمیخت .
انگار دنیا ، پشتِ هم به سبیلِ نامیزانش می خندید و عمقِ آینه ها را با زیر پیراهنیِ چرکینش پاک می کرد .
ای کاش خروس ها نخوانند که هر چه هست خِش خِش خاطره است زیر کفشِ فرداهایِ نیامده .
ای کاش کلمه ای به رستگاری گفتار نرسد ، که هر چه هست شوخیِ با مَحرَم و نامَحرَم است حینِ تخم ریزی هایِ مُمتدِ شرم .
چرا کسی ندانست که سپیدی هایِ بی کس و کار کاغذ را کدامین رنگ ها به غارت برذند ؟
چرا کسی زنگوله را از گردنِ تنهایی باز نکرد که علف های وحشتش را بچرد ؟
چرا نمی گذارند آن فاحشه یِ دست و رو نَشُسته ، میانِ غزل هایِ مولانا چند شب با خود بخوابد و مدام با خود بخواند : «گر باغ از او واقف بُدی از شاخ تَر خون آمدی»
احمد آذرکمان ـ 5 مهر 97

1399/01/21 14:03
علیرضا

با سلام. در مصرع دوم که اشاره میکند که اگر عقل گوشه از جمال خدا را برای لحظه ای ادراک میکرد ، از چشمش اشک چون سیل جاری میشد یاداور همان تذکر همیشگی مولاناست که پای استدلالیان چوبین بود و کسانی که فقط روی پله عقل استاده اند همیشه سرشان بی کلاه هست. الان که در اوج کرونا دست ترویج دهندگان خرافات رو شد به نوعی مدعیان علم مطلق هم به سرجای خود نشانده شدند که هنوز بشر سرکش و پرادعا که از مقابله با یک ویروس ناتوان است. چنین وجود خدا و عشق را با علم محدودش منکر میشود. البته متاسفانه هردو گروه به قدری پرادعا هستند که بعید است از این وقایع و این شعر زیبا درس و اندرزی بگیرند. ممنونم

1403/09/19 08:12
اقبال کاظمی

بخوان دیوان شمس و مثنوی را 

مپرس اما هوش مصنوعی را

معلوم است که جمعبندی، سنجش و بکارگیری اطلاعاتی بدون احساس ،عاطفه و خودبرانگیزنده خیال و شعور هوش مصنوعی از ساحت ظریف شریف و بالخصوص شعر شهودی و پیچیده ای عرفانی بسیار بدور است. ولی شباهتی که هوش مصنوعی در این زمینه با افراد ازخودراضی، دیده درآ  و شارلاتان دارد در این است که هرگز در معناکردن اشعار به ناتوانی خود اقرار نمی کند و هرچه سرهم بافته به خورد خواننده می دهد، یعنی "نمیدانم" در قاموس اش وجود ندارد و من تا به حال مشاهده نتوانستم..  به هرحال من خواندن نظریات هوش مصنوعی را در مورد معنای اشعار ضیاع وقت می‌دانم مگر اینکه گاه‌گاهی به قصد تفریح و تفنن باشد. حتا می‌تواند خطر گمراهی هم داشته باشد برای آنانکه سالکان تازه وارد این وادی اند.