گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۱۳

عجب دلی که به عشق بت است پیوسته
عجبتر این که بتش پیش او است بنشسته
بمال چشم دلا بهترک از این بنگر
مدو به هر طرف ای دل تو نیز آهسته
دو کف به سوی دعا سوی بحر می‌رانی
نه گوهر تو به جیب تو است پیوسته
خنک کسی که ورا دست گرد جیب بود
که او لطیف و سبک روح گشت و برجسته
اگر چه هر طرفی بازگشت در طلبش
از آن طلب چو به خود وانگشت شد خسته
میان گلبن دل جان بخسته از خاری
ببین دلا تو ز خاری هزار گلدسته
میان دل چو برآید غبار و طبل و علم
هزار سنجق هستی ببین تو بشکسته
بیا به شهر عدم درنگر در آن مستان
ببین ز خویش و هزاران چو خویش وارسته
نهاده هر دو قدم شاد در سرای بقا
و زین بساط فنا هر دو دست خود شسته

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عجب دلی که به عشق بت است پیوسته
عجبتر این که بتش پیش او است بنشسته
هوش مصنوعی: دل کسی جالب است که همیشه به عشق یک بت دل‌باخته است، اما جالب‌تر این است که آن بت خود در کنار او نشسته است.
بمال چشم دلا بهترک از این بنگر
مدو به هر طرف ای دل تو نیز آهسته
هوش مصنوعی: بهتر است که با دقت و آرامش به چیزهایی که در اطرافت هست نگاه کنی، به جای این که نگران و مضطرب به همه جا سرک بکشی. چشم و دل خود را به زیبایی‌ها و نکات مثبت متمرکز کن.
دو کف به سوی دعا سوی بحر می‌رانی
نه گوهر تو به جیب تو است پیوسته
هوش مصنوعی: با دو دست به سمت دریا دعا می‌کنی، اما نمی‌دانی که جواهر و ارزش واقعی همیشه در درون توست.
خنک کسی که ورا دست گرد جیب بود
که او لطیف و سبک روح گشت و برجسته
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که به او نزدیک شود و در دلش محبت و لطفش را احساس کند، زیرا او انسانی لطیف و سبک‌روح می‌شود و از دیگران متمایز می‌گردد.
اگر چه هر طرفی بازگشت در طلبش
از آن طلب چو به خود وانگشت شد خسته
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به هر سو می‌رویم و در جستجوی او هستیم، اما این تلاش ما فقط ما را خسته می‌کند و به خودمان بازمی‌گردیم.
میان گلبن دل جان بخسته از خاری
ببین دلا تو ز خاری هزار گلدسته
هوش مصنوعی: در میان باغی پر از گل، دل خسته‌ای از دلیری و رنجی که تحمل کرده است را مشاهده کن. ای دل، تو از دلگیری و زحمات خود می‌توانی هزاران گل زیبا بسازی.
میان دل چو برآید غبار و طبل و علم
هزار سنجق هستی ببین تو بشکسته
هوش مصنوعی: وقتی که دل پر از غبار و هیاهو می‌شود، نشانه‌های وجود و هویت فراوانی در آن دیده می‌شود که نشان از تزلزل و شکست دارد.
بیا به شهر عدم درنگر در آن مستان
ببین ز خویش و هزاران چو خویش وارسته
هوش مصنوعی: بیا به سرزمین عدم و به آنجا نگاه کن، افرادی را خواهی دید که مانند خودشان از وابستگی‌ها رها شده‌اند و در حال شادی و آزادگی به سر می‌برند.
نهاده هر دو قدم شاد در سرای بقا
و زین بساط فنا هر دو دست خود شسته
هوش مصنوعی: شخص قدم‌های شادی برداشته و وارد مکان جاودانی شده و از زندگی زودگذر و موقتی، که به نوعی نشان‌دهنده ناپایداری جهان است، دست شسته و دوری جسته است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۱۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/06/24 04:08
مجید بیدل

بیت دوم و بیت آخر کلمات آهسته و شسته هم قافیه نیستند با قافیه بقیه ابیات .درسته ؟