گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۰۵

ای همه منزل شده از تو ره بی‌رهه
بی‌قدمی رقص بین بی‌دهنی قهقهه
از سر پستان عشق چونک دمی شیر یافت
قامت سروی گرفت کودکک یک مهه
روی ببینید روی بهر خدا عاشقان
گرچه زنخ زد بسی کوردلی ابلهه
والله کو یوسف است بشنو از من از آنک
بودم با یوسفی هم نمک و هم چهه
چونک نماید جمال گوش سوی غیب دار
عرش پر از نعره‌هاست فرش پر از وه وهه
عاشق باشد کمان خاص بتی همچو تیر
هیچ نپرد کمان گر بشود ده زهه
آنک ز تبریز دید یک نظر شمس دین
طعنه زند بر چله سخره کند بر دهه

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای همه منزل شده از تو ره بی‌رهه
بی‌قدمی رقص بین بی‌دهنی قهقهه
هوش مصنوعی: ای تویی که همه جا را به خاطر تو مکان کرده‌اند، به تماشای رقصی بپرداز که در آن، بی‌هیچ کلامی، شادی و خنده می‌تراود.
از سر پستان عشق چونک دمی شیر یافت
قامت سروی گرفت کودکک یک مهه
هوش مصنوعی: در ابتدای عشق، مانند نوزادی که از مادر شیر می‌خورد، به دریافت و پرورش احساسات و محبت‌ها می‌پردازیم. این احساسات باعث می‌شود که روح و وجود ما شکوفا و مانند یک درخت سرسبز و زیبا شود.
روی ببینید روی بهر خدا عاشقان
گرچه زنخ زد بسی کوردلی ابلهه
هوش مصنوعی: عاشقان برای خدا روی دوست را ببینید، هرچند که اگر بی‌خودانه و نادانانه به آن‌ها توهین کنند، به دلیل کوری دل‌شان است.
والله کو یوسف است بشنو از من از آنک
بودم با یوسفی هم نمک و هم چهه
هوش مصنوعی: به خدا قسم، یوسف کیست؟ بشنو که من با او هم‌نشین و هم‌چشیده بوده‌ام.
چونک نماید جمال گوش سوی غیب دار
عرش پر از نعره‌هاست فرش پر از وه وهه
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی چهره‌اش را به نمایش می‌گذارد، در عرش آسمان صدای شگفتی و هیجان به گوش می‌رسد و زمین پر از صداهای تحسین و تشویق می‌شود.
عاشق باشد کمان خاص بتی همچو تیر
هیچ نپرد کمان گر بشود ده زهه
هوش مصنوعی: عاشق مانند کمان مخصوصی است که اگر تیرش را درست نشیند، نمی‌تواند پرتاب کند. پس اگر دل عاشق به معشوق بدهد، هیچ چیز نمی‌تواند او را از این عشق دور کند.
آنک ز تبریز دید یک نظر شمس دین
طعنه زند بر چله سخره کند بر دهه
هوش مصنوعی: شمس دین از تبریز به یک نگاه، با نگاهی طعنه‌آمیز به دیگران می‌نگرد و آن‌ها را به چالش می‌کشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۰۵ به خوانش عندلیب