غزل شمارهٔ ۲۳۹۶
ای پاک از آب و از گل پایی در این گلم نه
بیدست و دل شدستم دستی بر این دلم نه
من آب تیره گشته در راه خیره گشته
از ره مرا برون بر در صدر منزلم نه
کارم ز پیچ زلفت شوریده گشت و مشکل
شوریده زلف خود را بر کار مشکلم نه
هر حاصلی که دارم بیحاصلی است بیتو
سیلاب عشق خود را بر کار و حاصلم نه
خواهی که گرد شمعم پروانه روح باشد
زان آتشی که داری بر شمع قابلم نه
چون رشته تبم من با صد گره ز زلفت
همچون گره زمانی بر زلف سلسلم نه
از چشم توست جانا پرسحر چاه بابل
سحری بکن حلالی در چاه بابلم نه
گفتی الست زان دم حاصل شدهست جانم
تعویذ کن بلی را بر جان حاملم نه
کی باشد آن زمانی کان ابر را برانی
گویی بیا و رخ را بر ماه کاملم نه
ای شمس حق تبریز ار مقبل است جانم
اقبال وصل خود را بر جان مقبلم نه
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پاک از آب و از گل پایی در این گلم نه
بیدست و دل شدستم دستی بر این دلم نه
هوش مصنوعی: ای تو که از آب و خاک زمانه پاکی، من با این وجود هم به این دنیای خاکی تعلق دارم. بیعلاقه و بیهدف نیستم؛ دستی بر قلب من هست که به آن عشق میورزد.
من آب تیره گشته در راه خیره گشته
از ره مرا برون بر در صدر منزلم نه
هوش مصنوعی: من در مسیر زندگی به حالتی گیج و متعجب افتادهام و احساس میکنم که مانند آبی شدهام که زلال نیست. از این رو، از تو میخواهم که مرا از این حالت نجات دهی و به جایگاه اصلیام برگردانی.
کارم ز پیچ زلفت شوریده گشت و مشکل
شوریده زلف خود را بر کار مشکلم نه
هوش مصنوعی: کارم به خاطر پیچیدگیهای زلف تو آشفتگی پیدا کرده و حالا من به خاطر این آشفتهگی نمیتوانم مشکلم را حل کنم.
هر حاصلی که دارم بیحاصلی است بیتو
سیلاب عشق خود را بر کار و حاصلم نه
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دست میآورم، بدون تو معنایی ندارد. عشق من به تو مانند یک سیلاب است که بر کار و دستاوردهایم تأثیر نمیگذارد.
خواهی که گرد شمعم پروانه روح باشد
زان آتشی که داری بر شمع قابلم نه
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که من مثل پروانه دور شمع بگردم، باید بدان که این شمع از آن آتش که در وجود من است، نشأت نمیگیرد.
چون رشته تبم من با صد گره ز زلفت
همچون گره زمانی بر زلف سلسلم نه
هوش مصنوعی: زمانی که دلم در عشق تو به شدت میتپد، همانند گرهای که در زلفت وجود دارد، این احساس عمیق و پیچیده است. این عشق به قدری قوی است که مثل یک رشته محکم و در هم تنیده در وجودم جا گرفته است.
از چشم توست جانا پرسحر چاه بابل
سحری بکن حلالی در چاه بابلم نه
هوش مصنوعی: ای محبوب، از چشمانت برایم شگفتیها و رازهایی نهفته است. دعا کن تا بتوانم در این چاه بابل، که پر از مشکلات و ناکامیهاست، راهی برای نجات پیدا کنم.
گفتی الست زان دم حاصل شدهست جانم
تعویذ کن بلی را بر جان حاملم نه
هوش مصنوعی: گفتی در آن لحظه که جانم را به تو دادم، جانم را با تعویذی محافظت کن، اما من نمیخواهم که به کسی دیگر تعلق داشته باشد.
کی باشد آن زمانی کان ابر را برانی
گویی بیا و رخ را بر ماه کاملم نه
هوش مصنوعی: کی رخ خواهد داد آن زمانی که تو ابر را کنار بزنی و با کمال چهرهات به من بگویی بیا؟
ای شمس حق تبریز ار مقبل است جانم
اقبال وصل خود را بر جان مقبلم نه
هوش مصنوعی: ای شمس حق تبریز، اگر جانم به سوی تو کشیده شده، پس خوشبختی وصال تو را بر جان من برپا کن.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۳۹۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1394/08/13 11:11
رضا راوند
زنده یاد بابا شهابی (خواننده کرد) در تصنیف زیبایی که این غزل را با شعر کردی دیگری ترکیب کرده و خوانده است، بیت اول را اینگونه می خواند:
ای پاک از آب و از گل پایی بر این کلم نه
از دست (و) دل شدستم دستی بر این دلم نه
البته این تصنیف با همراههی سه تار روانشاد استاد جلال ذوالفنون می باشد.
1397/01/17 21:04
نادر..
کی باشد آن زمانی کان ابر را برانی
گویی بیا و رخ را بر ماه کاملم نه..