گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۸۱

عشق بین با عاشقان آمیخته
روح بین با خاکدان آمیخته
چند بینی این و آن و نیک و بد
بنگر آخر این و آن آمیخته
چند گویی بی‌نشان و بانشان
بی‌نشان بین با نشان آمیخته
چند گویی این جهان و آن جهان
آن جهان بین وین جهان آمیخته
دل چو شاه آمد زبان چون ترجمان
شاه بین با ترجمان آمیخته
اندرآمیزید زیرا بهر ماست
این زمین با آسمان آمیخته
آب و آتش بین و خاک و باد را
دشمنان چون دوستان آمیخته
گرگ و میش و شیر و آهو چار ضد
از نهیب قهرمان آمیخته
آن چنان شاهی نگر کز لطف او
خار و گل در گلستان آمیخته
آن چنان ابری نگر کز فیض او
آب چندین ناودان آمیخته
اتحاد اندر اثر بین و بدان
نوبهار و مهرگان آمیخته
گرچه کژبازند و ضدانند لیک
همچو تیرند و کمان آمیخته
قند خا خاموش باش و حیف دان
قند و پند اندر دهان آمیخته
شمس تبریزی همی‌روید ز دل
کس نباشد آن چنان آمیخته

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق بین با عاشقان آمیخته
روح بین با خاکدان آمیخته
هوش مصنوعی: عشق در دل عاشقان در هم آمیخته است و روح با خاک و جسم در ارتباط است.
چند بینی این و آن و نیک و بد
بنگر آخر این و آن آمیخته
هوش مصنوعی: به چند و چون آدم‌ها و خوبی‌ها و بدی‌ها توجه نکن، بلکه در نهایت به ترکیب اینها نگاه کن.
چند گویی بی‌نشان و بانشان
بی‌نشان بین با نشان آمیخته
هوش مصنوعی: به چند بار گفتن درباره‌ی کسی که نشانه‌ای ندارد، بین کسی که نشانه ندارد و کسی که نشان‌دار است، در واقع نشان‌دارها و بی‌نشان‌ها به هم آمیخته‌اند.
چند گویی این جهان و آن جهان
آن جهان بین وین جهان آمیخته
هوش مصنوعی: هرچقدر در مورد این دنیا و آن دنیا صحبت می‌کنی، باید بدانیم که آن دنیا از این دنیا جداست و در واقع این دو جهان به هم پیوسته‌اند.
دل چو شاه آمد زبان چون ترجمان
شاه بین با ترجمان آمیخته
هوش مصنوعی: دل مانند یک پادشاه است و زبان همانند مترجم آن پادشاه می‌باشد. وقتی که دل به مانند یک پادشاه است، زبان و گفتار نیز به طور طبیعی با احساسات و خواسته‌های دل در هم آمیخته می‌شوند.
اندرآمیزید زیرا بهر ماست
این زمین با آسمان آمیخته
هوش مصنوعی: با هم انس بگیرید، زیرا این جهان برای ما ایجاد شده است و زمین و آسمان به هم پیوند خورده‌اند.
آب و آتش بین و خاک و باد را
دشمنان چون دوستان آمیخته
هوش مصنوعی: موجودات مختلفی چون آب، آتش، خاک و باد در کنار یکدیگر قرار دارند، اما دشمنان آنها را به گونه‌ای در هم تنیده‌اند که انگار دوستان یکدیگرند.
گرگ و میش و شیر و آهو چار ضد
از نهیب قهرمان آمیخته
هوش مصنوعی: چهار حیوان مختلف یعنی گرگ، میش، شیر و آهو در اثر صدای رعدآسا و خشم یک قهرمان به هم آمیخته و دچار ترس و هیجان شده‌اند.
آن چنان شاهی نگر کز لطف او
خار و گل در گلستان آمیخته
هوش مصنوعی: به گونه‌ای به شاه نگاه کن که به خاطر مهربانی او، خار و گل در گلستان با هم ترکیب شده‌اند.
آن چنان ابری نگر کز فیض او
آب چندین ناودان آمیخته
هوش مصنوعی: نگاه کن به آن ابر که چقدر باران رحمتش باعث شده که آب بسیاری در ناودان‌ها جمع شود.
اتحاد اندر اثر بین و بدان
نوبهار و مهرگان آمیخته
هوش مصنوعی: تأثیر اتحاد در چیزها را ببین و بدان که بهار و مهرگان چگونه با یکدیگر در هم آمیخته‌اند.
گرچه کژبازند و ضدانند لیک
همچو تیرند و کمان آمیخته
هوش مصنوعی: اگرچه آن‌ها ره‌هایی کج و ناهمواره دارند و در برخی موارد مخالف هستند، اما به مانند تیر و کمان به هم پیوسته‌اند و در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.
قند خا خاموش باش و حیف دان
قند و پند اندر دهان آمیخته
هوش مصنوعی: سختی‌ها و مشکلات را در خود نگه‌دار و به جای صحبت‌های بی‌فایده، از تجربیات و اندرزهای شیرین زندگی بهره ببر.
شمس تبریزی همی‌روید ز دل
کس نباشد آن چنان آمیخته
هوش مصنوعی: شمس تبریزی از دل کسی می‌روید که هیچ‌کس نمی‌تواند به آن درجه از ارتباط و نزدیکی برسد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۳۸۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/04/21 17:07
نادر..

اندرآمیزید...

1398/03/20 15:06
امین

میشه بکین معنی ترجمان تو این شعر چیه؟؟؟؟؟؟

1398/04/11 07:07
حامد

قسمتی از این شعر در فیلم "Vampire Untold" گفته میشه
اون قسمتش که توی فیلم گفته شده این هست
why think separately
of this life and the next
when one is born from the last
و معنیش هم این قسمت از شعرِ:
چند گویی این جهان و آن جهان
آن جهان بین وین جهان آمیخته

1398/07/26 12:09
بابک بامداد مهر

ترجمان یعنی مترجم.و گفته شده زبان سعی می کندآنچه دردل است را ترجمه کندودرقالب کلمات بیان کند .اینها درست است ولی دریک دید برترو وحدت نگر این همه ی مرزبندی ها را ازمیان برداروهمه را آمیخته ویکی ببین.درابیات دیگرهم بدونیک و آهو وشیر و این جهان وآن جهان را ...همه ی اضداد و دویی ها را درشکسته وآمیخته ویکی دانسته است

1403/06/26 02:08
افشین محمدی

غزلیات مولانا پر رمز و راز و اسرار آمیز است، این غزل مولانا اشاره دارد ب پایان کار جهان که آسمان و زمین آمیخته می شوند و طرحی نو در انداخته میشود و خداوند عالم و آدم را از نو می آفریند و زمین را ب ارث می برند بندگان صالحش و در کالبد مرده و پیر جهان روحی نو دمیده میشود (یحی الارض بعدموتها) و قیامت صغری قبل از قیامت کبری ب وقوع می پیوندد...عشق بین با عاشقان آمیخته/ روح بین با خاکدان آمیخته/ چند گویی این جهان و آن جهان/ آن جهان بین وین جهان آمیخته( یوم تبدل الارض بغیر ارض) ....آب و آتش بین و خاک و باد را / دشمنان چون دوستان آمیخته( یعنی خداوند عالم و آدم را چنان از نو می آفریند که   عناصر چهارگانه ی تشکیل دهنده ی جهان هستی که آب و باد و خاک و آتش هستند و مدام باهم در تضاد و جنگ و دشمنی  هستند  باهم از در  دوستی در می آیند و چنان با هم می آمیزند که عالم و آدمی از نو می آفرینند و زمین رشک بهشت می گردد و طرحی نو در انداخته میسود...خیام هم همین را میگوید: ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است/ رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی است( خیام میگوید ترکیب طبایع چهارگانه یعنی  باد و خاک و آتش و آب را چون خداوند ب کام تو تغییر داد و ترکیب کرد برو و شاد زندگی کن، هر چند قبل از آن بر تو ستمی شده( اشاره ب آیه قرآن : و نرید آن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض....و اراده کردیم تا منت نهیم بر آنانکه مورد ستم واقع شدند در زمین ...و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض....و آنان را وارثان قرار دهیم و در زمین برای آنان امکانات بوجود آوریم و تمکین دهیم( یعنی ترکیب طبایع چهارگانه آب و باد و خاک و آتش را به نفع آنان تغییر دهیم به طوری که ب کام دل آنها باشد تا روز قیامت ) خیام میگوید: گر بر فلکم دست بدی چون یزدان/ برداشتمی من این فلک را زمیان/ وزنو فلک دگر چنان ساختمی/ کآزاده ب کام دل رسیدی آسان....حافظ هم همین را می گوید: آدمی در عالم خاکی نمی آید ب دست/  عالمی دیگر بیاید ساخت وزنو آدمی....نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/  عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد....بیاتاگل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم....مولانا هم باز می گوید: آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد چاک دست آسمان غلغله ایست در جهان عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد....خیام هم همین را میگوید: گر بر فلکم دست بدی چون یزدان/ برداشتمی من این فلک را زمیان/ وزنو فلک دگر چنان ساختمی/ کآزاده ب کام دل رسیدی آسان ....در واقع خداوند عالم و آدم را از نو چنان می آفریند ب کام دل بندگان آزاده و صالحش باشد تا روز قیامت و آنان وارثان و سلاطین دوعالم می گرداند ، همانطور که در آیات متعدد قرآن  وعده داده: آن الارض یرثها عبادی الصالحون....و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض....( و آنان را وارثان بی قید و شرط آنچه خدا مالک آن است قرار می دهیم و در زمین آنان را تمکین و سلطنت خواهیم بخشید، خداوند. درباره ی پادشاهی حضرت سلیمان و قوم بنی اسرائیل فرموده: و اورثهم مشارق الارض و نغاربها ...( قید و شرط آورده و گفته آنان را وارثان مشارق و مغارب عالم گردانیدیم) اما در اینجا می فرماید: و نحعلهم الوارثین..( یعنی هیچ قید و شرطی نیاورده، الوارثین یعنی وارث آنچه خداوند. مالک آن است، نه تنها زمین، بلکه شامل آسمانها و بهشت و دوزخ هم میشود، حتی صفات خدا را هم شامل میشود....)  گرگ و میش و شیر و آهو چارضد/ از نهیب قهرمان آمیخته....در آن روزگار چنان امنیت برقرار میشود که  خشونت و نفرت حتی از میان حیوانات هم میرود و گرگ و میش و شیر و آهو چهار دشمن دیرینه با آرامش در کنار هم زندگی می کنند( در احادیث شیعه هم ب این نکته اشاره شده) ....اتحاد اندر اثر بین و بدان/ نوبهار و مهرگان آمیخته..( در آن زمان خزانی در کار نیست و همیشه نوبهار است) اندر آمیزید زیرا بهر ماست/ این زمین با آسمان آمیخته.(مولانا میگوید این زمینی که با آسمان آمیخته شده از آن ماست، اشاره ب آیه قرآن: آن الارض یرثها عبادی الصالحون...زمین را ب ارث می‌برند بندگان صالحش) ....لازم ب ذکر است که مولانا و حافظ و خیام و باباطاهر  و....پیروان یک ائمه هستند، همان ائمه ای که در این آیه قرآن ب آن اشاره شده...و نحعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین....

1403/07/06 01:10
همایون

غزلی ناب که همیشه تازه است هستی است زمان است

زمان همین آمیختگی است و هستی نیز اینگونه است

راز هستی که گشودنی نیست در دل همین آمیختگی نهفته است برای عقل آمیختگی یعنی گل آلودگی و دو‌چیز ناهمگون درهم ریختن 

مهرگان و نوروز را عقل چگونه می‌تواند درهم بیامیزد 

چگونه میتوان دید که گذشته همین اکنون است و آینده نیز در آن آمیخته میشود چنین آمیختگی پی‌بردنی نیست مگر آنکه چون ساغر شاهانه نوشیده شود

هرگز خوشایندگویی برتر از این از شمس بر زبان نیامده است که اینجا آمده و این غزل زیباترین و ژرف ترین است

برخلاف باور های دینی مذهبی که هرچیزی یا خوب است یا بد یا گناه است یا صواب در باور مهرگانی مهر و کین با همدیگرند و فریدون بی ضحاک پدید نمی‌آید پس فریدون نیز ضحاک را نمیکشد تا مهر همواره در آمیزش باشد  همانگونه که جلال عزیز شمس را زنده جاوید ساخت و او را در دل ها به بند کشید