گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۷۳

مشنو حیلت خواجه هله ای دزد شبانه
بشلولم بشلولم مجه از روزن خانه
بمشو غره پرستش بمده ریش به دستش
وگرت شاه کند او که توی یار یگانه
سوی صحرای عدم رو به سوی باغ ارم رو
می بی‌درد نیابی تو در این دور زمانه
به شه بنده نوازی تو بپر باز چو بازی
به خدا لقمه بازان نخورد هیچ سمانه
بخورم گر نخورم من بنهد در دهن من
بروم گر نروم من کندم گوش کشانه
همه میرند ولیکن همه میرند به پیشت
همه تیر ای مه مه رو نپرد سوی نشانه
ز چه افروخت خیالش رخ خورشیدصفت را
ز کی آموخت خدایا عجب این فعل و بهانه
چو تو را حسن فزون شد خردم صید جنون شد
چو مرا درد فزون شد بده آن درد مغانه
چو تو جمعیت جمعی تو در این جمع چو شمعی
چو در این حلقه نگینی مجه ای جان زمانه
تو اگر نوش حدیثی ز حدیثان خوش او
تو مگو تا که بگوید لب آن قندفسانه

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشنو حیلت خواجه هله ای دزد شبانه
بشلولم بشلولم مجه از روزن خانه
هوش مصنوعی: با دقت به حرف‌های کسی گوش نکن که به دنبال فریب دادن دیگران است. او می‌خواهد شبانه به خانه‌ها وارد شود و از آنجا دزدی کند.
بمشو غره پرستش بمده ریش به دستش
وگرت شاه کند او که توی یار یگانه
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو که دیگران به خاطر داشتن مو یا ریش از تو ستایش می‌کنند. اگر او تو را دوست داشته باشد، همین کافی است و اعتبار بیشتری به این موضوع می‌دهد.
سوی صحرای عدم رو به سوی باغ ارم رو
می بی‌درد نیابی تو در این دور زمانه
هوش مصنوعی: به سوی دنیای بی‌خبرایی برو و به سمت باغ ارم برو. در این دنیای پر از درد، هیچ آرامشی نخواهی یافت.
به شه بنده نوازی تو بپر باز چو بازی
به خدا لقمه بازان نخورد هیچ سمانه
هوش مصنوعی: به خاطر مهربانی و لطف تو، من همچون پرنده‌ای در بند هستم که به سوی تو پرواز می‌کند. اما مانند یک بازیگر، ناپایدارم و زندگی‌ام را نمی‌توان به سادگی با لذتها و خواسته‌هایم پر کرد.
بخورم گر نخورم من بنهد در دهن من
بروم گر نروم من کندم گوش کشانه
هوش مصنوعی: می‌خواهم از زندگی لذت ببرم، حتی اگر خودم هم در این مسیر مشکل داشته باشم. اگر حرکت نکنم یا قدمی برندارم، باز هم باید به پیش بروم و از آنچه دارم بهره ببرم.
همه میرند ولیکن همه میرند به پیشت
همه تیر ای مه مه رو نپرد سوی نشانه
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها می‌میرند، اما همه به سمت تو می‌آیند. ای ماه زیبا، تیرهای عشق به سمت تو نشانه‌گذاری شده‌اند.
ز چه افروخت خیالش رخ خورشیدصفت را
ز کی آموخت خدایا عجب این فعل و بهانه
هوش مصنوعی: خیال او چه چیزی در دلش برانگیخته که مانند خورشید درخشان و زیباست؟ این رفتار و دلیلش را از کجا یاد گرفته است؟ عجیب است!
چو تو را حسن فزون شد خردم صید جنون شد
چو مرا درد فزون شد بده آن درد مغانه
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی تو بیشتر شد، عقل من تبدیل به شیفتگی گردید؛ و وقتی که درد من شدت گرفت، آن درد را که به می و شوق مربوط است به من بده.
چو تو جمعیت جمعی تو در این جمع چو شمعی
چو در این حلقه نگینی مجه ای جان زمانه
هوش مصنوعی: تو در این جمع مثل شمعی هستی که نور می‌بخشد، و مانند نگینی در این حلقه درخشان هستی. وجود تو روح‌افزا و ارزشمند است.
تو اگر نوش حدیثی ز حدیثان خوش او
تو مگو تا که بگوید لب آن قندفسانه
هوش مصنوعی: اگر تو داستانی زیبا و خوش از دیگر داستان‌ها شنیدی، نگفتن آن را به زبان نیاور، تا آنکه خود آن شیرینی‌زبان به بیان آن بپردازد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۳۷۳ به خوانش عندلیب