غزل شمارهٔ ۲۳۷۱
کی بود خاک صنم با خون ما آمیخته
خوش بود این جسمها با جانها آمیخته
این صدفهای دل ما با چنین درد فراق
با گهرهای صفای باوفا آمیخته
روز و شب با هم نشسته آب و آتش هم قرین
لطف و قهری جفت و دردی با صفا آمیخته
وصل و هجران صلح کرده کفر ایمان یک شده
بوی وصل شاه ما اندر صبا آمیخته
گرگ یوسف خلق گشته گرگی از وی گم شده
بوی پیراهن رسیده با عما آمیخته
خاک خاکی ترک کرده تیرگی از وی شده
آب همچون باده با نور صفا آمیخته
شادیا روزی که آن معشوق جانهای لقا
آمده در بزم مست و با شما آمیخته
مست کرده جمله را زان غمزه مخمور خویش
تا ز مستی اجنبی با آشنا آمیخته
تا ز بسیاری شراب ابلیس چون آدم شده
لعنت ابلیس هم با اصطفا آمیخته
آن در بسته ابد بگشاده از مفتاح لطف
قفلهای بیوفایی با وفا آمیخته
سر سر شمس دین مخدوم ما پیدا شده
تا ببینی بنده با وصف خدا آمیخته
ای خداوند شمس دین فریاد از این حرف رهی
ز آنک هر حرفی از این با اژدها آمیخته
یک دمی مهلت دهم تا پستتر گیرم سخن
ز آنک تند است این سخن با کبریا آمیخته
در ره عشاق حضرت گو که از هر محنتش
صد هزاران لطف باشد با بلا آمیخته
قطره زهر و هزاران تنگ تریاق شفا
نفخه عیسی دولت با وبا آمیخته
خواری آن جا با عزیزی عهد بسته یک شده
پستی آن جا از طبیعت با علا آمیخته
جان بود ارزان به نرخ خاک پیش جان جان
گرچه این جا هست جانها با غلا آمیخته
از پی آن جان جان جانها چنان گوهر شده
مس جان با جان جان چون کیمیا آمیخته
آخر دور جهان با اولش یک سر شده
ابتدای ابتدا با انتها آمیخته
در سرای بخت رو یعنی که تبریز صفا
تا ببینی این سرا با آن سرا آمیخته
غزل شمارهٔ ۲۳۷۰: این چه باد صرصر است از آسمان پویان شدهغزل شمارهٔ ۲۳۷۲: هله بحری شو و در رو مکن از دور نظاره
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کی بود خاک صنم با خون ما آمیخته
خوش بود این جسمها با جانها آمیخته
هوش مصنوعی: خاک معشوق ما با خون ما در هم آمیخته است؛ بدنهای ما با روحهایمان پیوند خوردهاند و این ترکیب بسیار زیباست.
این صدفهای دل ما با چنین درد فراق
با گهرهای صفای باوفا آمیخته
هوش مصنوعی: این دلهای ما که مثل صدف هستند، از درد جدایی پر شده و درونشان جواهرهایی از پاکی و وفاداری نهفته است.
روز و شب با هم نشسته آب و آتش هم قرین
لطف و قهری جفت و دردی با صفا آمیخته
هوش مصنوعی: روز و شب کنار هم هستند، همچنان که آب و آتش نیز با هم وجود دارند. محبت و خشم در کنار هم قرار دارند و درد و صفا نیز به هم intertwined شدهاند.
وصل و هجران صلح کرده کفر ایمان یک شده
بوی وصل شاه ما اندر صبا آمیخته
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره شده که دنیای عشق و دوری از هم به نوعی با هم درمیآمیزند، و در این میانه، عشق و کفر به یک اندازه در هم تنیدهاند. بوی عشق و وصال، به ویژه از جانب محبوب، در باد ساری در فضا پراکنده شده است.
گرگ یوسف خلق گشته گرگی از وی گم شده
بوی پیراهن رسیده با عما آمیخته
هوش مصنوعی: گرگ، یوسف را به خود مشغول کرده و حالا بوی پیراهن او که گم شده به گونهای با عطر عمهاش درهم آمیخته است.
خاک خاکی ترک کرده تیرگی از وی شده
آب همچون باده با نور صفا آمیخته
هوش مصنوعی: خاکی که روزگاری تیره و کدر بود، اکنون نورانی و شفاف شده است، به گونهای که مثل آب زلال و براق به نظر میرسد و بوی خوش شراب را میدهد.
شادیا روزی که آن معشوق جانهای لقا
آمده در بزم مست و با شما آمیخته
هوش مصنوعی: در روزی شاد و خوش، معشوقی که جانها را به هم میرساند، در میان جمع آمده و با شما همنشین شده است.
مست کرده جمله را زان غمزه مخمور خویش
تا ز مستی اجنبی با آشنا آمیخته
هوش مصنوعی: این الفت و جذبه که با نگاه خود ایجاد کرده، همه را شگفتزده و سرمست کرده است. به گونهای که حالتی از سرمستی و بلاتکلیفی در بین کسانی که به او نگاه میکنند، به وجود آمده و آنها را از دنیا و دیگران جدا کرده است.
تا ز بسیاری شراب ابلیس چون آدم شده
لعنت ابلیس هم با اصطفا آمیخته
هوش مصنوعی: بسیاری از شرابهای ویرانگر باعث شده که آدمی به سرنوشت ابلیس دچار شود و در نتیجه، لعنت ابلیس به نوعی با نعمتهای خاص و انتخابهای خوب آمیخته شده است.
آن در بسته ابد بگشاده از مفتاح لطف
قفلهای بیوفایی با وفا آمیخته
هوش مصنوعی: درهای بستهی ابدیت به واسطهی کلید لطف باز شدهاند و قفلهای بیوفا، به نوعی با وفا پیوند خوردهاند.
سر سر شمس دین مخدوم ما پیدا شده
تا ببینی بنده با وصف خدا آمیخته
هوش مصنوعی: چهره نورانی شمس دین، مولای ما، آشکار شده است تا ببینی که چگونه بندگان با ویژگیهای الهی به هم آمیختهاند.
ای خداوند شمس دین فریاد از این حرف رهی
ز آنک هر حرفی از این با اژدها آمیخته
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ دین، از این سخن عمیق ناراحتم. زیرا هر کلمهای از این مطلب به نوعی با خطر و تهدید همراه است.
یک دمی مهلت دهم تا پستتر گیرم سخن
ز آنک تند است این سخن با کبریا آمیخته
هوش مصنوعی: اجازه بده یک لحظه فرصت بدهم تا ببینم چه چیز بیارزشتری گیرم، چرا که این سخن که حالا میگویم، خیلی تند و آمیخته با عظمت و بزرگی است.
در ره عشاق حضرت گو که از هر محنتش
صد هزاران لطف باشد با بلا آمیخته
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، ای حضرت، بگو که از هر زحمتی که میکشیم، هزاران نعمت و لطف وجود دارد که با سختیها در آمیخته است.
قطره زهر و هزاران تنگ تریاق شفا
نفخه عیسی دولت با وبا آمیخته
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که حتی یک قطره زهر میتواند با هزاران تنگ داروی شفا بخش مخلوط شود و درمانکننده نباشد. به نوعی، اشاره به این دارد که تاثیرات منفی و خطرناک میتوانند بر همه تلاشهای خوب و مثبت چیره شوند، حتی اگر آن تلاشها قدرتمند و شفا بخش باشند.
خواری آن جا با عزیزی عهد بسته یک شده
پستی آن جا از طبیعت با علا آمیخته
هوش مصنوعی: در آن مکان، ذلت و خاری با عظمت و احترام پیوند خورده و به گونهای ترکیب شدهاند که طبیعت خود را با این وضع وفق داده است.
جان بود ارزان به نرخ خاک پیش جان جان
گرچه این جا هست جانها با غلا آمیخته
هوش مصنوعی: اگر جان به بهای خاک ارزشمند باشد، با وجود اینکه در این مکان جانها در هم آمیختهاند، اما جان همچنان ارزشمند است.
از پی آن جان جان جانها چنان گوهر شده
مس جان با جان جان چون کیمیا آمیخته
هوش مصنوعی: از دنبال آن روح اصلی، آنچنان که گوهر مس با جان در هم آمیخته، جانها به هم پیوستهاند و شبیه کیمیا شدهاند.
آخر دور جهان با اولش یک سر شده
ابتدای ابتدا با انتها آمیخته
هوش مصنوعی: در نهایت، پایان دنیا همانند آغاز آن است و آغاز هر چیزی با پایانش درهم آمیخته شده است.
در سرای بخت رو یعنی که تبریز صفا
تا ببینی این سرا با آن سرا آمیخته
هوش مصنوعی: به خانهای که به خوشبختی و شادکامی مربوط میشود برو، یعنی تبریز، تا ببینی این خانه چطور با آن خانه دیگر در هم آمیخته و با هم ترکیب شدهاند.