غزل شمارهٔ ۲۳۶۸
ای به میدانهای وحدت گوی شاهی باخته
جمله را عریان بدیده کس تو را نشناخته
عقل کل کژچشم گشته از کمال غیرتت
وز کژی پنداشته کو مر تو را انداخته
ای چراغ و چشم عالم در جهان فرد آمدی
تا در اسرار جهان تو صد جهان پرداخته
ای که طاووس بهار از عشق رویت جلوه گر
بر درخت جسم جان نالان شده چون فاخته
از برای ما تو آتش را چو گلشن داشته
وز برای ما تو دریا را چو کشتی ساخته
شمس تبریزی جهان را چون تو پر کردی ز حسن
من جهان روح را از غیر عشقت آخته
غزل شمارهٔ ۲۳۶۷: تا چه عشق است آن صنم را با دل پرخون شدهغزل شمارهٔ ۲۳۶۹: چشم بگشا جانها بین از بدن بگریخته
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به میدانهای وحدت گوی شاهی باخته
جمله را عریان بدیده کس تو را نشناخته
هوش مصنوعی: ای کسی که در میدانهای وحدت، با گوی خود برندهای و همه را پیش خود عریان و نمایان میبینی، اما هیچکس تو را نمیشناسد.
عقل کل کژچشم گشته از کمال غیرتت
وز کژی پنداشته کو مر تو را انداخته
هوش مصنوعی: عقل همه چیز به خاطر شدت غیرت تو دچار اشتباه شده و از روی نادانی تو را در مقام پایینتری فرض کرده است.
ای چراغ و چشم عالم در جهان فرد آمدی
تا در اسرار جهان تو صد جهان پرداخته
هوش مصنوعی: ای روشنی و نگاه عالم! تو به این دنیای خاص آمدی تا به رازهای جهان بپردازی و حقیقتهای متعددی را کشف کنی.
ای که طاووس بهار از عشق رویت جلوه گر
بر درخت جسم جان نالان شده چون فاخته
هوش مصنوعی: ای که به خاطر عشق به چهرهات، رنگ و جلوه بهار مانند طاووس بر درخت وجود من نمایان شده است و جان نالا و غمگین من همچون فاخته در حال ناله است.
از برای ما تو آتش را چو گلشن داشته
وز برای ما تو دریا را چو کشتی ساخته
هوش مصنوعی: برای ما تو همچون گلشن آتش را زیبا کردهای و مانند کشتی دریا را ساختهای.
شمس تبریزی جهان را چون تو پر کردی ز حسن
من جهان روح را از غیر عشقت آخته
هوش مصنوعی: شمس تبریزی با زیباییهای خود جهان را آراسته و پر کرده است. عشق تو روح جهان را از چیزهای دیگر خالی کرده و تنها به خود پر کرده است.