غزل شمارهٔ ۲۳۵۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۳۵۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
جان ، در اصل ، گـیـان میباشد ، که هم به معنای آشیانه سیمرغ و هم به معنای آبگـیـر است . جان ، در فرهنگ ایران دو چهره و برآیند دارد ، یکی شیرابه و مان و شیره وجود است ، و دیگری، اصل جنبش و اصل عشق است که به شکل باد و ابر نمودار میشود . سیمرغ ، درست همین باد و ابر سیاهست که میبارد، و در خنب تن ، هم شیره وجود انسان ( آب)، و هم مرغ چهار پر ضمیر میشود .
جان ( گیان = ژیان = جیان ) ، به معنای خانه همآغوشی سیمرغ و بهرام ، یا بُن پیدایش جهان و زمان و انسان ، یا همان آبادیان = خانه آباد، بیت معمور در بندهش و گرشاسپ نامه اسدی توسی است . پس جان= گـیـان ، بُن آفریننده زمان و جهان و انسان است . دریافتن مفهوم جان در غزلیات مولوی و سایر عرفاء ایران ، نیاز به شناخت این معنا دارد . جان ، اصلیست که خودش ، خودش را میبیند ، از خودش در جوش است. خودش را میپرستد . خودش به خودش ، عشق میورزد ( بُن عشق و مهر) است . گستره ِ این معانی ژرف ، در غزل مولوی ، باز تاب شده است که :
جان ، آب لطیف دیده خود را در خویش، دو چشم را گشاده
از خود، شیرین ، چنانک شکّر وز خویش به جوش، همچو باده
دین ، بینشی هست که از همین گنج نهفته در زهدان، یا آبگاه وجود هر انسانی ، پیدایش می یابد . این اصل از خود شیرین ، از خود در جوش ، بیننده در خود ، آنکه ساجد و مسجود خود و مسجد و کعبه خود است ، آنکه خود، عاشق و خود، معشوق خود است ، آنکه شادی جان و جان ِشاده ( جان سیمرغ ) است ، و آنکه خود زا= خود آفرین هست، و در خود آفرینی ، فقط خود را تحول میدهد، جان انسان هست . شناختن مفاهیم جان و جانان و جان جان در غزلیات مولوی با دانستن این مفهوم جان در فرهنگ ایران ، ممکن و مقدور است . این جان یا اصل خود زا و خودجوش ، همان تخم هماست که در تن انسان پرورده میشود ، و پر درمیآورد ،تا به معراج و وصال با هما برود . خدا (= سیمرغ = یوغ = سین = عشق ) ، مجموعه همه خدایان (= مرغان ) است .