گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۵۱

دیدی که چه کرد آن یگانه
برساخت پریر یک بهانه
ما را و تو را کجا فرستاد
او ماند و دو سه پری خانه
ما را بفریفت ما چه باشیم
با آن حرکات ساحرانه
آن سلسله کو به دست دارد
بربندد گردن زمانه
از سنگ برون کشید مکری
شاباش زهی شکر فسانه
بست او گرهی میان ابرو
گم گشت خرد از این میانه
بر درگه او است دل چو مسمار
بردوخته خویش بر ستانه
بر مرکب مملکت سوار او است
در دست وی است تازیانه
گر او کمر کهی بگیرد
که را چو کهی کند کشانه
خود آن که قاف همچو سیمرغ
کرده‌ست به کویش آشیانه
از شرم عقیق درفشانش
درها بگداخت دانه دانه
بادی که ز عشق او است در تن
ساکن نشود به رازیانه
عشاق مذکرند وین خلق
درمانده‌اند در مثانه
ساقی درده قدح که ماییم
مخمور ز باده شبانه
آبی برزن که آتش دل
بر چرخ همی‌زند زبانه
در دست همیشه مصحفم بود
وز عشق گرفته‌ام چغانه
اندر دهنی که بود تسبیح
شعر است و دوبیتی و ترانه
بس صومعه‌ها که سیل بربود
چه سیل که بحر بی‌کرانه
هشیار ز من فسانه ناید
مانند رباب بی‌کمانه
مستم کن و برپران چو تیرم
بشنو قصص بنی کنانه
چون مست بود ز باده حق
شهباز شود کمین سمانه
بی‌خویش گذر کند ز دیوار
بر روی هوا شود روانه
باخویش ز حق شوند و بی‌خویش
می‌ها بکشند عاشقانه
دیدم که لبش شراب نوشد
کی دید ز لب می مغانه
و آن گاه چه می،می خدایی
نه از خنب فلان و یا فلانه
ماهی ز کنار چرخ درتافت
گم گشت دلم از این میانه
این طرفه که شخص بی‌دل و جان
چون چنگ همی‌کند فغانه
مشنو غم عشق را ز هشیار
کو سردلب است و سردچانه
هرگز دیدی تو یا کسی دید
یخدان ز آتش دهد نشانه
دم درکش و فضل و فن رها کن
با باز چه فن زند سمانه

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیدی که چه کرد آن یگانه
برساخت پریر یک بهانه
هوش مصنوعی: دیدی که آن موجود خاص چگونه با ساختن یک بهانه، همه چیز را تحت تأثیر قرار داد؟
ما را و تو را کجا فرستاد
او ماند و دو سه پری خانه
هوش مصنوعی: ما را و تو را کجا فرستاد؟ او که ماند، دو سه پری هم در خانه بود.
ما را بفریفت ما چه باشیم
با آن حرکات ساحرانه
هوش مصنوعی: ما را با حرکات جادویی خود فریب دادی، حالا ما چه کسانی هستیم؟
آن سلسله کو به دست دارد
بربندد گردن زمانه
هوش مصنوعی: کسی که رشته امور را در دست دارد، می‌تواند سرنوشت زمانه را تغییر دهد و یا بر آن تسلط پیدا کند.
از سنگ برون کشید مکری
شاباش زهی شکر فسانه
هوش مصنوعی: از دل سنگ، چیزی با شکوه و زیبا به وجود آمد که نشان‌دهنده‌ی مهارت و هنری است که به طرز شایسته‌ای نمایان شده است. این اتفاق باعث شادی و شگفتی‌ست که ارزش و زیبایی آن را دوچندان می‌کند.
بست او گرهی میان ابرو
گم گشت خرد از این میانه
هوش مصنوعی: او گره‌ای در میان ابرو دارد که باعث شده عقل و درک از این وضعیت ناپدید شود.
بر درگه او است دل چو مسمار
بردوخته خویش بر ستانه
هوش مصنوعی: دل مانند میخ به درگاه او دوخته شده است و هیچ راه برداشتنی از آن وجود ندارد.
بر مرکب مملکت سوار او است
در دست وی است تازیانه
هوش مصنوعی: او بر اسب حکومت نشسته است و در دستانش وسیله‌ای برای هدایت و کنترل آن دارد.
گر او کمر کهی بگیرد
که را چو کهی کند کشانه
هوش مصنوعی: اگر او کمربند خود را ببندد، کسی نمی‌تواند او را بر سر جایش نگه‌دارد.
خود آن که قاف همچو سیمرغ
کرده‌ست به کویش آشیانه
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند سیمرغ به قاف پرواز کرده و در این جا لانه کرده است.
از شرم عقیق درفشانش
درها بگداخت دانه دانه
هوش مصنوعی: از خجالت سنگ عقیق که در تابش نورش میدرخشد، درها به تدریج ذوب می‌شوند.
بادی که ز عشق او است در تن
ساکن نشود به رازیانه
هوش مصنوعی: نسیم عشق او در وجودم آرام نمی‌گیرد و مانند علف‌هرز، نمی‌توانم آن را به راحتی مهار کنم.
عشاق مذکرند وین خلق
درمانده‌اند در مثانه
هوش مصنوعی: عاشقان مردان هستند و این مردم در شرایط سخت و ناامیدی به سر می‌برند.
ساقی درده قدح که ماییم
مخمور ز باده شبانه
هوش مصنوعی: ای ساقی، جام را پر کن که ما از شراب شب گذشته مست و شاداب هستیم.
آبی برزن که آتش دل
بر چرخ همی‌زند زبانه
هوش مصنوعی: آسمان بر این آبادی می‌تابد و آتش عشق در دل عاشق به شدت شعله‌ور است.
در دست همیشه مصحفم بود
وز عشق گرفته‌ام چغانه
هوش مصنوعی: همیشه کتاب مقدس را در دست داشتم و از عشق به درون خودم پر شده‌ام.
اندر دهنی که بود تسبیح
شعر است و دوبیتی و ترانه
هوش مصنوعی: در سخنانی که از دل بیان می‌شود، نکات و زیبایی‌های شعر، دو بیتی و آهنگ‌های دل‌انگیز وجود دارد.
بس صومعه‌ها که سیل بربود
چه سیل که بحر بی‌کرانه
هوش مصنوعی: بسیاری از صومعه‌ها و مکان‌های مذهبی توسط سیل نابود شدند، همان‌طور که دریاهای وسیع و بی‌پایان قدرت و عظمت خود را نشان می‌دهند.
هشیار ز من فسانه ناید
مانند رباب بی‌کمانه
هوش مصنوعی: هشیار باش، زیرا داستان‌ها و افسانه‌ها از من نمی‌آیند، مانند ربابی که بدون کمان نمی‌تواند موسیقی دلنشینی بسازد.
مستم کن و برپران چو تیرم
بشنو قصص بنی کنانه
هوش مصنوعی: مرا سرمست و سرزنده کن و همچون تیر به سوی هدف بفرست، داستان‌های بنی‌کنانه را بشنو.
چون مست بود ز باده حق
شهباز شود کمین سمانه
هوش مصنوعی: زمانی که فردی تحت تأثیر نوشیدنی معنوی قرار می‌گیرد، مانند یک پرنده بلندپرواز، به آرامی و با دقت در کمین اهداف خود قرار می‌گیرد.
بی‌خویش گذر کند ز دیوار
بر روی هوا شود روانه
هوش مصنوعی: بی‌فکری و بی‌توجهی باعث می‌شود که انسان از محدودیت‌ها بگذرد و به آزادی و رهایی دست یابد.
باخویش ز حق شوند و بی‌خویش
می‌ها بکشند عاشقانه
هوش مصنوعی: افرادی که به حقیقت و خودشان نزدیک شوند، در عین حال به عشق و شوق از لذت‌های زندگی بهره‌مند می‌شوند و به فراوانی از می و عشق استفاده می‌کنند.
دیدم که لبش شراب نوشد
کی دید ز لب می مغانه
هوش مصنوعی: دیدم که لبش شراب می‌نوشد، آیا کسی از لب‌های پر از می مغزها خبر دارد؟
و آن گاه چه می،می خدایی
نه از خنب فلان و یا فلانه
هوش مصنوعی: در آن زمان، چه می‌کنی؟ شادی و لذت واقعی‌ای وجود ندارد که بخواهد از مسائل و جزئیات بی‌اهمیت بگذرد.
ماهی ز کنار چرخ درتافت
گم گشت دلم از این میانه
هوش مصنوعی: ماهی از کنار چرخ دور افتاد و گم شد و دلم نیز به همین دلیل در این میان بی‌تاب و نگران است.
این طرفه که شخص بی‌دل و جان
چون چنگ همی‌کند فغانه
هوش مصنوعی: عجیب است که انسانی بی‌دل و بی‌جان، همچون چنگ، فریاد می‌زند و ناله می‌کند.
مشنو غم عشق را ز هشیار
کو سردلب است و سردچانه
هوش مصنوعی: به سخنان کسی که در عشق غمگین نیست گوش نده، زیرا او قلبی بی‌احساس و بی‌عاطفه دارد.
هرگز دیدی تو یا کسی دید
یخدان ز آتش دهد نشانه
هوش مصنوعی: هرگز ندیده‌ای یا کسی ندیده که یخدان از آتش نشانه‌ای بدهد.
دم درکش و فضل و فن رها کن
با باز چه فن زند سمانه
هوش مصنوعی: با خروج از لغو و بیهوده‌گویی، به توانایی‌ها و دانش خود اهمیت بده. در این دنیا، چه فایده‌ای دارد که با یک پرنده بزرگ، تنها قدرت‌هایش را تماشا کنیم؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۳۵۱ به خوانش عندلیب