غزل شمارهٔ ۲۳۳۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۳۳۶ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
علیرضا قربانی عزیز زیبا خوانده است این زیبا را
علیرضا قربانی در بیت چهارم به جای کون از کلمه ی شهر استفاده کرده.
این غزل از درها و گهرهای دیوان شمس است. عناصر و خصلت های یک پیغمبر کاملا در ان مشهود است
پیغمبر عشق خود مولانست،ایشان خود را پیغمبر عشق میدانسته و عشق را دین معرفی میکند،بقول اندیشمندی،مثنوی به راستی که عشق نامه است...
خرد ، میان چیزها وارد میشود و می پیچد، چون اصل سنتز و آمیزنده است . این خردیست که به طبیعت و جانها و انسانها ، مهر میورزد . به همین علت است که مولوی، درست همین نقش را از آن عشق میداند. خرد در فرهنگ ایران از« مهر به جانها » جدا ناپذیر بود . (منوچهر جمالی)
با سلام
به اعتقاد من، حضرت مولانا متوضع تر از آن است که چنین مدحی را برای خود استفاده کند و اشارات موجود در شعر به شکل واضحی پیغمبر عشق ، حضرت محمد می باشد.
اولا اینجا مقام تواضع نیست. مقام دستگیری و نجات خلایق است.
ثانیا حضرت ختمی مرتبت «نیمه شبان» نیست بلکه سرآمد و بزرگ همه شبانها است. وقتی میگوید نیمه شبان منظور کسی مثل خود مولانا یا شمس است که به شبانان شباهت دارد و به برخی از درجات آنان دست یافته.
(شبان=چوپان، در اینجا یعنی پیامبر/ نیمه شبان=کسی کمتر از چوپان است ولی کمی برخی کمالات او را دارد.
پس از سلام
من تعجب میکنم از برداشت دوست عزیز جناب آقای فلاح که ترکیب نیم شبان یا نیمه شبان که با توجه به شواهد و ابیات بعد مشخص است که مراد از نیمه شبان همان نیمه شب است را اینقدر سخت تاویل کردید و ماجرا رابغرنج کرده و نیمه شبان را به معنی نصفه چوپان گرفتهاید ! تقریبا واضح و روشن است چرا که در خود مصراع مولانا خود یا هر کسی که پیامبر عشق است را به مهتاب در نیمهی شب تشبیه کرده و در ادامه آمده که : آورده یکی مشعله آتش زده در خواب و اینها دلالت بر همان نصفه شب است که حالا مراد و تاویل عرفانی آن هرچه که شما بخواهید از شب و تاریکی و مهتاب و مشعله و اینها در جایگاه بعدی است که شما آزاد هستید که هر طور که میخواهید برداشت کنید ولی من هرچه با خودم کلنجار رفتم که بتوانم این ماجرای نیمه چوپان را هضم کنم نشد !
مولانا در غزل دیگری هم گوید :
بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل
گفت منم کز رخ من شد مه و خورشید خجل
اینکه در جای دیگری فرمودید که آدمی در برداشت آزاد است ولو منظور گوینده چیز دیگری باشد (این را در باره برداشت از شعر خیام فرموده بودید) این را برای خود میتوانید هرگونه برداشت کنید ولی من جسارت کرردم که خدمت شما عرض کردم و اینکه من تاکنون اصلا چنین تعبیری نه تنها در اشعار مولانا که در هیچ یک از اشعار و مضامین ادبیاتی ندیدهام که کسی بخواهد مقامی را در مقابل پیامبران الهی که علی العموم چوپان بودند در تنزل خودش را نصف آنها به حساب بیاورد ! باز هم جسارت بنده حقیر را ببخشید. البته که شاید بنده نمیتوانم متوجه شوم و حق با شماست !
جناب محمد
حال و شور عاشقی مولاناست که او را چنین به وجد و طرب آورده و بر خلاف نظر دوست دیگر، مولانا این ابیات را هم در وصف حال خود گفته، نزول عشق یا صعود مولانا. بسط و گشایش حاصل از حال وارده موجب شده که ایشان در وصف خود و سخن از دل خویش بگوید....
پیامبر، همان حضرت شمس تبریزی هستند.
به نظر میرسد در بیت اول اگر به جای پیغامبر پیغمبر بخوانیم بیت موزونتر و خوش آهنگتر می آید
در مصرع دوم پیغمبر صحیح است که اشتباها پیغامبر درج شده
و به طور قطع منظور مولانا از پیغمبر عشق همانا شمس تبریزی مراد وی می باشد. با تشکر
ما ییم
پیغمبر عشق
آن روحیست که در سوره غافر میفرماید
هرچه هست عشقه
پیامبر به معنای واقعی عاشق بنده های خدا بود
شرح غزل شمارهٔ ۲۳۳۶ (یک دسته کلید است)
محمدامین مروتی
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده؟
پیغمبر عشق است ز محراب رسیده
نیم شب تاریک زندگی مولانا را کسی همچون مهتاب روشن کرده و مولانا از او به پیامبر عشق تعبیر می کند که مقتدای اوست و در نتیجه مناجات مولانا به او رسیده است.
آورده یکی مشعله آتش زده در خواب
از حضرت شاهنشهِ بیخواب رسیده
عاشقان خوب ندارند. چون معشوق آتش در خوابشان زده. معشوقی که خودش هم خواب ندارد.
این کیست چنین غلغله در شهر فکنده
بر خرمن درویش، چو سیلاب رسیده
در شهر ما غلغله افکنده و مانند سیل خرمن و موجودی دراویش را با خود برده است. یعنی دراویش، زندگی عادی و مادی شان را فدای او می کنند.
این کیست بگویید که در کَون جز او نیست
شاهی به در خانه ی بوّاب رسیده
او تنها شاهی است که به در خانه نگهبان می آید. یعنی از مقام و موقعیت خود درمی گذرد و درویش نوازی می کند.
این کیست چنین خوان کرم باز گشاده
خندان جهت دعوت اصحاب رسیده
خوتن کرمش گسترده و با روی خوش از یاران پذیرایی می کند.
جامی است به دستش که سرانجام فقیر است
زان آب عنب، رنگ به عنّاب رسیده
جامی از می معرفت برای فقرا در دست دارد که رنگ و روی فقرا را مثل عناب سرخ می کند.
دلها همه لرزان شده جانها همه بیصبر
یک شمّه از آن لرزه به سیماب رسیده
عشق لرزشی در جان همه موجودات می اندازد. اگر سیماب لرزش دارد، شمه ای از این لرزش و تاب و تب عشق است.
آن نرمی و آن لطف که با بنده کند او
زان نرمی و زان لطف به سنجاب رسیده
شمه ای از نرمش و ملاطفت عشق به سنجاب رسیده و چوست او را لطافت بخشیده است.
زان ناله و زان اشک که خشک و تر عشق است
یک نغمه تر نیز به دولاب رسیده
نغمه و آواز چرخ چاه، یکی از نغمه های عشق است که عاشقان را نلان و گریان می کند. سرو صدای دولاب یا چرخ چاه به ناله عاشق و چکه های آبش به گریه او تشبیه شده است.
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده
عشق دسته کلیدی در بغل دارد که همه درها را باز می کند.
ای مرغ دل ار بال تو بشکست ز صیاد
از دام رهد مرغ، به مضراب رسیده
دل عاشق مانند مرغی است که معشوق آن را شکسته است اما این ضربه نهایتاً مانند مضراب موسیقی، او را خوش می کند و می رهاند.
خاموش! ادب نیست مثلهای مجسم
یا نیست به گوش تو خود آداب رسیده
مولانا در مقطع خود را به سکوت دعوت می کند و می گوید کم مثال بزن و شرح بده. مگر آداب درویشی به گوشت نرسیده است؟
14 خرداد 1404

مولانا