غزل شمارهٔ ۲۳۳۱
ای دلبر بیصورت صورتگر ساده
وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده
از گفتن اسرار دهان را تو ببسته
و آن در که نمیگویم در سینه گشاده
تا پرده برانداخت جمال تو نهانی
دل در سر ساقی شد و سر در سر باده
صبحی که همیراند خیال تو سواره
جانهای مقدس عدد ریگ پیاده
و آنها که به تسبیح بر افلاک بنامند
تسبیح گسستند و گرو کرده سجاده
جان طاقت رخسار تو بیپرده ندارد
وز هر چه بگوییم جمال تو زیاده
چون اشتر مست است مرا جان ز پی تو
بر گردن اشتر تن من بسته قلاده
شمس الحق تبریز دلم حامله توست
کی بینم فرزند بر اقبال تو زاده
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دلبر بیصورت صورتگر ساده
وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده
هوش مصنوعی: ای معشوق بدون صورت، همچون هنرمند که به سادگی تصویر خلق میکند، تو به عاشقان شراب پر از فریب بخشیدهای.
از گفتن اسرار دهان را تو ببسته
و آن در که نمیگویم در سینه گشاده
هوش مصنوعی: دهان خود را در بیان رازها بستهام، اما در دل و سینهام به بیان آنچه نمیگویم، باز است.
تا پرده برانداخت جمال تو نهانی
دل در سر ساقی شد و سر در سر باده
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو آشکار شد، دل من که در سر ساقی بود، کاملاً در فضای باده غرق شد.
صبحی که همیراند خیال تو سواره
جانهای مقدس عدد ریگ پیاده
هوش مصنوعی: صبحی که یاد تو مانند سواری در حال حرکت است، جانهای پاک و مقدس مانند ریگها در حال پیادهروی هستند.
و آنها که به تسبیح بر افلاک بنامند
تسبیح گسستند و گرو کرده سجاده
هوش مصنوعی: آنهایی که در حال ذکر و عبادت هستند، از آسمانها یاد میکنند و به سجادههای خود تعلق خاطر پیدا کردهاند.
جان طاقت رخسار تو بیپرده ندارد
وز هر چه بگوییم جمال تو زیاده
هوش مصنوعی: جان من نمیتواند بدون دیدن چهرهی تو تاب بیاورد و هر چه بگوییم، زیبایی تو بیشتر از آن است که بگوییم.
چون اشتر مست است مرا جان ز پی تو
بر گردن اشتر تن من بسته قلاده
هوش مصنوعی: وقتی که شتر مست است، جان من به خاطر تو به گردن شتر افتاده و بدن من به نوعی به گردن آن شتر آویزان شده است.
شمس الحق تبریز دلم حامله توست
کی بینم فرزند بر اقبال تو زاده
هوش مصنوعی: دلم پر از عشق و اشتیاق به توست، ای شمس الحق تبریز. مشتاقم ببینم که چه وقتی ثمره و نتیجه این عشق و ایمان به تو به بار مینشیند.
حاشیه ها
1403/08/23 16:10
علیرضا گنجی
چقدر شیرینی مولانای جان
1403/10/04 03:01
فاطمه زندی
صبحی که همیراند خیال تو سواره
جانهای مقدس عدد ریگ پیاده
اون روزی که خیال تو سواره به راه افتاد ،جانهای،مقدس که تعدادشون به اندازه ریگ هاست ،دنبال تو پیاده راه افتادند....و آنهایی که در تسبیح کردن در اسمانها معروفند و به نام هستند ..تسبیح را گسستند و سجاده را در گروه گذاشتند و رهرو تو شدند..
هزاران درود بر مولانای جان

مولانا