غزل شمارهٔ ۲۳۲۲
هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه
نی عید کهن گشته آدینه دیگینه
عیدانه بپوشیده همچون مه عید ای جان
از نور جمال خود نی خرقه پشمینه
ماننده عقل و دین بیرون و درون شیرین
نی سیر درآکنده اندر دل گوزینه
درپوش چنین خرقه میگرد در این حلقه
مانند دل روشن در پیشگه سینه
در جوی روان ای جان خاشاک کجا پاید
در جان و روان ای جان چون خانه کند کینه
در دیده قدس این دم شاخی است تر و تازه
در دیده حس این دم افسانه دیرینه
غزل شمارهٔ ۲۳۲۱: ای دل به کجایی تو آگاه هیی یا نهغزل شمارهٔ ۲۳۲۳: ای دل تو بگو هستم چون ماهی بر تابه
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه
نی عید کهن گشته آدینه دیگینه
هوش مصنوعی: فقیران هر روز را مانند عید و روز جمعه میگذرانند، زیرا عیدهای قدیمی به روزهای جدید تبدیل شدهاند.
عیدانه بپوشیده همچون مه عید ای جان
از نور جمال خود نی خرقه پشمینه
هوش مصنوعی: عید را با زیبایی و خوشحالی جشن بگیر، ای جان. مثل ماه زیبا باش و از نور چهرهات بهره ببر، نه اینکه با لباس ساده و پشمی خود را بپوشانی.
ماننده عقل و دین بیرون و درون شیرین
نی سیر درآکنده اندر دل گوزینه
هوش مصنوعی: این بیت به تفاوتهای درونی و بیرونی انسان اشاره دارد. مانند عقل و دین که در ظاهر خوشایند به نظر میآیند، اما در ذات خود ممکن است تلخیهایی وجود داشته باشد. این نشان میدهد که در عمق دل، احساسات و افکار پیچیدهتری وجود دارند که شاید با آنچه در سطح دیده میشود، متفاوت باشند.
درپوش چنین خرقه میگرد در این حلقه
مانند دل روشن در پیشگه سینه
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از پردهای است که بر روی لباس پوشیده شده و در دایرهای قرار گرفته است. این پرده مانند دل روشن و روشنی است که در مقابل سینهای قرار دارد. به نوعی، این تصویر نشاندهنده نوعی زیبایی و لطافت در دل و جدایی آن از دنیای بیرون است.
در جوی روان ای جان خاشاک کجا پاید
در جان و روان ای جان چون خانه کند کینه
هوش مصنوعی: در جوی جاری، ای جان! چه خاکی میتواند در آب بماند؟ ای جان! چگونه کینه میتواند در دل خانه کند؟
در دیده قدس این دم شاخی است تر و تازه
در دیده حس این دم افسانه دیرینه
هوش مصنوعی: در نگاه پاک و مقدس، لحظهای تازه و زنده وجود دارد، اما در چشم حس و دنیوی، این لحظه داستانی قدیمی و باستانی است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۳۲۲ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1398/11/21 14:01
بابک
اجتماع ، نمیخواهد هیچکس را آنطور که از خودش هست ، ببیند ، بلکه میخواهد هر کسی را، انطور که از اجتماع ، هست ببیند . اینست که آدم و حوا درباغ عدن ( در تورات ) خود را ازشرم و ترس یهوه، پنهان میکنند ، چون به آن بینش یافته اند ، که یهوه ، نمیخواهد آنها را آن طور که درخواست خود در خوردن از درخت ممنوعه ، برغم یهوه ، از خود شده اند ببیند . پوشیدن لباس ، نماد آنست که انسان ، به رنگی و صورتی درمیآید که جامعه، یا مرجع اقتدار ، می پسندد، یا تاب آنرا میآورد . جامه و پوشاک ، بیان پذیرفتن مرجع قدرت و بینش حاکم است .
بینش حقیقی ، بینش زاده از خود است. همچنین واژه لـُخت ، از واژه لوخ ساخته شده است که به معنای نی =