غزل شمارهٔ ۲۳۱۵
دل دست به یک کاسه با شهره صنم کرده
انگشت برآورده اندر دهنم کرده
دل از سر غمازی یک وعده از او گفته
درخواسته من از وی او نیز کرم کرده
عشقش ز پی غیرت گفتا که عوض جان ده
این گفت به جان رفته جان نیز نعم کرده
از بعد چنان شهدی وز بعد چنان عهدی
لشکرکش هجرانت بر بنده ستم کرده
از هجر عجب نبود این ظلم و ستم کردن
کو پرچم عشاقان صد گونه علم کرده
ای آنک ز یک برقی از حسن جمال خود
این جمله هستی را در حال عدم کرده
وآنگه ز وجود تو برساخته هستی را
تا جمله حوادث را انوار قدم کرده
ده چشم شده جانها چون نای بنالیده
چون چنگ شده تنها هم پشت به خم کرده
بس شادی در شادی کان را تو به جان دادی
وز بهر حسودان را در صورت غم کرده
اندر پی مخدومی شمس الحق تبریزی
کی باشد تن چون دل از دیده قدم کرده
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل دست به یک کاسه با شهره صنم کرده
انگشت برآورده اندر دهنم کرده
هوش مصنوعی: دل برای معشوقش دست به دامن شده و در حالی که نگران و دلتنگ است، زبان به سخن آورده و بیان احساساتش را آغاز کرده است.
دل از سر غمازی یک وعده از او گفته
درخواسته من از وی او نیز کرم کرده
هوش مصنوعی: دل به خاطر ناپسندیها و غمها، از او یک وعده گرفته و من از او خواستهام. او هم با مهربانی پاسخ داده است.
عشقش ز پی غیرت گفتا که عوض جان ده
این گفت به جان رفته جان نیز نعم کرده
هوش مصنوعی: عشق او به خاطر غیرت و غیرتاش گفت که جانم را فدای او کنم. این گفته به جان رفته نشان میدهد که جان نیز به خاطر عشق، نعمت بزرگی محسوب میشود.
از بعد چنان شهدی وز بعد چنان عهدی
لشکرکش هجرانت بر بنده ستم کرده
هوش مصنوعی: پس از آنکه طعم شیرینی را چشیدم و پس از آنکه عهدی را بستم، لشکر غم دوریت بر من ظلم و ستم کرده است.
از هجر عجب نبود این ظلم و ستم کردن
کو پرچم عشاقان صد گونه علم کرده
هوش مصنوعی: از جدایی تعجبی نیست که اینگونه ظلم و ستم میشود؛ چون پرچم عاشقان به هزاران شکل و رنگ دراوج است.
ای آنک ز یک برقی از حسن جمال خود
این جمله هستی را در حال عدم کرده
هوش مصنوعی: ای کسی که با یک جلوه از زیباییات، این همه موجودات را از حال عدم به وجود آوردهای.
وآنگه ز وجود تو برساخته هستی را
تا جمله حوادث را انوار قدم کرده
هوش مصنوعی: سپس از وجود تو، هستی شکل گرفته و تمام رویدادها با نور وجود تو روشن شده است.
ده چشم شده جانها چون نای بنالیده
چون چنگ شده تنها هم پشت به خم کرده
هوش مصنوعی: ده چشم شده جانها یعنی که ما اهمیت و عمق احساسات را بهتر میبینیم و درک میکنیم، مانند نای که به خاطر غم خود ناله میکند. بدنها هم چون ویران گشتهاند و به سمت خمیدگی رفتهاند، گویی ناامیدی و اندوه بر آنها سایه افکنده است.
بس شادی در شادی کان را تو به جان دادی
وز بهر حسودان را در صورت غم کرده
هوش مصنوعی: بسیاری از شادیها را به خاطر تو در دل دارم و به خاطر حسودان، آنها را در ظاهرم به حالت غم نشان میدهم.
اندر پی مخدومی شمس الحق تبریزی
کی باشد تن چون دل از دیده قدم کرده
هوش مصنوعی: در جستجوی معشوقی به نام شمس الحق تبریزی، آیا کسی هست که تن را به خاطر دل از چشمانش دور کند؟
حاشیه ها
1393/04/02 07:07
میهاربا
با سلام
در مورد این غزل می خواستم متذکر بشم که داریوش خواجه نوری اجرای فوق العاده زیبایی در آلبوم کلبه از این ترانه داشته که شنیدنش خالی از لطف نیست.
ما که دوران دانشجویی مون به گوش دادن از اجراهایی که از آثار بزرگانی چون مولانا حافظ شاملو و.... گذشت.