غزل شمارهٔ ۲۳۱۲
دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته
هم خلوت و هم بیگه در دیر صفا رفته
با آن مه بینقصان سرمست شده رقصان
دستی سر زلف او دستی می بگرفته
در رسته بازاری هر جا بده اغیاری
در جانش زده ناری آن خونی آشفته
و آن لعل چو بگشاید تا قند شکر خاید
از عرش نثار آید بس گوهر ناسفته
دل دزدد و بستاند وز سر دلت داند
تا جمله فروخواند پنهانی ناگفته
از حسن پری زاده صد بیدل و دل داده
در هر طرف افتاده هم یک یک و هم جفته
نوری که از او تابد هر چشم که برتابد
بیدار ابد یابد در کالبد خفته
از هفت فلک بیرون وز هر دو جهان افزون
وین طرفه که آن بیچون اندر دل بنهفته
از بهر چنین مشکل تبریز شده حاصل
و اندر پی شمس الدین پای دل من کفته
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته
هم خلوت و هم بیگه در دیر صفا رفته
هوش مصنوعی: من چهرهی معشوق را دیدم که مانند گلی شکفته است، در مکانی آرام و بیصدا، به دور از شلوغیها و در فضایی پر از صفا و طراوت.
با آن مه بینقصان سرمست شده رقصان
دستی سر زلف او دستی می بگرفته
هوش مصنوعی: با آن دختر زیبا و بینقص که مست و شاداب است، در حال رقصیدن بودم و دستی به زلفهای او میکشیدم.
در رسته بازاری هر جا بده اغیاری
در جانش زده ناری آن خونی آشفته
هوش مصنوعی: در بازار هر جا که بروی، شخصی فریبکار وجود دارد که در درونش آتشی شعلهور است و آن خون نا آرامی که در دلش است، نشان از درگیریها و مشکلات درونیاش دارد.
و آن لعل چو بگشاید تا قند شکر خاید
از عرش نثار آید بس گوهر ناسفته
هوش مصنوعی: وقتی آن لعل لبها باز شود، شیرینیاش چون قند و شکر دل را شاد میکند و از آسمان، جواهرات بینظیری نثار میشود.
دل دزدد و بستاند وز سر دلت داند
تا جمله فروخواند پنهانی ناگفته
هوش مصنوعی: دل را میرباید و از درون آن آگاه است؛ به گونهای که همهی رازها و ناگفتهها را به آرامی از آن بیرون میکشد.
از حسن پری زاده صد بیدل و دل داده
در هر طرف افتاده هم یک یک و هم جفته
هوش مصنوعی: از زیبایی دختر پری، دلهای زیادی دچار عشق و آتش شدهاند و در هر سو، هم به صورت جدا و هم به صورت جمعی، در حال رنج و پریشانیاند.
نوری که از او تابد هر چشم که برتابد
بیدار ابد یابد در کالبد خفته
هوش مصنوعی: نوری که از او میتابد، هر چشمی که آن را ببیند، برای همیشه بیدار و هوشیار خواهد شد، حتی اگر در بدن خفتهای باشد.
از هفت فلک بیرون وز هر دو جهان افزون
وین طرفه که آن بیچون اندر دل بنهفته
هوش مصنوعی: این بیت به بیان زیبایی و عظمت چیزی میپردازد که از تمامی آسمانها و جهانها فراتر است و در دل و جان آدمی بهصورت پنهان وجود دارد. این موضوع به قدری شگفتانگیز است که فراتر از هر تصوری به نظر میرسد.
از بهر چنین مشکل تبریز شده حاصل
و اندر پی شمس الدین پای دل من کفته
هوش مصنوعی: به خاطر یک مشکل بزرگ، من به تبریز رفتهام و در پی شمسالدین، دلدار من، هستم.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۳۱۲ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1398/07/26 08:09
بابک بامداد مهر
نوری که ازاو تابد هرچشم که برتابد
بیدار ابدیابد برکالبد خفته
بیداری وحیات ابدی دریافتن نور حق دردیدگان است.نور بصر رمزجاودانگیست.