گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۱

سبکتری تو از آن دم که می‌رسد ز صبا
ز دم زدن نشود سیر و مانده کس جانا
ز دم زدن کی شود مانده یا کی سیر شود
تو آن دمی که خدا گفت یحیی الموتی
دهان گور شود باز و لقمه‌ایش کند
چو بسته گشت دهان تن از دم احیا
دمم فزون ده تا خیک من شود پرباد
که تا شوم ز دم تو سوار بر دریا
مباد روزی کاندر جهان تو دَرنَدَمی
که یک گیاه نروید ز جمله صحرا
فروکش این دم زیرا تو را دمی دگر است
چو بسکلد ز لب این باد‌، آن بوَد برجا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۳۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب