غزل شمارهٔ ۲۳۰۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش پویا پازوکی
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش هادی دلروز
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش علی اسلامی مذهب
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش آرش خیرآبادی
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش نازنین بازیان
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
mesraje awal(man masto to diwana mara.....)
---
پاسخ: با تشکر، نقل معروف همین است که شما میفرمایید: (من مست و تو دیوانه)، که قافیهٔ درونی هم دارد. به جهت جلوگیری از ایجاد ملغمهای از نسخهها، به عنوان بدل در حاشیه باقی گذاشتیم.
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه .... صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه....... بیت اول
---
پاسخ: با تشکر، به صورت بدل اضافه شد.
بیت دوم : ... در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه...
شما بدتر را بتر درج کردید.
با سپاس فراوان
---
پاسخ: با تشکر، در اینجا به ضرورت شعر «بدتر» نمیتواند درست باشد و وزن را خراب میکند، ضمن آن که در نسخ هم «بتر» نقل شده.
هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی درست است نه هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی
---
پاسخ: این نقلی که شما فرمودید مشهورتر است، باید دید در تصحیحهای معتبر چه آمده. فعلاً تغییر ندادیم.
دستی زِ بَرِ دستی درست است هر مستی دستش را از دیگران بالا تر میگیرد
بیت «تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می ...» قاعدتا خطاب به لولی بربط زن آمده بنابراین در ترتیب ابیات باید بعد از بیت «ای لولی بربط زن تو مستتری یا من ...» بیاید.
مصرع اول صحیح است که به اشتباه نوشته شده و وزن شعر را هم نادرست کرده.
مصراع اول (...ما را که برد خانه) صحیح است که به اشتباه (...ما را کی برد خانه) نوشته شده و وزن شعر را هم نادرست کرده.
گویا حضرت لحظه ملاقاتش را با حضرت شمس شرح ذاده اند ضمنن عزیزانی که حاشیه نویسی کرده اند غالبا درست است آرزوی موفقیت برای همه آنها دارم
این غزل اصلا از مولانا نیست، چون در نسخههای قدیمیتر و معتبر دیوان شمس نیومده.
با تشکر از صاحبدلان عزیزی که با دقت تک تک ابیات را بررسی میکنند و امثال این حقیر را در درک مطالب کمک و راهنمائی میفرمایند . در جائی، مصراع دوم از بیت یازدهم را بصورت " گفتا که نبشناسم این خویش ... " رؤیت نموده ام . چنانچه صحت دارد این حقیر را راهنمائی فرمائید .
با تشکر
"مستتر" غلط می باشد.
"ای لولی بربط زن تو مست تری یا من" صحیح است.
سلام ممنون از پست شعر مولانا این پند نیوشیدی درست است به معنی گوش نکردی شما نوشته اید این پند ننوشیدی با تشکر ارسلان
حمیدرضا جان دل من همی بر تو مهر آورد ..خوشحالم که هستی
ارسلان:نیوشیدن به معنای گوش دادن هست نه گوش ندادن.ننیوشیدی هم به معنای گوش ندادن.ضمنا اینجا ن نفی هیچ تاثیری بر وزن شعر نمیگذارد.رجوع کنید به فرهنگ دهخدا
مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی که روی چون قمر از دوستان بپوشیدی .(سعدی)
در بیت یازدهم در چند نسخه بدین صورت نوشته شده:
"گفتم که رفیقی کن با من، که منت خویشم"
بنظر میرسد عبارت "منت خویشم" نسبت به "منم خویشت "حالت تاکید دارد و بنظر حقیر عمیقتر است.
جا دارد از بنیامین بخاطر به آهنگ در اوردن این شعر زیبا تشکر کرد.
باسلام .واقعا یکی ازهنرمندانه ترین شعرهای مولوی .اما منظوراصلی شعردرچی؟
محسن نامجو با این شعر یک قطعه زیبا در آلبوم از پوست نارنگی مدد اجرا کرده که واقعا تحسین برانگیزه.
به نام «من مست»
من مست وتو دیوانه ........صد بار تورا گفتم
با سلام
لذت غزل با حاشیه های شما دوچندان شد
تشکر
سلام بردوستان!علاقمندان به شعروهنرپارسی.
اگرپس ازوجودابهام تحقیق وپرسشی کنیم،پس ازآن حاشیه نویسی،
نظرات عمیق تروقابل تأمل ترخواهدبود;-)
درود
اگر امکان دارد لطفا معنی بیت های 4و6و9و13و14 را بفرمایید.
پیشاپیش متشکریم
۴:
در میخانهی عشق، عاشقان زیادی، مست از شراب عشق، کنار هم افتاده اند و ساقی به آنها شراب شاهانه در جام شاهانه میدهد
۶:
ای لولی بربط زن(شمس تبریزی- کولی ساز به دست)! تو از شراب عشق بیشتر نوشیدی یا من؟ تو عاشق تری یا من؟ تو کسی هستی که بسیار بیشتر از من با عشق آشنایی و مستی من از عشق، در برابر مستی تو از عشق، افسانهای بیش نیست
۹:
گفتم: اهل کجایی؟... پوزخندی زد و گفت: هم اهل ترکستانم هم اهل فرغانه(اسم مکان)... یعنی اهل عشق، جهانوطن و فراتر از مرزهاست
۱۳:
وقتی وارد مجمع عشاق بشوید، باید رفتار عاشقانه داشته باشید. باید از دنیای مادی و استدلال و منطق دور باشید(اینجا، لنگیدن اشاره دارد به مصرع "پای استدلالیان چوبین بود". یعنی پای استدلالت باید لنگ بزند و از منطق دور باشی). این حکمت که به تو میگویم را خواجه علیّانه(عاشق دیوانه ای در دوره مولوی) در زندگی اش پیاده کرد و در عاشقی، دیوانه شد. از او یاد بگیر
- تلفظ صحیح، خواجه-عُلَیّانه است-
۱۴:
کسی که جمال و خوبی تو را ببیند، از چوب که کمتر نیست!
وقتی حتا ستون چوبی حضرت رسول، با دیدن جمال تو، فریاد عاشقی سر داد، چرا من ندهم؟
استن حنانه: ستون چوبی که پیامبر هنگام خطبه، به آن تکیه میداد
اصل شعربایداینچنین باشد:
من مست وتودیوانه مارا که بردخانه
صدربارتوراگفتم کم خوردوسه پیمانه.......
کلا شعری ک شماپست گذاشتید بیت اولش دچار افت آهنگی وکاملا مشهودی شده،
لطفا توضیح بدید ب خاطر این کار؟؟
با درود
ّّ ّبنشناسمّ
باید شکل صحیح باشد
ب در غزلی دیگر هم برای تاکید امری و درخواستی و نیز ضرورت وزن شعر آمده است:
خام بمگذار مرا
((قدرت ا.. احمدی نژاد نوشته:
با تشکر از صاحبدلان عزیزی که با دقت تک تک ابیات را بررسی میکنند و امثال این حقیر را در درک مطالب کمک و راهنمائی میفرمایند . در جائی، مصراع دوم از بیت یازدهم را بصورت ” گفتا که نبشناسم این خویش … ” رؤیت نموده ام . چنانچه صحت دارد این حقیر را راهنمائی فرمائید .
با تشکر))
استفاده از بهم ریختگی واژه ها . تغییر در ساختار کلمات و بی توجهی به اصول و دستور زبان فارسی در غزلیات مولانا جلال الدین رومی کم نیست . چند دلیل از نظر من برای این کلمات وجود دارد :
1 غزل را به زبان عامیانه و کوچه بازاری نزدیکتر می کند
2 فضای رندانه و مستانه به غزل می دهد . انگار که واقعاً یک مستِ شوخ و شنگ در حال شعر گفتن باشد
3 با توجه به حجم بالای غزل های مولانا به نظر می رسد نه فرصت اصلاح و چکش کاری داشته نه لزومی برای این کار .
4 . از ظاهر فاصله می گیرد و سهولت انتقال مطلب و انتقال محتوای شعر به خواننده ی خود را مقدم بر قید و بند های ساختاری و دستور زبان فارسی می کند .
درود بر شما.این بنده حقیر تک به تک حاشیه های موجود بر این غزل را خواندم.ولی سخن شما عطر و بوی دیگری داشت.کاملا با سخن شما موافق بوده و خرسندم از اینکه افرادی را میبینم که بی هیچ تعصبی نظر خود را بیان می کنند.
بخاطر علاقه ای که برای اهتمام شما در راه اندازی این سایت بی نظیر و ارزشمند دارم متن اصلی را برای شما و سایر دوستان ادب دوست می نگارم . این متن از کتاب غزلیّات شمس تبریزی که به اهتمام منصور مشفق و با مقدمه استاد جلال الدین همائی و علی دشتی توسط بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه به طبع رسیده : چاپ اوّل خرداد 1335 ، چاپ دوّم اسفند 1335 و چاپ سوّم اسفند 1338 در صفحه 695 و کتاب را پدرم که مردی شریف ، مهندسی سختکوش و زحمتکش ، مردی ادب دوست و مسلمانی مؤمن بود همچون چندین کتاب قدیمی دیگر خریده و برای ما به یادگار گذاشت . غزل بدین قرار است :
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا بخرابات آی تا لذّت جان بینی
جانرا چه خوشی باشد بی صحبت جانانه
هرگوشه یکی مستی دستی زده بر دستی
زان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش تو چو مستی افسون من افسانه
تو وقف خراباتی خرجت می و دخلت می
زین دخل به هشیاران مسپار یکی دانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ میشد و مژ میشد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم ز کجائی تو تسخر زد و گفتا من
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمی ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دُردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
من بی سر و دستارم در خانۀ خمّارم
یک سینه سخن دارم زان شرح دهم یا نه
شمس الحق تبریزی از فتنه چه پرهیزی
اکنون که در افکندی صد فتنه فتانه
ای پیش چو تو مستی
افسون من افسانه
یعنی : پیش مستی چون تو مستی ما به حساب نمی آید
سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
شبستری نیز میگوید :
درآ در وادی ایمن که ناگاه
درختی گویدت «انی انا الله»
روا باشد انا الحق از درختی
چرا نبود روا از نیکبختی
حافظ نیز میگوید :
بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میداد دوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی
گمان میکنم برای جلوگیری از سو برداشت مصرع اولو سانسور کردن.
در ضمن اونجایی که نوشته بتر صحیح است. چون مولوی اگاه به زبان ترکی بوده و بارها دیده شده که از لغات ترکی در اشعارش استفاده کرده در اینجا هم بتر یک کلمه ترکی هست و در واقع همان معنی یکی از یکی بدتر رو میده .
مصراع اول به این صورت که نوشته اید از زیبایی شروع شعر میکاهد.
به صورت «من مست و تو دیوانه، ما را کی برد خانه» زیبایی بسیار بیشتری دارد، چه آنکه دیوانه و خانه مسجع هستند. و در اکثر نسخ هم اینگونه نوشته شده.
در مورد بتر باید دانست که این کلمه هم در ترکی کاربرد دارد هم در فارسی البته فارسی امروز نه بلکه در متون ادبی اما فرقی که دارند در این است که در ترکی هم به معنی بهتر وهم به معنی بدتر ودر متون ادب فارسی فقط به معنی بد تراست.
من با این غزل پرواز می کنم.
سری به معنی استن حنانه در واژه یاب بزنید . زیباست
با سلام وعرض ادب خدمت سروران ارجمنددر بیت هشتم در بعضی کتب آمده
چون کشتی بی سکان کژمیشد ومژ میشد
در بیت دهم بجای منم خویشت درچند جا شنیده یا خوانده ام منت خویشم که شاعرانه تر است فکر میکنم دومی درست تر است
با سلام'جان شعر از بیت از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد شروع میشود'به نظر من مستی همان مستی مادی است که در افراد با کمال و والا عموما مستی مادی هم سر آخر به مستی معنوی متصل میشود تا قلل از این بیت هنوز به عالم بالا متصل نموده و اوصاف یک مست زمینی است از اطراف'وقتی به حال عرفانی در اآمدند و از خود زمینی بی خود شدند اصل معنی شروع میشود'که از اینجا به بعد در واقع بیان خصوصیات یک انسان کامل از منظر مولانا میباشد'آنجا که میگوید که بنشناسم من خویش ز بیگانه اشاره است از همان یک روح واحد بودن همه انسانها و اگر به کمال برسی فرقی بین خود و دیگران نمیبینی و همه ما روح واحدی هستیم از آنجا که خدا در ما دمیده هر چه کنی به خود کنی
بادرودوسپاس
درمصرع سوم واژه ,,بطر,,به چم مستی درست میباشد,,
بعضی دوستان دقت لازم رانکردن ونوشتن بدتر درسته,,معنای درسته مصرع:هرکدام ازمستان راکه میبینم مست تر از ان یکی بودند,
درضمن من بیخودو تو بیخود درست است طبق نسخ قدیمی ,به وزن غزل هم دقت کنید مشخص میشه ,مفعول ومفاعیلن,,
حدودن 40 حاشیه برای این شعر نوشته شده که اکثرن فکر میکنم مربوط به همون بیت اول میشن. در آخر هم نفهمیدم که من مست و تو دیوانه درسته یا من بیخود و تو بیخود؟!
در بیت چهارم کلمهی «زبر» صحیح است، به معنای «بالا»: دستی بالای دستی.
درود
این غزل رو استاد شهرام ناظری در دو البوم صدای سخن عشق و رقصانه اجرا کرده که قطعا زیباترین اجراها هستند
من میگم شاعر هرچقد شاعر بزرگی بوده اشتباه داشته.........من مست و تو دیوانه / مارا که برد خانه/ صد بار تورا گفتم / کم خور دوسه پیمانه. ............اول به مخاطبش میگه من مست هستم تو دیوانه.......بعد میگه بهت گفتم کم بخور (که مست نشی) در صورتی که مخاطبش مست نشده خودش مست شده.
نظر شما چیه؟ آیا یه صنعت ادبیه و من سر در نمیارم؟ یا چی؟
در اینجا
مست و دیوانه، کاربرد دیگری دارند:
دو شخص در محضر عشق، شراب عاشقی مینوشند
یکی مست میشود
دیگری از شدت مستی، به جنون میرسد
همانطور که در اواسط غزل به مقایسهی سطح مستی خود و لولی پرداخته و در اواخر غزل به خواجه علیانه -دیوانهای مشهور- به عنوان الگو اشاره میکند
تا دیوانه نباشی عشق نداری و زمانی که عشق نداری پوچی
این جمله از علی باقریه
درود بر شما
لطفا لینک آواز استاد ناظری رو هم توی لیست خوانندگان این شعر قرار بدین
به همراهی گروه تنبور استاد عالی نژاد و همخوانی ایشون اگه اشتباه نکنم
جناب مولانا چند بار مخاطب هاشو عوض میکنه اولین مخاطب همان دیوانه و لولی بربط زن یا ساقی با ساغر شاهانه است که با شراب آگاهی همه اهالی شهری رو که امثال مولانا اونجا هستن رو مست کرده.پس کسی که دیگران رو اینچنین مست کرده میبایست از مستی دیوانه شده باشه .میتونیم دیوانگی رو بی عقلی هم درنظر بگیریم البته بی عقلی ناشی از عشق منظورمه چون وقتی عشق میاد وسط عقل و استدلال میره کنار.مخاطب دیگرش میتونه ما باشیم که میگه جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی.
شهرام ناظری در آلبوم رقصانه بسیار زیبا بازسرایی کرده اند.
با سلام
گرچه مصرع "من مست و تو دیوانه" زیباتر و دلنشینتر است ولی مصرع " من بیخود و تو بیخود" با توجه به ادامه ی بیت، درست است. زیرا در مصرع دوم شاعر از مخاطبش خواسته "که ای کاش چند پیمانه کمتر خورده بودی" پس مخاطبش هم همانند وی مست بوده و نه دیوانه. بعضی از دوستان گفته اند نهایت مستی، دیوانگی است و منظور شاعر نیز اشاره به آن دارد. ولی این حرف اشتباه است چون اگر اینگونه بود فرض بر اجرای خواسته ی شاعر، مخاطبش چند پیمانه کمتر میخورد از حالت دیوانگی به مستی میرسید و آنگاه میتوانست به مقصد برساند ولی شاعر خود مدعی مستی و عدم توانایی راهبری تا مقصد است. ولی با مصرع " من بیخود و تو بیخود" کل بیت معنای درستی پیدا میکند.
دوستان (( این پند ننیوشیدی ... )) درست است نه (( این پند ننوشیدی )) زیرا:
1. پند نوشیدنی نیست. پس این پند ننوشیدی بی معنی است.
2. نیوشیدن به معنی گوش کردن با دقت است و کاملا با معنی شعر مطابقت دارد.
نوش، با استناد به دهخدا، مخفف نیوش است
پس ننوشیدن همان ننیوشیدن است و به همان معنی؛ و مشکلی ندارد
در نتیجه
فعل در اینجا بصورت نفی است در مفهوم، پرسش متعجبانه میتواند باشد
و دیگر اینکه
طبق گفته شما، ننیوشیدی نمیتواند باشد. چرا که از وزن خارج میشود و معادل و هممعنای آن، ننوشیدی، بر وزن است
سلامی چو بوی خوش آشنایی به همه عزیزان دلم که اهل دل اند
سلامی چو بوی خوش آشنایی به همه عزیزان دلم که اهل دل اند
استاد ناظری بزرگ در آلبوم "صدای سخن عشق" و قطعه زیبای "دیوانه شو" در سال 1358 یکی اس نخستین اجراهای این قطعه زیبای مولانا را با هنرمندی گروه تنبور شمس اجرا نموده اند.
تهی هم توی آهنگش یه قسمتی از این شعر رو شروین خونده آهنگ دورهمی
سلام به عزیزان نکته سنج..
در مورد واژه بتر.. هم اکنون هم در بسیاری روستاهای فارس در معنای بدتر به کار می رود..
ولی نکته ای که اینجا مهم است این است که : حضرت مولانا شوریدگی و دیوانگی اینچنینی را نکوهیده نمی دانسته که از صفت تفضیلی بتر در معنای بدتر استفاده کرده باشد!
اکنون هم در افواه عمومی گاه به طعنه از این صفت در موارد ممدوح هم بهره میبرند.
لذا به نظر میرسد معنای اصلی بتر همان بدتر با اخفای دال باشد ولی تلویحا در معنای "برتر" و صفت تفضیلی هم به کار برود.
سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
برخاست فغان آخر از استن حنانه
این بیت در باره درخت موسی در وادی ایمن نیست
ستون حنانه
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ستون حَنّانه (به معنی ستون گریه کننده) نامی است که به یکی از ستونهای چوبی مسجد النبی در مدینه عربستان داده شدهاست. محل این ستون را در سمت مغرب محراب پیامبر اسلام و نزدیکترین ستونها به محراب نماز پیامبر اسلام و چسبیده به دیوار قبلی مسجد دانستهاند.
بر پایه داستانها، «محمد، پیامبر اسلام ، پیش از اتمام ساختمان مسجد به هنگام سخن راندن پشتش را به این ستون که از تنه نخل ساخته شدهبود تکیه میداده و زمانی که پس از آن تصمیم گرفت از بالای منبر سخنرانی کند این ستون آغاز به نالیدن کرد. پس از آن محمد، این ستون را در بر گرفت تا آرام شد.»
داستانها مینویسند که این درخت بعداً دفن شد یا به دستور محمد درخت را کندند (و در زیر منبر) خاک کردند و یا بنی امیه هنگام نوسازی مسجد این درخت را بریدند.
شاعران گوناگون از جمله مولوی در بیتهایی از اشعار خود از این ستون یاد کردهاند:
بنواخت نور مصطفی آن اُستُن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
و یا:
سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی برخاست فغان آخر از استن حنانه
گفته شده که این ستون را «علم رسولالله»، «جزعه» و «مخلقه» هم مینامیدند. مخلقه به معنای عطرآگین است و در توضیح آن آمدهاست که این نامگذاری برای آن است که بر این ستون عطر و عود میسوزاندند و یا اینکه یاران پیش از دیدار با محمد در این مکان خود را عطرآگین میکردند.
سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
برخاست فغان آخر از استن حنانه
این بیت در باره درخت موسی در وادی ایمن نیست
ستون حنانه
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ستون حَنّانه (به معنی ستون گریه کننده) نامی است که به یکی از ستونهای چوبی مسجد النبی در مدینه عربستان داده شدهاست. محل این ستون را در سمت مغرب محراب پیامبر اسلام و نزدیکترین ستونها به محراب نماز پیامبر اسلام و چسبیده به دیوار قبلی مسجد دانستهاند.
شاعران گوناگون از جمله مولوی در بیتهایی از اشعار خود از این ستون یاد کردهاند:
بنواخت نور مصطفی آن اُستُن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
و یا:
سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی برخاست فغان آخر از استن حنانه
.....
ستون چوبی که گویا حضرت رسول (ص) به آن تکیه می داده است
می گویند پس از در گذشت حضرت( ص)
آواز گریه از آن بلند می شده است.
و خداوند آگاه ترین است.
گمان می کنم ستون کهنه ای بوده و در اثر فشار صدایی چون ناله از آن برخاسته
گفته اند که حضرت دستور داداه اند تا ستون را دفن کنند تا در قیامت طبق خواسته ی ستون با حضرتش محشور شود
بعضی می گویند : ساخته ی احساسات مردم عامی ست ،
مانا در نهان اولین راوی
با اشعار مولانا پرواز میکنم خصوصا اونایی که مخاطبش شمس بوده
بسیار بسیار عالیه سایتتون
در بیتی که شاعر می پرسد:
گفتم زکجایی تو، تسخر زد و گفت ای جان/ نیمیم زترکستان، نیمیم ز فرغانه
آیا روی سخن مولانا که گویا راوی اول شخص این روایت است و خودش در این روایت حضور دارد شمس تبریزیست؟
می گوید :
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد و ..... تا اینکه از او می پرسد که اهل کجایی و او می گوید اهل ترکستان و فرغانه.
فرغانه که نام شهر و استانی در کشور کنونی اُزبکستان است که با ترکمنستان و قرقیزستان و تاجیکستان هم مرز است و ترکستان هم گویا به مجموعه ای از همین کشورهای آسیای میانه اطلاق می شده.
اگر آن فرد شمس بوده آیا می شود ننتیجه گرفت که شمس تبریزی اصالتاً اهل آسیای میانه بوده؟ البته مولانا هم اهل بلخ بوده که شهریست در ناحیه مرزی افغانستان و تاجیکستان امروزی
با درود ،
همگان میدانند و ثبت هم شده است که شمس تبریز از تبریز بوده است . اینکه چرا مولانا چنین گفته و چه کسی خود را از ترکستان و فرغانه میداند مشخص نیست .
جانا بی خرابات آ تا لذتی جان بینی
جان را چه خوشی باشد ( نی ) صحبت جانانه
نی بهتر است از بی
با سلام خسته نباشید خدمت شما
به نظر بنده در بیت یک ((کم خور دو سه پیمانه ))غلط است و باید بصورت کم زن دو سه پیمانه نوشته شود
با تشکر
جلال دین بارها به وقف بودن انسان اشاره میکند
انسان یک ویژگی ذاتی دارد و آن وقف کردن خود بکاری و چیزی در هر دور از زندگی است
در پشت هر نوع وقفی خود در میان است بجز وقف مستی شدن و مستی کردن
تمام هدف این است که غیر از خود را هم بتوانیم ببینیم و بینش خود را گسترش دهیم
و از خانه بیرون آییم
این غزل زیبا را محسن نامجو در قطعه چهارم از آلبوم ((از پوست نارنگی مدد)) هم خوانده اسم قطعه هم هست ((من مست)). لینک آهنگ در آیتونز : پیوند به وبگاه بیرونی
به جناب نامجو قویا سفارش میکنم ، دست از سر مرکبات بردارند و برای نامیدن آلبومشان از شخصیت اصلی داستان کنیزک و کدو و.... استفاده کنند.
و من الله توفیق و .....
استاد شهرامناظری در آلبوم رقصانه بی نظیر اجرا کرده.از دست ندهید
در بیت اول بجای «کی» باید «که» نوشته شود وگرنه از نظر عروضی اشتباه است
"گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت"
درست تر
" گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم"
باشد لطفا بررسی نمایید و ممنون
این شعر رو محسن نامجو هم در ترانهای با نام "من مست" خونده ولی توی لیست گنجور اصلا اونو پیدا نکردم!
سلام،
نسخه استاد فروزانفر الان دقیقا جلوم هست و به این صورت نوشته شده؛
بیت اول:
من بیخود و تو بیخود ما را کی برد خانه / من چند ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه
البته
من مست و تو دیوانه/ صدبار ترا گفتم
شاید زیبا تر باشه اما معتبر همین بیتی هست که گنجور نوشته و اون بیتی که شما میگید معروف شده است. و از طرف دیگه کلی تناقص داره، تو مصرع اول به شکل صحیح نشون میده جفت از خود بی خود شدند و در مصرع بعد اگه سوالی خونده بشه معنای قشنگتری میگیره که از دیگری سوال میکنه من چند ترا گفتم؟
در کل نوشته صحیح این بیت همون من بیخود و تو بیخود .... هستش
راجب (کی) یا (که) هم باید بگم به وزن عروضی کافیه نگاه بندازید تا ببینید کی درسته و باز هم تو نسخه ای که دارم کی نوشته شده...
خانم @مریم :
این شعری هست که مولانا گفته و ما نمیتونیم با توجه به علایقمون شعر و با نام مولانا عوض کنیم، باید همون طور که گفته شده نوشته بشه و خونده بشه...
ممنون از سایت گنجور
شرح کاملی از هستی آدم سپس بشر و اتمام کار انسان و این حال در سعدی بزرگ با دو بیت
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
کامل و تمام و بسیار پر هیبت
به این دلیل واضح که مولوی از تاجیک (ایرانی) های خراسان بود و در اشعارش لحجه ی شیری فارسی دری آشکار است خوبست که تاجیک افغانستانی در مورد اشعارش نظر دهد.
مثلن وقتی من بازی گوشی میکردم ودرس نمیخواندم مادرم میگفت «حال ما از ای بتر میشه». بنا تردیدی نیست که مولانا بتر منظورش بوده باشد.
دوستی کفته است که بتر کلمه ی ترکیست .نه آنگونه نیست.این کلمه کوته تر کلمه ی بد تر است.
مولانا به خود همچون جرأت ای را نمی دهد که بگوید "من بیخود و تو بیخود"!
حضرت مولانا برای شمس تبریزی نمی گوید "من بیخود و تو بیخود" بخاطر این که حضرت مولانا هرگز خود را با شمس تبریزی برابر و مساوی نمی گوید.
حضرت مولانا میگوید "من مست و تو دیوانه" درجه ای دیوانگی خیلی ها بلند تر از درجه ای مستی است. یک مست دوباره به حالت عادی خود بر میگردد اما دیوانه به حالت خودش باقی می ماند.
منظور شمس از "نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه"
منظور اش این نیست که من از آسیای میانه هستم بلکه منظور اش این است که من قید به تعلقات نیستم, از یک قوم خاص و از یک خاک خاص نیستم من مربوط به تمام جهان هستی هستم,
درود بر شما
الآن غزل رو در خوانش گوش دادم و متوجه شدم که آقای پازوکی بزرگوار بیشتر لغات رو اشتباه تلفظ میکنن و اوزان رو درست بجا نمی آورند.
بله، همینطور است.
بنده سعی کردم در خوانشی دیگر، که ثبت شده، اصلاح کنم
باسلام میخواستم بگم که شاعر این شعر علی موجز در منطقه شبستر اذربایجان غربی است که مانند صمد بهرنگ شعر هایش را به نام کسان دیگر میزنند
بزرگان عزیز مشاهدۀ مصرع نخست بیت اول بنده را حیران ساخت. همه جا و همیشه این مصرع را "من مست و تو دیوانه" میخواندیم.
دوم: محس نامجو نیز، بدون توجه به مشی سیاسی یا دینی او، نیز این غژل را بسیار سیوا خوانده است.
احمد ظاهر آواز خوان فقید خراسان/ افغانستان این شعر را در یک قالب آهنگ بسیار زیبا سروده است.
پیوند به وبگاه بیرونی
این شعرو محسن نامجو به زیبایی خوندن، پیشنهاد میکنم گوش کنید
در زبان لری بدتر را بتر تلفظ میکنیم.
هربک بتر از دیگر...
زبان لری پایه فارسی اصیل است از نظر من. خیلی از کلماتی که زمانی جزو زبان فارسی بوده و به فراموشی سپرده شده اند در لری استفاده میشوند.
من لر هستم ما هم کلمه بَتر استفاده میکنیم و کاملا درسته .
در حلقه لنگانی باید که بلنگیدن بجای می باید لنگیدن
از مطالب این سایت بسیار می اموزم.
به عقیدهء من این بیت زیر در این غزل باید حتماً اینکونه خوانده شود:
هر کوشه یکی مستی "دستی ز بر دستی " وان ساقی هر هستی با ساغر شاهانه. اگر بخوانیم "دستی زده بر دستی" معنی عرفانی غزل واژگون میشود.و شور عشق و عاشقی از بین میرود زیرا:
مولانا میگوید کلیه عالم خلقت مست عشق است و در این میخانهء هستی همه دستها را بالا برده (هر دستی از دست دیگری سبقت میگیرد (دستی زبر دستی) و تقاضای دریافت جرعه بعد از جرعه از بلده طهوری الست که بوسیله ساقی هر هستًی در جامهای انها ریخته میشود می نمایند. ان ساقی هر هستی همان انسان کامل و مظهر الهی است که واسطه رساندن فیض از عالم اعلی به عالم ادنی است. و بدون وصول فیض الهی توسط او هیج موجودی نمی تواند به کمال. خود که همان معشوق خود است برسد.
این غزل مولانا فوق العاده است زیرا هم معنی "مستی عشق" را روشن میکند و هم معنی عاشق و هم معنی معشوق را. به عبارت دیگر او میگوید خود ما هم عاشقیم و هم معشوق. عاشق رسیدن به کمال نهفته در وجودمان) که همان معشوقمان هست) میباشیم. واین امکان پذیر است اگر لا جرعه از "شراب طهوری" که ساقی هر هستی با ساغر شاهانه به ما عطا مینماید بنوشیم.
در این غزل او معنی عشق، عاشق و معشوق را توضیح میدهد که در خود ما ودر هر پدیده عالم هستی به صورت "تمنای وجودی" به ودیعه گذاشته شده و اینکه هدف زندگی هر موجودی رسیدن به کمال خود (بهشت خود) است و این توسط مجاهدتی عاشقانه و مستانه تحقق میابد. بدون این نیروی مستانه عشق که موجودات را به سوی کمال و بهشت خود سوق میدهد خلقت فاقد معنی میشود.
اگر لطف کنید نظریات خود را راجع به توضیح من بنویسید متشکر میشوم
دوستان به نظرتون این استفاده از واژه ی "کف" به جای واژه ی "لب" در مصرع "نیمیم لب دریا نیمیم ز دردانه" عارفانه تر و درست تر نیست؟
به چند دلیل.
اول لب دریا چیزی نیست که نیم داشته
دوم این که کف کم ارزش و دردانه یا همان مروارید گرانبهاست و اینجا حضرت خواستن یه مراعات نظیر پارادوکسی بسازن
سوم کف روی دریا قرار می گیره و دردانه در قعر دریاست و حضرت خواستن بگن که هم در بالای بالا سیر می کنن و هم روی زمین می گردن(چون در حالت مستیه)
چهارم این که "نیم لب دریا" معنی مشخصی ندارد اگر دارد بفرمایید
لب، در معنای لبه و کناره...
دو مکان تعریف شده:
بیرون از دریا و کنار دریا
درون دریا و در عمق
پس بهتره گفته بشه: نیمیم کف دریا نیمیم ز دردانه
سلام
در حلقه لنگانی میباید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه علیانه
فکر کنم علیلانه باشه
عُلَیّانه درست است. نام شخص
واقعا متن چنین شعری را باید با الماس سرخ تراشیده شده بسازند و قاب بگیرند و به عنوان میراث ملّی محفوظ بدارند که باز هم کم هست.
چه کسی میداند که حضرت مولانا در شور عشقش چه درک کرده که آن را با این الفاظ به نظم درآورده!!!
رزقنا الله و ایاکم
در بیت اول *من مست و تو دیوانه* روایتی مشهورتر است و با توجه به وزن درونی به نظر صحیح تر میرسد،دوم آنکه دوست عزیزی که غزل را به صورت صوتی خواندند و شما در سیات درح نمودید بهتر است چندی در محضر بنشینند
درست مفهوم « نیمه » که برای ما ، بیشترنشان « دو بخش بریده از هم » است ، در گستره پیوند یوغی، محل اتصال و آمیختگی و یکی بودنست . « نیمروز» ، درست جائیست که دو بخش، به هم میپیوندند و یکی میشوند . نیم، مسئله « تاخوردگی و خمیدگی» یک چیز به دو بخش است. تفاوتها و اختلافات، به کردار، تاخورگی درک میگردد ، نه به کردار اضداد .
مشکل بیت اول اینجاست که مست به دیوانه میگه صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه. اگر طرف دیوانه هستش پس چه فرقی میکنه که مست باشه یا دیوانه به هرحال نمیتونه مست رو به خانه ببره پس بیخود بودن منطقی تر هستش
سلام بنظر من این موشکافی دراین غزل خاص چندان روا نیست وطریق بهتر اینست که مفهوم کلی این غزل را درک کنیم چون همه جای این غزل ازکژ ومژ شدن ومستیست اصلا همین لحن این غزل رادلنشینتر میکند مولوی همیشه مست است ولی درین غزل مست تر واجازه دهیم ازمستی مست بشنویم درمصرع اول اعتراف میکنه ومامتوجه میشویم اینبار این بزرگ چه حالی دارد با احترام به همه ،مست شوتابشنوی
همه عزیزان درچندموردکه قابلیت شک دارند دقت فرمودندکه البته هرگز نمیشودبه جواب قطعی رسید چون خود مولوی اینجا نیست تا بگویدکدام نظر درست است ولی نکته های بااهمیت وقطعی درین غزل هست که پرداختن به انها برای ما اموزنده میتواند باشد مثلا تعمق درین سوال مولوی که (من مست وتودیوانه را)ماراکه برد خانه؟منظورازخانه که روشن است وپاسخ به این سوال مارابه اصلاح خود درابعاد عملی زندگی وادار میکند
مارا کی برد خانه خیلی اقتضاحه
لطفا درستش کنید
که برد خانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه...
من بیدل و دستارم در خانهی خمّارم
یک سینه سخن دارم، هین شرح دهم یا نه...
من بیخود و تو بیخود
من مست و تو دیوانه
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
عرض ادب و احترام خدمت فرهیختگان گرامی و شعر پژوهان گرانسنگ
مطالبی در راستای شرح برخی کلمات و ابیات غزل فوق الذکر توسط اعزه گرام مطرح شد که بهره بردنی بود....
عرائضی از حقیر که صرفا براداشت هایی شخصی و ذوقی هست و سندیت ادبی و پشتوانه ی علم آکادمیک درش نیست و رعایت قواعد تفسیر و تحلیل امروزین متون تاویلی و چند معنا....
طرح سوالاتی چند از بسیار سوالی که قابل طرح است در انتظار پاسخ اعزه ادیبان محترم
من مست تو دیوانه
من بیخود تو بیخود
در شهر هیچکس هشیار نیست
گفتمت کسی ما را به خانه نمی برد در حالت بیخودی و مستی و طرفه اینکه اصلا در این شهر هشیاری نیست همه مست و شوریده و دیوانه و بیخود و یکی بتر و زبر از دیگری است پس جناب مولوی چه می گوید و از چه تجربه ی شگرفی حکایت گری می کند؟!
ما را کسی به خانه نمی برد
از خانه برون رفتم ؟!
سیر معکوس غزل از خانه برون رفتم مستی با خصوصیات کذا و کذا پیش روی من قرار گرفت با او شروع به مخاطبه ای شگرف کردم و بیت اول را در آخر عرض کردم که با همه ی این تفاسیر من مستی و تو دیوانه ای ، تو بیخودی من بیخودی و ورای من و توهای ابیات شاید شگفتی در این باشد که من که تو را از خوردن مسکر منع میکنم خود مستم و لایق منع شدن آنهم در شهر مستان....
مستی که از عاقلان عالم در حسرت اویند که در سرتاسر این تجربه ی شگرف در عین مستی از طوری ورای طور عقل متعارف معارف ناب و نایابی رو افاضه میفرماید که نه جای پرداختن به معارف و معانی مستتر در کلمه کلمه آن اینجاست و نه کار ناشسته رویی چون حقیر .... تصدیع وقت عزیزان خواهد بود
من بی خود به علاوه ی توی بی خود می شود رفع منی و تویی و اتحاد مایی و یگانگی
مستان خدا گرچه هزارند یکی اند
مستان هوا جمله گانه ست و سه گانه ست یا دوگانه اند و سه گانه اند
بی خودی و از خودی رستن غایت قصوا و مقصد اعلای سیر انسان در عرفان اسلامی است/ نیل به مقام عبدللهی
اگر مستی و بی خودی و بی خان و خانمانی ما مذموم هست که صد البته نیست پس سکونت ما در شهری پر ز مستان و مستی زبر مستی بیخودان چه معنا دارد؟!
بیخود شده ام ای جان بیخود تر از این خواهم ...
من مستِ چنین خواهم ...
مست و دیوانه هیچکدام جایشان در هر آنچه از جنس حد و محدودیت و امن و راحت است که خانه مصداق تام آن می تواند باشد نیست ...
نه اینکه ما را کسی به خانه نمی برد، نه ، اصلا جای و جایگاه ما خانه و کاشانه و قرار و سکونت نیست ...
خانه بسوزم بروم تا که به جانان برسم ....
اگر من بی خود است
تو هم بی خود ...
و شهر شهر بی خودان
خانه چه معنایی دارد ؟!
و اینکه حرف ننیوش ترین وجود، موجودی است به نام دیوانه و از عقل متعارف معاف وگرنه نمی فرمود این نه تجربه ای یکباره که تذکار و تذکری صدباره است...
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه ....
در کدام مجلس ؟! در مجلسی که مستی ز بَرِ مستی
خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم..
خانه سوزی و بیابان گردی شِما و شیوه ی مستان و دیوانگان و به تعبیری ذره صفتانِ حیران است..
حتی اگر مستی به دیوانه ای در مجلسی واحد صدبار تذکار کمتر باده خواری دهد تصویری بدیع و شگرف و بی بدیل را ارمغانه آورده است ....
مدینه و شهر یعنی مدنیت و قانون و قوام، سکونت و قرار، به حقیقت باید در پی یافتن هرآنچه در ۺهر مستان و دیوانگان حاکم است در گفتمان اندیشگانی چونان از می بتر و از باده، باده تری گشت و در پی بنیان نهادن آن بود ....
شهری شوریده و دیوانه ی ساقی ای شیرین دست و شکرین شیوه....
دعوت جان به خرابات؟!
خرابات جای صحبت جانان؟!
بعد کی گفته حافظ تنها در خرابات مغان نور خدا می دیده ؟!
تازه چه بی منتها فرقهاست بین نور الله در سماوات و عرض خرابات خراب آباد کائنات دیدن تا به صحبت جانانه ی جانان نائل شدن و تازه بار عام دادن و جانهای نفوس اعصار و امصار را به این تکلیم کلیمی دعوت نمودن؟!
ای جان بسیط آدمی از ازل تا ابد دعوتت می کنم به خرابات چرا که خوشی جان تنها با مصاحبت و مجالست و فنای مستانه ی در جانان حاصل می شود و لاغیر.... که علیٌ ممسوسٌ فی ذات لله
اگر ضبط ساقی هر هستے صحیح باشد که بعید می نماید اما خود طرفه تعبیری است ...
ساقی ای با ساغری شاهانه که هستی در پیمانه دارد...
ای ساقی هر مستی نیز اگر بوده باشد باز تعبیری شگرف است که الله یرزق کل شیءٍ به حسب طینت و ظرفیت و طلبها...
جانم به این تعبیرات قلندرانه ی بی شبیه چونان مولانا شیرانی که در حقیقت یگانه اند و نه چون روبهان در اسم و رسم و نام بیگانه....
تو وقفِ خراباتی
دخلت مِی
خرجت مِی
چطوری این تعابیر بدیع در معیت هم مصراعی اینچنین بی بدیل را رقم زده اند: تو وقف خراباتی دخلت مِی و خرجَت مِی.....
با دخل می توان خرج کرده و همان دخل را خرید ؟!
دخل و خرج یگانه داشتن و ارتباطش با حکم وقف جای بررسی و پژوهش دارد اعزه راهنمایی بفرمایند قدردان خواهیم بود...
گفتم که: «رفیقی کن با من ، که منم خویشت»
گفتا که: «بِنَشناسم من خویش ز بیگانه»
I asked Thee to be my friend - And change this dividing trend
.Replied that"I transcend, - All divisions in me end"
[یزدانپناه عسکری]*
وضعیت قلب چگونگی رفتار و رابطه ما را تعیین میکند.
the position of the heart
dictates how we behave and how we relation.
برخلاف تصور خیلیهاتون که دارید بر سر بیت اول این غزل بحث میکنید، باید بگم که این غزل در نسخههای قدیمیتر و معتبر دیوان شمس مثل: نسخهی موزه قونیه، قره حصار و اسعد افندی نیومده، لذا به قول استاد مجتبی مینوی: اگر غزلی در این سه نسخهٔ معتبر نباشه؛ از مولانا نیست.
11- گفتم که: رفیقی کن با من که منم خویشت - گفتا که: بنشناسم من خویش ز بیگانه
***
[یزدانپناه عسکری]
وضعیت قلب چگونگی رفتار و احساس انسان را تعیین میکند.
_______
7:96-7:207
غزل مانیفست مستی، آشکاره و بازنمود شوریدگی و بیانیه مستی است. یا همه مست باشند یا همه خواب
یا همه در خانه یا همه در میدان
کاری که شمس پهلوان میکند از نگاه جلالدین این است که مستی را به اوج میرساند با ساغر های شاهانه، شاه خوب آنست که همه را به شاهی میرساند
جهانپهلوان کسی است که همه را با خود پهلوان میکند
هستی مردم و مردمان اینگونه است
در خانه یکی شادی است و در خانه یکی ماتم
ولی در شهر یا همه در شادیاند یا همه در سوگ
ما همه یک سینه سخن داریم جای همه ما در خانه خمار است
هستی نیز مانند شهر است خانه خرابات است خورشید به همه جا میتابد
بسیاری از ما یک هستی کوچکی برای خودمان درست میکنیم گویی در کنج خانه هستی داریم آنجا شراب خانگی به ما میرسد در حالیکه در شهر جلالدین هستی دیگری پیدا میکنیم که آنجا ساغرشاهانه به دست ها می دهند و دست ها بروی دستها برای دریافت آن دراز میشود کافی است بتوانیم از خانه بیرون بیاییم که دیگر به آن باز نخواهیم گشت
شمس تبریز چنین شهری به پا کرده است با کمک جلال عزیز
مردمان چنین شهری را نمیتوان تنها گذاشت هرچند از مردمان خانگی دوری آسان است
در بیت پایانی غزل شماره 290 دیوان شمس نیز با مفهوم «خواجۀ عُلْیانه» <راز مگو رو عجمی ساز خویش/یاد کن آن خواجۀ عُلْیانه را> روبرو میشویم که وزن شعر، تنها و تنها اجازه تلفظ olyane را از واژه «علیانه» به ما میدهد.
در مصرع نخست بیت اول، یعنی «من بیخود و تو بیخود، ما را کی بَرَد خانه؟:
1- واژه «کی» بر اساس نسخههای خطی و نیز نسخه شادروان فروزانفر درست است.
2-درست است که ما امروز آنرا «که» تلفظ میکنیم ولی تلفظ «کی» برمیگردد به شیوه گفتار مولانا و نیز برخی از سخنوران دیگر.
هرگونه دستکاری به بهانه تصحیح متن، رابطه ما را با گذشته میگسلد و امکان کار پژوهشی را از ما و آیندگان میگیرد.
خداوند در قران مجید در روز قیامت که قیام مظهر ظهور الهی است به مومنین از ظرف مهر شده " رَحِیقٍ مَخْتُومٍ" شرابی پاک مینوشاند. منظور از شراب آیات الهی است و منظور از رحیق مختوم یعنی آیاتی که تا حال گفته نشده است
سوره ۷۶: الإنسان
عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا ﴿۲۱﴾
[بهشتیان را] جامه های ابریشمی سبز و دیبای ستبر در بر است و پیرایه آنان دستبندهای سیمین است و پروردگارشان باده ای پاک به آنان می نوشاند
سوره ۸۳: المطففین
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ ﴿۲۵﴾ از باده ای مهر شده نوشانیده شوند
حضرت مولانا در این غزل چه زیبا این صحنه را به تصویر کشیده.
من بیخود و تو بیخود، ما را کی بَرَد خانه؟ / من چند تو را گفتم، کم خور دو سه پیمانه؟
در شهر یکی کس را، هشیار نمیبینم / هر یک بَتَر از دیگر، شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ، تا لذّتِ جان بینی / جان را چه خوشی باشد، بی صحبتِ جانانه؟
هر گوشه یکی مستی، دستی زِ بَرِ دستی / وان ساقیِ هر هستی، با ساغرِ شاهانه
تو وقفِ خراباتی، دَخلت مِی و خَرجت مِی / زین وقف به هُشیاران، مَسپار یکی دانه
ای لولیِ بَربَطزن تو مستتری یا من؟ / ای پیشِ چو تو مستی، افسونِ من افسانه
همه مومنان از این شراب بهشتی مست شدند و برای مست شدن بیشتر باهم رقابت میکنند برای گرفتن ساغر از آن ساقی روحانی " دستی زِ بَرِ دستی" بلند میکنند.
از خانه برون رفتم، مستیم به پیش آمد / در هر نظرش مُضمَر، صد گلشن و کاشانه
چون کشتیِ بیلنگر، کَژ میشد و مَژ میشد / وز حَسرتِ او مُرده، صد عاقل و فرزانه
گفتم: «ز کجایی تو؟»، تَسخر زد و گفت: ای جان! / نیمایم ز تُرکستان، نیمایم ز فَرغانه
نیمایم ز آب و گِل، نیمایم ز جان و دل / نیمایم لبِ دریا، نیمی همه دُردانه
گفتم که «رفیقی کن، با من که منم خویشات" / گفتا که «بِنَشْناسَم، من خویشْ ز بیگانه»
اینجا اشاره به ذات انسان است که نیمی روحانیت است و نیمی مادیات هم از آب گلیم هم از جان ودل هم میتوانیم لب دریا بنشینیم هم میتوانیم از عمق دریا مروارید ها را در آوریم.
من بیدل و دستارم، در خانهٔ خَمّارم / یک سینه سخن دارم، هین شرح دهم یا نِه؟
در حلقهٔ لنگانی، میباید لنگیدن / این پند ننوشیدی، از خواجهٔ عُلْیانه
مولانا لقب خاموش بخود داده چون میداند "یک سینه سخن" دارد ولی در "خانه خمار" است و کسی استعداد شنیدن آنها را ندارد. وقتی بین لنگانی "می باید لنگیدن". خواجه عُلْیانه نام یک دیوانه معروفی درزمان مولانا است.
سرمستِ چنان خوبی، کِی کم بُوَد از چوبی؟ / برخاست فَغان آخر، از اُستُنِ حَنّانه
شمسُالحقِ تبریزی! از خلق چه پرهیزی؟ / اکنون که درافکندی، صد فتنهٔ فَتّانه
عصای موسی و درختی خدا از طریق آن با موسی صحبت کرد و " اُستُنِ حَنّانه" ستون چوبی که حضرت محمد درمواقع خطبه کردن به آن تکیه میداد همه از چوب بود.وقتی چوب به این مقام میرسد توکه چنان خدائی داری " سرمستِ چنان خوبی" از چوب کمتر نیستی.
مُضمَر = در ضمیر نگهداشتهشده. تَسخر = ریشخند؛ استهزا عُلْیان = قد دراز حَنّان = مهربان
لولیِ بَربَطزن = کولی ساز بدست
استن حنان = ستون چوبی که پیامبر هنگام خطبه، به آن تکیه میداد
دربارهی این بیت که در ادامه آمدهاست ظرافتی کشف کردهام که دوست دارم اینجا به یادگار بماند:
گفتم: «ز کجایی تو؟»، تَسخر زد و گفت: ای جان!
نیمایم ز تُرکستان، نیمایم ز فَرغانه
فرغانه، شهریست در ازبکستان کنونی؛ ولی، پیشتر، عضوی از استان پهناور خراسان ایران بود. فرغانه گویا نمادی از خراسان است.
مولانای نازنین، خود اهل استان خراسان بود. البته در بلخ به دنیا آمده بود.
حال، مطلب جائی جالب میشود که توجه کنیم که شمس، اهل تبریز (ترکستان) است.
اینجا مولانا به این نکتهی ظریف اشاره دارند که چون عشق شمس در ایشان هست و ایشان از شخص شمس جدا نیستند، پس نیمی اهل خراسانند و نیمی اهل ترکستان. چون شمس ترک بود. و این موضوع، بینهایت لطیف است.