گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۰۴

هر روز پری زادی از سوی سراپرده
ما را و حریفان را در چرخ درآورده
صوفی ز هوای او پشمینه شکافیده
عالم ز بلای او دستار کشان کرده
سالوس نتان کردن مستور نتان بودن
از دست چنین رندی سغراق رضا خورده
دی رفت سوی گوری در مرده زد او شوری
معذورم آخر من کمتر نیم از مرده
هر روز برون آید ساغر به کف و گوید
والله که بنگذارم در شهر یک افسرده
ای مونس و ای جانم چندانت بپیچانم
تا شهد و شکر گردی ای سرکه پرورده
خستم جگرت را من بستان جگری دیگر
همچون جگر شیران ای گربه پژمرده
همرنگ دل من شو زیرا که نمی‌شاید
من سرخ و سپید ای جان تو زرد و سیه چرده
خامش کن و خامش کن دررو به حریم دل
کاندر حرمین دل نبود دل آزرده
شمس الحق تبریزی بادا دل بدخواهت
بر گرد جهان گردان در طمع یکی گرده

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر روز پری زادی از سوی سراپرده
ما را و حریفان را در چرخ درآورده
هوش مصنوعی: هر روز یک دختر زیبایی از طرف خیمه ما را به گرداب عشق و دوستی می‌کشاند.
صوفی ز هوای او پشمینه شکافیده
عالم ز بلای او دستار کشان کرده
هوش مصنوعی: صوفی به خاطر عشق و علاقه به او، کلاهی که از پشم درست کرده، کنار گذاشته است و دیگران از بلا و مصیبت ناشی از او، دست از سر عذاب و زحمت کشیده‌اند.
سالوس نتان کردن مستور نتان بودن
از دست چنین رندی سغراق رضا خورده
هوش مصنوعی: آدم‌های ریاکار نمی‌توانند به طور پنهانی خود را به گونه‌ای دیگر نشان دهند و از دست کسی که اهل بازی و فریب است، نمی‌توان انتظار داشت که به راحتی راضی شود.
دی رفت سوی گوری در مرده زد او شوری
معذورم آخر من کمتر نیم از مرده
هوش مصنوعی: او به سمت قبرستان رفت و در آنجا شور و شوقی به پا کرد. اما من معذورم، زیرا من هم از مرده‌ها کم‌تر نیستم.
هر روز برون آید ساغر به کف و گوید
والله که بنگذارم در شهر یک افسرده
هوش مصنوعی: هر روز، جامی در دست می‌گیرم و با خود می‌گویم که هرگز اجازه نمی‌دهم در این شهر کسی غمگین و ناراحت باشد.
ای مونس و ای جانم چندانت بپیچانم
تا شهد و شکر گردی ای سرکه پرورده
هوش مصنوعی: ای دوست و ای جانم، چند بار باید به تو بپیچم و ظرافت کنم تا تو شیرین و خوشمزه شوی، مانند عسل و شکر، نه مانند سرکه که تلخ است.
خستم جگرت را من بستان جگری دیگر
همچون جگر شیران ای گربه پژمرده
هوش مصنوعی: من خسته‌ام، رنج تو را از من بگیر و بدلش به جگری دیگر، همچون جگر شیران، ای گربه‌ی افسرده.
همرنگ دل من شو زیرا که نمی‌شاید
من سرخ و سپید ای جان تو زرد و سیه چرده
هوش مصنوعی: با من هم‌رنگ و هم‌حال شو، چون مناسب نیست که من حالت سرخ و سفید داشته باشم و تو به رنگ زرد و سیاه باشی.
خامش کن و خامش کن دررو به حریم دل
کاندر حرمین دل نبود دل آزرده
هوش مصنوعی: سکوت کن و ساکت باش، به فضای دل نزدیک شو، زیرا در حریمی که دل وجود دارد، جایی برای دل‌آزردگی نیست.
شمس الحق تبریزی بادا دل بدخواهت
بر گرد جهان گردان در طمع یکی گرده
هوش مصنوعی: شمس الحق تبریزی باشد، و دل کسی که نیت بدی در سر دارد، در دور دنیا بچرخاند تا به امید به دست آوردن یک لقمه داغ، به دیوانگی بیفتد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۳۰۴ به خوانش عندلیب