اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من سرخوش و تو دلخوش غم بیدل و بیسر به
دل میده و بر میخور از دلبر و دل بر به
هوش مصنوعی: من شاد و خوشحالم و تو هم خوشحالی، اما غم و اندوهی وجود دارد که دل و سرم را بیقرار کرده است. دل به عشق میدهم و از زیبایی معشوق لذت میبرم.
عالم همه چون دریا تن چون صدف جویا
جان وصف گهر گویا زینها همه گوهر به
هوش مصنوعی: در این دنیا، همه مانند دریا هستند و بدن انسان همانند صدفی است که در آن جواهرات وجود دارند. جان انسان هم مانند گوهری است که در وصف آن سخن گفته میشود. بنابراین، از همه اینها میتوان به ارزش و زیبایی واقعی انسان پی برد.
صورت مثل چادر جان رفته به چادر در
بیصورت و بیپیکر وز هر چه مصور به
هوش مصنوعی: صورت مانند چادر، روحی که به چادر بیصورت و بدون پیکر رفته است. و از هر آنچه که تجسم یافته، جدا شده است.
تو پرده تن دیدی از سینه بنشنیدی
آن زخمه که دل میزد کان پرده دیگر به
هوش مصنوعی: تو فقط پردهی جسم را دیدهای، اما از درون، صدای زخم دل را شنیدهای که در حقیقت، چیزی فراتر و عمیقتر از این پرده وجود دارد.
از چهره تو زر میزن با چهره زر میگو
با زر غم و بیزر غم آخر غم با زر به
هوش مصنوعی: از چهره تو طلا میجوشد و با چهره طلا سخن میگوید. حتی با طلا هم غم به سراغ میآید و بیطلا هم غمی هست. در نهایت، غم اگر با طلا هم باشد، باز هم غم است.
حاشیه ها
این دو غزل مثل دو لنگه قالیچه اند
غم در انسان با شکوهترین حالتها و زیباترین آهنگها را از درون سینه بیرون میآورد و رنگ و حالت خود را به صورت میبخشد
که میتوان آن را به زر تشبیه نمود چون صورت عاشقها زرد است و عشق چون زر گرانبها است
این راهی است که تا انتها باید رفت و راه عشق نیمه راه و بن بست نیست
راه انسان راه عشق است که شایسته اوست و او را به سرنوشت درخورد او میرساند و بر دارایی او همواره میافزاید
با زر غم و بیزر غم آخر غم با زر به
چون راهروی باری راهی که برد تا ده
بشنو سخن یاران بگریز ز طراران
از جمع مکش خود را استیزه مکن مسته
آدم ز چه عریان شد دنیا ز چه ویران شد
چون بود که طوفان شد ز استیزه که با مه
تا شمع نمیگرید آن شعله نمیخندد
تا جسم نمیکاهد جان مینشود فربه
خوی ملکی بگزین بر دیو امیری کن
گاو تو چو شد قربان پا بر سر گردون نه