غزل شمارهٔ ۲۳۰۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۳۰۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
این دو غزل مثل دو لنگه قالیچه اند
غم در انسان با شکوهترین حالتها و زیباترین آهنگها را از درون سینه بیرون میآورد و رنگ و حالت خود را به صورت میبخشد
که میتوان آن را به زر تشبیه نمود چون صورت عاشقها زرد است و عشق چون زر گرانبها است
این راهی است که تا انتها باید رفت و راه عشق نیمه راه و بن بست نیست
راه انسان راه عشق است که شایسته اوست و او را به سرنوشت درخورد او میرساند و بر دارایی او همواره میافزاید
من سرخوش و تو دلخوش غم بیدل و بیسر به
دل میده و بر میخور از دلبر و دل بر به
عالم همه چون دریا تن چون صدف جویا
جان وصف گهر گویا زینها همه گوهر به
صورت مثل چادر جان رفته به چادر در
بیصورت و بیپیکر وز هر چه مصور به
تو پرده تن دیدی از سینه بنشنیدی
آن زخمه که دل میزد کان پرده دیگر به
از چهره تو زر میزن با چهره زر میگو
با زر غم و بیزر غم آخر غم با زر به
انسان همواره دچار غم و رنج است از آنچه که دارد و آنچه که ندارد. غم زیاده خواهی از خصلتهای آدمی ست. غم وصل ،درک و کسب آگاهی زر واقعی است. مولانا دعوت میکند که غم های دنیوی و مادی را رها کرده و رهایی از این وابستگی ها را حرکت در مسیر آگاهی و عشق میداند و این غم است که ارزشمند است و تو راه به منزل مقصود میرساند. در این مسیر لازم است که از اولیا و بزرگانی که این راه را طی کرده اند کمک گرفت . از کسانیکه تو را از هدفت دور میکنند لازم است دوری جویی. آدمی تا در این مسیر پخته نگردیده و طی طریق نکرده است همواره در خطر تاثیر پذیری از کسانیست که با آنها نشست و برخاست دارد و درگیر مسایل مادی و نفسانی هستند. خود را از این وابستگی ها رها کن . از رنجهای سنگین هواهای نفسانی و تعلقات پاک کن تا بتوانی سبکبال در این مسیر قدم گذاری