گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۹۲

به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه
به دامان گل تازه درآویزیم مستانه
چو باده بر سر باده خوریم از گلرخ ساده
بیا تا چون گل و لاله درآمیزیم مستانه
چو نرگس شوخ چشم آمد سمن را رشک و خشم آمد
به نسرین گفت تا ما هم براستیزیم مستانه
بت گلروی چون شکر چو غنچه بسته بود آن در
چو در بگشاد وقت آمد که درریزیم مستانه
که جان‌ها کز الست آمد بسی بی‌خویش و مست آمد
از آن در آب و گل هر دم همی‌لغزیم مستانه
دلا تو اندر این شادی ز سرو آموز آزادی
که تا از جرم و از توبه بپرهیزیم مستانه
صلاح دیده ره بین صلاح الدین صلاح الدین
برای او ز خود شاید که بگریزیم مستانه

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه
به دامان گل تازه درآویزیم مستانه
هوش مصنوعی: لاله به نسرین گفت بیایید با شادی و سرور از این باغ بیرون برویم و به گل‌های تازه چنگ بزنیم.
چو باده بر سر باده خوریم از گلرخ ساده
بیا تا چون گل و لاله درآمیزیم مستانه
هوش مصنوعی: بیایید با هم شراب بنوشیم و از زیبایی هم لذت ببریم، تا همچون گل و لاله با هم در آغوش شادی و سرخوشی باشیم و عشق را به طور مستانه تجربه کنیم.
چو نرگس شوخ چشم آمد سمن را رشک و خشم آمد
به نسرین گفت تا ما هم براستیزیم مستانه
هوش مصنوعی: وقتی نرگس زیبا و بازیگوش به جمع آمد، سمن که به او علاقه داشت، حسدی در دل پیدا کرد و عصبانی شد. به نسرین گفت که بیایید ما نیز باهم به رقص و شادی بپردازیم.
بت گلروی چون شکر چو غنچه بسته بود آن در
چو در بگشاد وقت آمد که درریزیم مستانه
هوش مصنوعی: چهره زیبای بت مانند شکر است و وقتی گل غنچه بسته بود، در آن بسته بود. اما حالا که در باز شده، زمان آن رسیده که با شادی و سرمستی وارد شویم و از جمال او بهره‌مند شویم.
که جان‌ها کز الست آمد بسی بی‌خویش و مست آمد
از آن در آب و گل هر دم همی‌لغزیم مستانه
هوش مصنوعی: جان‌ها از عالم الست (عالم پیش از دنیا) به اینجا آمده‌اند و بی‌خود و در حالت مستی به زندگی ادامه می‌دهند. ما در این عالم مادی همیشه در حال نوسان و حرکت هستیم، همچون مستانی که در حال نشیب و فراز هستند.
دلا تو اندر این شادی ز سرو آموز آزادی
که تا از جرم و از توبه بپرهیزیم مستانه
هوش مصنوعی: ای دل، در این شادی همچون سرو باش و آزادی را بیاموز؛ تا از گناه و پشیمانی دور بمانیم و سرمست زندگی کنیم.
صلاح دیده ره بین صلاح الدین صلاح الدین
برای او ز خود شاید که بگریزیم مستانه
هوش مصنوعی: چشم‌انداز صحیحی در مورد صلاح‌الدین وجود دارد، و ممکن است برای او از خود فرار کنیم، به طوری که گویی در حال خوشی و مستی هستیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۹۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/08/07 06:11
همایون

انسان با دوست از خود بیرون می آید
دوست نقش مرکزی در راه و روش جلال دین دارد
عشق، ساقی، مستی، می و شادی همگی در وجود دوست است، گل نشانه انسان شاد و رها و آزاده و بخشنده و خندان است، نقشی که از روز نخست هستی به انسان داده است و نقشی است که به جان داده است و انسان جان جانفزا دارد و مستی را در هستی گسترش میدهد و هستی با مستی گسترش می یابد و جلال دین با دوست بالاترین مستی را تجربه کرده است