غزل شمارهٔ ۲۲۹
شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را
شراب آن گل است و خمار حصه خار
شناسد او همه را و سزا دهد به سزا
شکر ز بهر دل تو ترش نخواهد شد
که هست جا و مقام شکر دل حلوا
تو را چو نوحه گری داد نوحهای میکن
مرا چو مطرب خود کرد دردمم سرنا
شکر شکر چه بخندد به روی من دلدار
به روی او نگرم وارهم ز رو و ریا
اگر بدست ترش شکری تو از من نیز
طمع کن ای ترش ار نه محال را مفزا
وگر گریست به عالم گلی که تا من نیز
بگریم و بکنم نوحهای چو آن گلها
حقم نداد غمی جز که قافیه طلبی
ز بهر شعر و از آن هم خلاص داد مرا
بگیر و پاره کن این شعر را چو شعر کهن
که فارغست معانی ز حرف و باد و هوا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را
هوش مصنوعی: خداوند نوشیدنی را به من عطا کرده و تو را به سمت مستی میکشاند. حالا که این تقدیر است، چه جنگی است بین من و تو؟
شراب آن گل است و خمار حصه خار
شناسد او همه را و سزا دهد به سزا
هوش مصنوعی: شراب به معنای نیکی و زیبایی است و گل نمایانگر لطافت و جذابیت. در اینجا، خمار نشاندهندهی حالت نشئگی و غفلت است. آن کسی که به حقیقت و واقعیت آشناست، همه چیز را میشناسد و به هر چیزی مطابق با شایستگیاش رفتار میکند و او به خوبی میداند که چه چیزی سزاوار چیست.
شکر ز بهر دل تو ترش نخواهد شد
که هست جا و مقام شکر دل حلوا
هوش مصنوعی: به خاطر تو، شکر هرگز تلخ نخواهد شد؛ زیرا در دل محبت و خوشی جایی برای شکر و شیرینی وجود دارد.
تو را چو نوحه گری داد نوحهای میکن
مرا چو مطرب خود کرد دردمم سرنا
هوش مصنوعی: تو مانند یک نوحهخوان هستی که به من یک نوحه میدهد، و من هم مانند نوازندهای هستم که دردهای خود را با نواختن سرنا ابراز میکنم.
شکر شکر چه بخندد به روی من دلدار
به روی او نگرم وارهم ز رو و ریا
هوش مصنوعی: هرچند دلدار با روی دوستداشتنیاش به من لبخند میزند، اما من نگاه خود را به او معطوف کردهام و از تظاهر و نفاق دوری میکنم.
اگر بدست ترش شکری تو از من نیز
طمع کن ای ترش ار نه محال را مفزا
هوش مصنوعی: اگر به تو دلی ترش و تلخ دارم، انتظار شیرینی و محبت از من نداشته باش. اگر نمیتوانی این را درک کنی، دیگر امیدی به تغییر وضعیت نیست.
وگر گریست به عالم گلی که تا من نیز
بگریم و بکنم نوحهای چو آن گلها
هوش مصنوعی: اگر گلی در این جهان بگرید، من نیز اشک میریزم و نوحهای همانند آن گلها برپا میکنم.
حقم نداد غمی جز که قافیه طلبی
ز بهر شعر و از آن هم خلاص داد مرا
هوش مصنوعی: من به جز عشق و سختیهایش چیزی احساس نکردم، جز اینکه در پی نظم و شعر باشم و از همان هم رهایی یافتم.
بگیر و پاره کن این شعر را چو شعر کهن
که فارغست معانی ز حرف و باد و هوا
هوش مصنوعی: این شعر را بگیر و پاره کن، مانند اشعار قدیمی که از معانی و مفاهیم خالی است و تنها به حرفها و جملات بیمحتوا وابسته است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1394/03/01 07:06
حسن
شعر بسیار پر معنی در قیاس کسی که به حضور رسیده وکسیکه راهرا بیراهه رفته
1399/06/07 18:09
همایون
غزل اشاره به دل و کار دل دارد، کار دل شیرینی هستی را گرفتن و به دیگران دادن است و این کار را از راه معانی و پی بردن معنا ها صورت می دهد
اشاره پاره کردن اشعار کهن شاعر که بار معنی ندارند، قابل توجه است
گل میخندد چون شیرینی درخود دارد، آنکه قادر نیست با معنی ها کار کند از سیرینی هستی نیز بی بهره است و ناگزیر تنها ترشی ها و وقایع اغلب ناگوار زندگی را میتوانددریابد