گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۸۷

آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله
گفت بیا حریف شو گفتم آمدم هله
جام میی که تابشش جان ببرد ز مشتری
چرخ زند ز بوی او بر سر چرخ سنبله
کوه از او سبک شده مغز از او گران شده
روح سبوکشش شده عقل شکسته بلبله
پاک نی و پلید نی در دو جهان بدید نی
قفل گشا کلید نی کنده هزار سلسله
تازه کند ملول را مایه دهد فضول را
آنک زند ز بی‌رهه راه هزار قافله
پیش رو بدان شده رهزن زاهدان شده
دایه شاهدان شده مایه بانگ و غلغله
هر کی خورد ز نیک و بد مست بمانده تا ابد
هر که نخورد تا رود جانب غصه بی‌گله
غرقه شو اندر آب حق مست شو از شراب حق
نیست شو و خراب حق ای دل تنگ حوصله
هر کی بدان گمان برد از کف مرگ جان برد
آنک نگویم آن برد اینت عظیم منزله

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله
گفت بیا حریف شو گفتم آمدم هله
هوش مصنوعی: دوست آمد و در دستش جام شرابی مانند مشعل داشت. گفت بیا و با من بنوش. من هم پاسخ دادم که آمده‌ام، پس چرا منتظرم؟
جام میی که تابشش جان ببرد ز مشتری
چرخ زند ز بوی او بر سر چرخ سنبله
هوش مصنوعی: جامی که نوری دلنشین دارد و می‌تواند روح را برباید، از طرف مشتری به آسمان می‌تابد و بوی خوش آن بر فراز آسمان مانند سنبله‌ای بر می‌خیزد.
کوه از او سبک شده مغز از او گران شده
روح سبوکشش شده عقل شکسته بلبله
هوش مصنوعی: کوه به واسطه او سبک شده، اما مغز و فکر سنگین شده‌اند. روح او به سبکی رسیده و عقل در هم شکسته و بی‌نظمی آمده است.
پاک نی و پلید نی در دو جهان بدید نی
قفل گشا کلید نی کنده هزار سلسله
هوش مصنوعی: در دو جهان نه کسی خالص و پاک است و نه کسی پلید و ناپاک. قفل‌های درب‌ها باز نمی‌شوند و کلیدهایی برای گشودن آنها وجود ندارد. هزاران زنجیر و وابستگی بر سر راه است.
تازه کند ملول را مایه دهد فضول را
آنک زند ز بی‌رهه راه هزار قافله
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که از زندگی خسته و ملول شده، با انرژی و خوشحالی جدیدی روبه‌رو می‌شود. کسی که با استعداد و توانایی خود می‌تواند مسیرهای جدید را بگشاید و به پیشرفت جامعه کمک کند. او می‌تواند با قدرت خود، راه‌هایی را پیدا کند که دیگران قادر به دیدن آنها نیستند و مانند پیش‌روهای بزرگ، مسیر هزاران قافله را مشخص کند.
پیش رو بدان شده رهزن زاهدان شده
دایه شاهدان شده مایه بانگ و غلغله
هوش مصنوعی: در پیش رو، افرادی که راه را بر زاهدان می‌بندند، به دایه (پرورش‌دهنده) معصومان تبدیل شده‌اند و سبب ایجاد سر و صدا و هیاهو شده‌اند.
هر کی خورد ز نیک و بد مست بمانده تا ابد
هر که نخورد تا رود جانب غصه بی‌گله
هوش مصنوعی: هر کسی که از خوبی‌ها و بدی‌ها بهره‌مند شود، تا همیشه در مستی و حال خوش باقی می‌ماند. اما کسی که از این چیزها بی‌نصیب باشد، به سمت غم و دغدغه خواهد رفت و در این راه هیچ اعتراضی نخواهد کرد.
غرقه شو اندر آب حق مست شو از شراب حق
نیست شو و خراب حق ای دل تنگ حوصله
هوش مصنوعی: در عمق حقیقت غرق شو و از عشق و صفای آن سرمست گرد. از خودت و دنیای مادی جدا شو و به حالتی خلسه‌وار بیفت. ای دل که طاقت نداری، بگذار همه چیز را فراموش کنی و به دنیای عمیق‌تر ورود پیدا کنی.
هر کی بدان گمان برد از کف مرگ جان برد
آنک نگویم آن برد اینت عظیم منزله
هوش مصنوعی: هر کسی که به این فکر کند که با مرگ می‌تواند از دسترس مرگ فرار کند، باید در نظر داشته باشد که من نمی‌گویم او این کار را می‌تواند بکند. این موضوع، جایگاهی بسیار بزرگ و مهم دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۸۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/12/06 02:03
همایون

انسان به یک می‌‌و شرابی نیازمند است تا از وضعیتی که در آن قرار دارد به کلی رها شود این باده را که شراب حق نام دارد خود انسان می‌‌سازد چون حق در ذهن انسان است و با دنیای بیرون کاملا فرق می‌‌کند
این می‌‌آسمان را و زمین را و هر چه در آن روی می‌‌دهد را به گونه دیگری نشان می‌‌دهد و به صورت دیگری در می‌‌آورد که روح انسان آن را دوست دارد و عقل در فهم آن فرو می‌‌ماند
این باده آنچه در بیرون و واقعیت خودنمایی میکند را بر هم می‌زند، مرگ را از کار می‌‌اندازد و انسان را به جا و منزلت عظیمی‌ می‌‌رساند که حق اوست و به همین دلیل این باده حق نامیده می‌‌شود
این رندی و زیرکی انسان عاشق است که پی‌ برده است که واقعیت آن چیزی نیست که ما مشاهده می‌‌کنیم و به همه آن را باز گوی می‌‌کنیم بلکه هستی‌ هیچ صورت ظاهری ندارد و این انسان است که بر اساس منزلت و مقام خود و آنچه در درون خود حس می‌‌کند می‌ تواند به هستی‌ صورت به بخشد
برای این که از صورت خشک ساخته شده از رویداد‌های محدود زندگی‌ رها شویم باید راه و رسم شراب سازی و شراب نوشی را از این یاران که همیشه می‌‌ درخشان در کفّ خود دارند بیاموزیم