اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای تو برای آبرو آب حیات ریخته
زهر گرفته در دهان قند و نبات ریخته
هوش مصنوعی: تو که در حفظ آبرو همچون آب حیات تلاش کردهای، زهر را در دهان خود ریختهای و شیرینی و خوشی را فراموش کردهای.
مست و خراب این چنین چرخ ندانی از زمین
از پی آب پارگین آب فرات ریخته
هوش مصنوعی: مست و غرق در حال و هوای خود، نمیدانی که این چرخ روزگار چه بر سر زمین آورده است. در جستجوی آب، به سراغ آبهای جاری فرات رفتهای و آب آن را به زمین ریختهای.
همچو خران به کاه و جو نیست روا چنین مرو
بر فقرا تو درنگر زر صدقات ریخته
هوش مصنوعی: مانند خرها که به کاه و جو توجهی ندارند، اینجا باید بر فقرا نرنجی و به آنها کمک کنی. به یاد داشته باش که زرهایی که برای صدقه داده شده، باید با دقت و توجه توزیع شود.
روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو
زان شه بیجهت نگر جمله جهات ریخته
هوش مصنوعی: روح خویش را بیدار کن و در پی چیزی نباش. به ذات و حقیقت خود توجه کن و از صفات و ویژگیها صحبت نکن. به آن پادشاه نگری که بیدلیل تمامی جهات و نواحی را فراگرفته است.
آه دریغ مغز تو در ره پوست باخته
آه دریغ شاه تو در غم مات ریخته
هوش مصنوعی: آه و افسوس که عقل و تدبیر تو در ظاهر و ظواهر زندگی فدای چیزهای بیارزش شده است. همچنین افسوس به حال پادشاهی که به خاطر غم و اندوه دچار مشکلات شده و از قدرتش کاسته شده است.
از غم مات شاه دل خانه به خانه میدود
رنگ رخ و پیادهها بهر نجات ریخته
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوه شدید، دل مانند یک دیوانه در میان خانهها میگردد و رنگ و روی شهر و مردم در پی نجات و فرار از این حالت تغییر کرده است.
جسته برات جان از او باز چو دیده روی او
کیسه دریده پیش او جمله برات ریخته
هوش مصنوعی: جان من به خاطر او از تن رسته و در برابرش هنگامی که چهرهاش را میبینم، همه خواستهها و آرزوهایم به یکباره بر باد رفته است.
از صفتش صفات ما خارشناس گل شده
باز صفات ما چو گل در ره ذات ریخته
هوش مصنوعی: از ویژگیهای او، ویژگیهای ما به شکلی زیبا نمایان شده است. انگار صفات ما مانند گلهای معطر در مسیر وجود او پراکنده شده است.
بال و پری که او تو را برد و اسیر دام کرد
بال و پری است عاریت روز وفات ریخته
هوش مصنوعی: پر و بالی که تو را به سوی خود کشید و در دام افکند، در روز مرگ تو به عنوان چیزهای موقتی و عاریهای به زمین خواهد افتاد.
حاشیه ها
روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو
زان شه بیجهت نگر جمله جهات ریخته
عارفان در دلالت ضمنی " بی جهتی " هم رای هستند .مولانا بارها به این موضوع اشارت دارد:
از هر جهتی تو را بلا داد
تا بازکشد به بیجهاتت
در ادامه ، مصداق دیگری از این بی جهتی یا عدم را در کلام عطار می خوانیم:
پس چو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از الست
یا
عشق را با هفت چرخ و شش جهت آرام نیست
لاجرم نه بار هفت و نی غم شش میکشد
و یا اینجا در کلام سنایی غزنوی:
تو از فوق و جسم و جهت برتری
که فوق تو نقش خیالات ماست
پارگین: فاضلاب، آشغالدانی
فراب: "قریه ای از قرای اردستان اصفهان"
از غم مات شاه دل خانه به خانه می رود
آه دریغ شاه تو در غم مات ریخته
شاه دل تویی، روح، جوهر، بخش استثنای ما، که اگر حقیقتاً از او و با او باشیم ، خطر می کنیم و پهلوانی، نه فرار، و شک و انکار...
با فراز ها و کیفیت ِاین نوع نزدیکی، خلوص، یگانگی و پایمردی در داستان ایاز و سلطان محمود، اواخر دفتر پنجم مثنوی، بر خواهیم خورد.