گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۸۳

ساقی فرخ رخ من جام چو گلنار بده
بهر من ار می‌ندهی بهر دل یار بده
ساقی دلدار توی چاره بیمار توی
شربت شادی و شفا زود به بیمار بده
باده در آن جام فکن گردن اندیشه بزن
هین دل ما را مشکن ای دل و دلدار بده
باز کن آن میکده را ترک کن این عربده را
عاشق تشنه زده را از خم خمار بده
جان بهار و چمنی رونق سرو و سمنی
هین که بهانه نکنی ای بت عیار بده
پای چو در حیله نهی وز کف مستان بجهی
دشمن ما شاد شود کوری اغیار بده
غم مده و آه مده جز به طرب راه مده
آه ز بیراه بود ره بگشا بار بده
ما همه مخمور لقا تشنه سغراق بقا
بهر گرو پیش سقا خرقه و دستار بده
تشنه دیرینه منم گرم دل و سینه منم
جام و قدح را بشکن بی‌حد و بسیار بده
خود مه و مهتاب توی ماهی این آب منم
ماه به ماهی نرسد پس ز مه ادرار بده

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی فرخ رخ من جام چو گلنار بده
بهر من ار می‌ندهی بهر دل یار بده
هوش مصنوعی: ای ساقی خوش‌رو، برای من جامی مانند میوه‌ی گلابی بده. اگر نمی‌خواهی به من شراب بدهی، لااقل چیزی برای دل یارم فراهم کن.
ساقی دلدار توی چاره بیمار توی
شربت شادی و شفا زود به بیمار بده
هوش مصنوعی: ای ساقی، محبوب تو دارویی برای درد و بیماری من هستی، زود شربت شادابی و درمان را به من بده.
باده در آن جام فکن گردن اندیشه بزن
هین دل ما را مشکن ای دل و دلدار بده
هوش مصنوعی: نوشیدنی را در آن جام بریز و با افکار خیالی خود بازی کن. ای دل، نگذار که دل ما بشکند و به محبوب خود بگو که بیاید.
باز کن آن میکده را ترک کن این عربده را
عاشق تشنه زده را از خم خمار بده
هوش مصنوعی: در میخانه را باز کن و شلوغی و جنجال را رها کن. به عاشق تشنه‌ای که از خم خماری کارش به جنون کشیده است، باده بنوشان.
جان بهار و چمنی رونق سرو و سمنی
هین که بهانه نکنی ای بت عیار بده
هوش مصنوعی: بهار و چمن جان‌انگیز است و سرو و سمن به زیبایی‌شان جلوه می‌دهند. پس ای معشوقه‌ی دل‌ربا، حُسنت را نپوشان و اجازه بده تا زیبایی‌ات را به نمایش بگذاریم.
پای چو در حیله نهی وز کف مستان بجهی
دشمن ما شاد شود کوری اغیار بده
هوش مصنوعی: اگر پای خود را در تلهٔ حیله‌گری گذاشته و از دستان مستی رها شوی، دشمنان ما خوشحال خواهند شد و به نابینایی بیگانگان خواهید دچار شد.
غم مده و آه مده جز به طرب راه مده
آه ز بیراه بود ره بگشا بار بده
هوش مصنوعی: غم و اندوه را به خود راه نده و جز شادی و خوشحالی، فکری به سر نداشتن. آه و ناله‌ای که بی‌فایده است را رها کن و اگر راهی وجود ندارد، در برابر سختی‌ها تسلیم نشو و بار زندگی را به دوش بکش.
ما همه مخمور لقا تشنه سغراق بقا
بهر گرو پیش سقا خرقه و دستار بده
هوش مصنوعی: ما همه مست و شیدای دیدار معشوق هستیم و برای دستیابی به بقا و جاودانگی، در برابر سقا (آب‌ریز) باید عبا و دستارمان را تقدیم کنیم.
تشنه دیرینه منم گرم دل و سینه منم
جام و قدح را بشکن بی‌حد و بسیار بده
هوش مصنوعی: من همیشه تشنه چیزهای قدیمی هستم و در دل و سینه‌ام آتش عشق می‌سوزد. بی‌پروا و به‌وفور باده را بیاور و جام و قدح را بشکن.
خود مه و مهتاب توی ماهی این آب منم
ماه به ماهی نرسد پس ز مه ادرار بده
هوش مصنوعی: من هم مانند ماه و نور ماه تو در این آب هستم. ماه هرگز به ماهی نمی‌رسد، پس از مه به من کمک کن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۸۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۲۸۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/03/20 21:06
همایون

جلال دین عزیز تقریبن هر هفته غزلی نو و تازه برای سماع یاران می سرود
بنابر روایت سراسر قونیه پرشده بود از مجالس سماع و موسیقی
ومجالس ویژه بانوان نیز بر پا میشد که جلال دین هم درآن شرکت میجست
که موجب غضب و کینه دین مداران حکومتی شده بود
عرفا ی ما همیشه در سلوک و منش خود تن به ایستادگی های پهلوا نانه برا برسردمداران خودکامه و دین فروش داده اند و تا پای جان پیش رفته اند
این غزل از زیبا ترین های سماعی است با وزن زیبای رجز

1396/04/28 08:06
حمید رضا۴

غزل بسیار دلشاد کننده ای است.
غم مده و آه مده جز به طرب راه مده - آه ز بیراه بود ره بگشا بار بده
سالها پیش از آشنایی شنیدم که میگفت:
هنگام آغاز گفتگو با هر فردی آنگونه سخن بگو که پس از پایان گفتگو و خداحافظی ، آن شخص شادتر و پرانرژی تر از پیش از تو جدا بشود…
و ادامه داد "یعنی که آه و ناله ی خود را کنار بگذار و خوبی هایش را به او یادآور شو" .

1401/02/21 20:05
خوشه چین

  این بیت مولانا برایم راهگشاست :

ساقی دلدار تویی چاره بیمار تویی

شربت شادی و شفا زود به بیمار بده