غزل شمارهٔ ۲۲۸۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
و البته اندیشیدن بسیار زیبا تراز اندیشه کردن است
غزل نظر و معنی و صورت
صورتها از معنی پدید میآیند تا معنیای نباشد صورتی نیز نیست مانند آنکه تا آبی نباشد یخ هم نخواهد بود
به عبارتی معنی مقدم بر صورت است، در فیزیک هر جا مادهای و ذرهای هست حتما یک میدان یا فیلد هم وجود دارد
آنچه مهم تر است آن است که معنی وقتی پیدا میشود که نظر در کار است و نظر ویژه انسان است که صاحب دل است
نظر با خود معنی میآورد و معنی میتاباند و روشنی میآورد تا صورتی پدیدار گردد
صورت آدمی با هم نشینی با انسان روشن بین و خوش اندیشه روز به روز زیبا تر و با معنی تر میشود
اگر در صورت خود زیبائی روز افزون نمی بینید حتما هم نشینان تان خوش اندیشه نیستند
این به تعبیر جلال دین مانند این است که از دل به دل روزن است و نور منتقل میشود و صورت ساخته میشود و نباید گمان برد که صورت ما مثل یک میز یا صندلی همیشه ثابت و خشک است آنگونه که صورت زاهدان است زیرا همیشه با یک اندیشه خشک روبرو اند
علم صنعتی فقط با صورتها کار میکند چون با وسائل کاری که نور را میگیرند و وزن و حرارت را اندازه میگیرند کار میکند برای همین هرگز نتوانسته است به جان هستی پی ببرد
در اینجا صحبت عارفانه و رازورزانه در میان است و صحبت دل است که میتواند ورای صورتها را ببیند و به جان جانها نظر بیفکند و نظر انسان را در آفرینش و شکل گیری هستی بسیار سودمند میداند چون او معنیها را در مییابد و با معنیها کار میکند که پشت صورتها و اصل آنها است و این همان دریائی است که جلال دین همیشه از آن سخن میگوید و اصل سخن نیز هست و یک پارچگی و یگانگی هستی نیز همین معنی است و در معنی انسان با بقیه جهان و آنچه به اندیشه او میرسد یکی میشود
لطافت و روانی هستی و توانائی و امکانات موجود در آن نیز همه از این دریاست
افزایش و نویی و بهار هستی نیز از همین جاست، جاودانگی و بی پایانی نیز از معنی میید و حرف اخر اینکه عشق و پویایی نیز از این سر چشمه میجوشد
در کتاب تصویر دوریان گری ناسکار وایلد یز به همین اندیشه پرداخته شده است
انسان ، همیشه به معنایش ، به اندیشه هایش ، به رموزش ، آبستن است . در خموشی پوست ، کودک اندیشه در درون ، میروید و میجنبد و میرقصد و غوغا میکند . انسان ، اندیشه های حقیقی اش را زمانها با خود حمل میکند، تا زمان زائیدن آن فرا رسد . این را « بردباری » میگویند( بردباری ، معنای آبستنی دارد ، کسی بردبار است که اندیشه ها را فوری رد نکند ، بلکه ازآنها ، آبستن شود ، این فرهنگ همپرسی یا دیالوگ است .
مولوی ، رابطه صورتی که زهدان و مشیمه است با معنای اندیشه ، در این غزل بیان میکند. این اندیشه زنده است که باید تار و پود صورت بشود . صورتی که معنا در آن افسرده و منجمد شده و یخ بسته ، تا از سر نگدازد و آب نشود ، گوهر ضد معنا دارد . مولوی، خطاب به تو که جان جان یا گنج مخفی که بهمن است میکند و میگوید :
ای از تو ، خاکی ، تن شده . تن ، فکرت و گفتن شده وز گفت و فکرت ، بس صور ، در غیب ، آبستن شده
هر صورتی ، پرورده معنیست ، لیک ، افسرده ای صورت چو معنی شد ، کنون ، آغاز را ، روشن شده
در نسخه دکتر کدکنی از بیت دوم این غزل آمده است
هر صورتی پروردۀ معنی ست ،لیک افسرده ای . ولی درست همین است که اینجا آمده
هر صورتی پرورده ای معنی ست،لیک افسرده ای . به قرینۀ آن که از تمثیل یخ و آب در بیت سوم سخن می گوید