گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۸۰

ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسله
ای سلسله جنبان جان عالم ز تو پرغلغله
زنجیر دیگر ساختی در گردنم انداختی
وز آسمان درتاختی تا رهزنی بر قافله
برخیز ای جان از جهان برپر ز خاک خاکدان
کز بهر ما بر آسمان گردان شده‌ست این مشعله
آن را که باشد درد دل کی رهزند باران گل
از عشق باشد او بحل کو را نشد که خردله
روزی مخنث بانگ زد گفتا که ای چوبان بد
آن بز عجب ما را گزد در من نظر کرد از گله
گفتا مخنث را گزد هم بکشدش زیر لگد
اما چه غم زو مرد را گفتا نکو گفتی هله
کو عقل تا گویا شوی کو پای تا پویا شوی
وز خشک در دریا شوی ایمن شوی از زلزله
سلطان سلطانان شوی در ملک جاویدان شوی
بالاتر از کیوان شوی بیرون شوی زین مزبله
چون عقل کل صاحب عمل جوشان چو دریای عسل
چون آفتاب اندر حمل چون مه به برج سنبله
صد زاغ و جغد و فاخته در تو نواها ساخته
بشنیدیی اسرار دل گر کم شدی این مشغله
بی‌دل شو ار صاحب دلی دیوانه شو گر عاقلی
کاین عقل جزوی می‌شود در چشم عشقت آبله
تا صورت غیبی رسد وز صورتت بیرون کشد
کز جعد پیچاپیچ او مشکل شده‌ست این مسله
اما در این راه از خوشی باید که دامن برکشی
زیرا ز خون عاشقان آغشته‌ست این مرحله
رو رو دلا با قافله تنها مرو در مرحله
زیرا که زاید فتنه‌ها این روزگار حامله
از رنج‌ها مطلق روی اندر امان حق روی
در بحر چون زورق روی رفتی دلا رو بی‌گله
چون دل ز جان برداشتی رستی ز جنگ و آشتی
آزاد و فارغ گشته‌ای هم از دکان هم از غله
ز اندیشه جانت رسته شد راه خطرها بسته شد
آن کو به تو پیوسته شد پیوسته باشد در چله
در روز چون ایمن شدی زین رومی باعربده
شب هم مکن اندیشه‌ای زین زنگی پرزنگله
خامش کن ای شیرین لقا رو مشک بربند ای سقا
زیرا نگنجد موج‌ها اندر سبو و بلبله

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسله
ای سلسله جنبان جان عالم ز تو پرغلغله
هوش مصنوعی: ای عاشقان، ای کسانی که دیوانه عشق هستید، من در جستجوی راهی هستم، راهی که بتواند جان عالم را از شور و شادی پر کند.
زنجیر دیگر ساختی در گردنم انداختی
وز آسمان درتاختی تا رهزنی بر قافله
هوش مصنوعی: تو زنجیر دیگری برایم درست کردی و آن را بر گردنم انداختی و همچون یک دزد به قافله‌ی ما حمله بردی.
برخیز ای جان از جهان برپر ز خاک خاکدان
کز بهر ما بر آسمان گردان شده‌ست این مشعله
هوش مصنوعی: ای جان، از دنیای مادی برخیز و از این خاکِ دنیا به آسمان برو، چرا که این مشعل برای ما از خاک به آسمان روشن شده است.
آن را که باشد درد دل کی رهزند باران گل
از عشق باشد او بحل کو را نشد که خردله
هوش مصنوعی: آن که دلی پر از درد و غم دارد، نمی‌تواند تحت تأثیر باران عشق قرار گیرد. کسی که این احساسات را نچشیده، نمی‌تواند حقیقت عشق را درک کند.
روزی مخنث بانگ زد گفتا که ای چوبان بد
آن بز عجب ما را گزد در من نظر کرد از گله
هوش مصنوعی: یک نفر مخنث فریاد زد و گفت: ای چوپان! عجب است که آن بز ما را نیش زد و به من که از گله بودم، نگاه کرد.
گفتا مخنث را گزد هم بکشدش زیر لگد
اما چه غم زو مرد را گفتا نکو گفتی هله
هوش مصنوعی: او گفت که اگر کسی، چه خنثی و چه مرد، مورد ضرب و شتم قرار گیرد و زیر پا برود، نباید نگران رفتار آن‌ها بود. این نشان‌دهنده این است که انسانیت و ارزش‌های واقعی فراتر از چنین رفتارهایی است.
کو عقل تا گویا شوی کو پای تا پویا شوی
وز خشک در دریا شوی ایمن شوی از زلزله
هوش مصنوعی: به دنبال عقل باش تا بتوانی سخن بگویی و با اراده و همت خود، پیشرفت کنی. از خشکی خود خارج شو و به دنیای وسیع و پرجنب و جو برس تا از خطرات و مشکلات دور بمانی.
سلطان سلطانان شوی در ملک جاویدان شوی
بالاتر از کیوان شوی بیرون شوی زین مزبله
هوش مصنوعی: تو می‌توانی به مقام بالایی دست یابی و در سرزمین ابدی سکونت کنی. از سطح عادی و دنیای پست فراتر برو و به مقام والاتر از ستاره کیوان برس.
چون عقل کل صاحب عمل جوشان چو دریای عسل
چون آفتاب اندر حمل چون مه به برج سنبله
هوش مصنوعی: عقل کامل و عاقل مانند دریای عسل پرشور و نشاط است. مانند آفتاب در تابش و روشنی می‌تابد و همچون ماه در برج سنبله آرام و دلنشین است.
صد زاغ و جغد و فاخته در تو نواها ساخته
بشنیدیی اسرار دل گر کم شدی این مشغله
هوش مصنوعی: صدای زاغ و جغد و فاخته، آهنگ‌هایی را در تو ایجاد کرده‌اند. اگر کمی از این مشغله و شلوغی دور شوی، می‌توانی اسرار دل را بشنوی.
بی‌دل شو ار صاحب دلی دیوانه شو گر عاقلی
کاین عقل جزوی می‌شود در چشم عشقت آبله
هوش مصنوعی: اگر دلی داری، از آن دل دور شو و دیوانه‌وار عشق بورز. اگر عاقل هستی، بدان که این عقل جزئی که داری، در عشق تو همچون آبله‌ای در چشم می‌شود.
تا صورت غیبی رسد وز صورتت بیرون کشد
کز جعد پیچاپیچ او مشکل شده‌ست این مسله
هوش مصنوعی: تا زمانی که حقیقت غیرملموس و غیبی به تو برسد و تو را از ظواهر و شکل‌های ظاهری جدا کند، این مسئله به خاطر پیچیدگی و درهم‌قرنیدگی زیبایی‌های او سخت و دشوار شده است.
اما در این راه از خوشی باید که دامن برکشی
زیرا ز خون عاشقان آغشته‌ست این مرحله
هوش مصنوعی: در این مسیر باید از لذت‌ها و خوشی‌ها دور شوی، چرا که این مرحله از عشق، پر از درد و رنج و نشانه‌هایی از دل‌سوختگی عاشقان است.
رو رو دلا با قافله تنها مرو در مرحله
زیرا که زاید فتنه‌ها این روزگار حامله
هوش مصنوعی: ای دل، تنها به راه نرو و با گروه حرکت کن؛ چرا که این زمان، پر از فتنه‌ها و مشکلات است که در دل خود نهفته دارد.
از رنج‌ها مطلق روی اندر امان حق روی
در بحر چون زورق روی رفتی دلا رو بی‌گله
هوش مصنوعی: از دردها و سختی‌ها در امان باش، که همچون یک قایق در دریا، در این مسیر حرکت کن و با دلی شاد و بدون گله، پیش برو.
چون دل ز جان برداشتی رستی ز جنگ و آشتی
آزاد و فارغ گشته‌ای هم از دکان هم از غله
هوش مصنوعی: زمانی که دل را از جان جدا کردی، از درگیری‌ها و رفتارهای دوگانه رهایی یافته‌ای. اکنون از هر نوع وابستگی، چه به تجارت و چه به مادیات، آزاد و آسوده هستی.
ز اندیشه جانت رسته شد راه خطرها بسته شد
آن کو به تو پیوسته شد پیوسته باشد در چله
هوش مصنوعی: از اندیشه و نگرانی‌ات آزاد شده‌ای، دیگر راه‌های خطر برایت بسته شده است. کسی که به تو و ارتباط‌ات نزدیک شده، باید همیشه در این حالت بماند و از آن محافظت کند.
در روز چون ایمن شدی زین رومی باعربده
شب هم مکن اندیشه‌ای زین زنگی پرزنگله
هوش مصنوعی: زمانی که در طول روز از خطرات رومی‌ها ایمن شدی، شب هم به این زنگی پرغوغایی فکر نکن.
خامش کن ای شیرین لقا رو مشک بربند ای سقا
زیرا نگنجد موج‌ها اندر سبو و بلبله
هوش مصنوعی: ای شیرین‌روی، خاموش باش و مشک را ببند ای سقا، زیرا که موج‌ها در ظرف نمی‌گنجند و سر و صدا ایجاد می‌کنند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۸۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/06/10 08:09
صادق

سلام و ادب
بخش هایی از این غزل زیبای حضرت مولوی را جناب "بامداد فلاحتی" در آلبوم "باز باران" به نام"جان جهان" خوانده اند..