گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۷۷

یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده
و آن آفتاب از سقف دل بر جانشان تابان شده
هر نجم ناهیدی شده هر ذره خورشیدی شده
خورشید و اختر پیششان چون ذره سرگردان شده
آن عقل و دل گم کردگان جان سوی کیوان بردگان
بی‌چتر و سنجق هر یکی کیخسرو و سلطان شده
بسیار مرکب کشته‌ای گرد جهان برگشته‌ای
در جان سفر کن درنگر قومی سراسر جان شده
با این عطای ایزدی با این جمال و شاهدی
فرمان پرستان را نگر مستغرق فرمان شده
چون آینه آن سینه شان آن سینه بی‌کینه شان
دلشان چو میدان فلک سلطان سوی میدان شده
از هیهی و هیهایشان وز لعل شکرخایشان
نقل و شراب و آن دگر در شهر ما ارزان شده
چون دوش اگر بی‌خویشمی از فتنه من نندیشمی
باقی این را بودمی بی‌خویشتن گویان شده
این دم فروبندم دهن زیرا به خویشم مرتهن
تا آن زمانی که دلم باشد از او سکران شده
سلطان سلطانان جان شمس الحق تبریزیان
هر جان از او دریا شده هر جسم از او مرجان شده

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده
و آن آفتاب از سقف دل بر جانشان تابان شده
هوش مصنوعی: گروهی از انسان‌ها در این گوشه در سایه دل‌های خود پنهان شده‌اند و در عین حال، نور حقیقت و آگاهی از دلشان بر روحشان تابیده است.
هر نجم ناهیدی شده هر ذره خورشیدی شده
خورشید و اختر پیششان چون ذره سرگردان شده
هوش مصنوعی: هر ستاره‌ای مانند ناهید (زهره) شده و هر ذره‌ای مانند خورشید درخشان است. در مقابل آنها، خورشید و ستاره‌ها به اندازه یک ذره کوچک و سرگردان به نظر می‌رسند.
آن عقل و دل گم کردگان جان سوی کیوان بردگان
بی‌چتر و سنجق هر یکی کیخسرو و سلطان شده
هوش مصنوعی: آنان که عقل و دل خود را گم کرده‌اند، جان خود را به سوی آسمان می‌برند و مانند بردگان بدون سرپناه و نشانه، هر یک به نوعی مانند سامانی و بزرگ‌مائی همچون کیخسرو و سلطان می‌شوند.
بسیار مرکب کشته‌ای گرد جهان برگشته‌ای
در جان سفر کن درنگر قومی سراسر جان شده
هوش مصنوعی: در طول دنیا خیلی افراد در تلاش برای موفقیت و پیشرفت جان خود را فدای هدف‌های‌شان کرده‌اند. اکنون تو نیز باید به سفر خود ادامه دهی و نگاهی به مردمی بیندازی که تمام وجودشان را وقف زندگی و اهدافشان کرده‌اند.
با این عطای ایزدی با این جمال و شاهدی
فرمان پرستان را نگر مستغرق فرمان شده
هوش مصنوعی: با این بخشش الهی و این زیبایی و جوانی، ببین چگونه پرستندگان در حال جذب و تسلیم فرمان او هستند.
چون آینه آن سینه شان آن سینه بی‌کینه شان
دلشان چو میدان فلک سلطان سوی میدان شده
هوش مصنوعی: دل‌های آن‌ها مانند آینه‌ای صاف و بی‌آلایش است و از کینه و حسد پاک‌اند. دل‌هایشان همچون میدان بزرگی است که برای بزرگ‌منشی و عظمت سلطان آماده شده است.
از هیهی و هیهایشان وز لعل شکرخایشان
نقل و شراب و آن دگر در شهر ما ارزان شده
هوش مصنوعی: از شوق و هیاهوی آنها و از لب‌های شیرینی که دارند، نوشیدنی و شراب در شهر ما به قیمت ارزانی رسیده است.
چون دوش اگر بی‌خویشمی از فتنه من نندیشمی
باقی این را بودمی بی‌خویشتن گویان شده
هوش مصنوعی: اگر دیشب در غیاب من بودی، نگران فتنه من نباش. باقی ماجرا این است که افرادی بدون هویت و شخصیت واقعی خود، به سخن گفتن پرداخته‌اند.
این دم فروبندم دهن زیرا به خویشم مرتهن
تا آن زمانی که دلم باشد از او سکران شده
هوش مصنوعی: من برای مدتی زبانم را بند می‌آورم، چون به خودم وابسته‌ام. تا زمانی که دلم هنوز از این حالت شادی و مستی پر باشد.
سلطان سلطانان جان شمس الحق تبریزیان
هر جان از او دریا شده هر جسم از او مرجان شده
هوش مصنوعی: سلطان واقعی، جان شمس الحق تبریزی است. هر انسانی به واسطه او مانند دریا ارزشمند شده و هر جسمی از او به مانند مرجان زیبا و باارزش گشته است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۷۷ به خوانش عندلیب