گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۷

به جان پاک تو ای معدن سخا و وفا
که صبر نیست مرا بی‌تو ای عزیز بیا
چه جای صبر که گر کوه قاف بود این صبر
ز آفتاب جدایی چو برف گشت فنا
ز دور آدم تا دور اعور دجال
چو جان بنده نبوده‌ست جان سپرده تو را
تو خواه باور کن یا بگو که نیست چنین
وفای عشق تو دارم به جان پاک وفا
ملامتم مکنید ار دراز می‌گویم
بود که کشف شود حال بنده پیش شما
که آتشی‌ست که دیگ مرا همی‌جوشد
کز او شکاف کند گر رسد به سقف سما
اگر چه سقف سما ز آفتاب و آتش او
خلل نکرد و نگشت از تفش سیه سیما
روان شده‌ست یکی جوی خون ز هستی من
خبر ندارم من کز کجاست تا به کجا
به جو چه گویم کای جو مرو چه جنگ کنم
برو بگو تو به دریا مجوش ای دریا
به حق آن لب شیرین که می‌دمی در من
که اختیار ندارد به ناله این سرنا
خموش باش و مزن آتش اندر این بیشه
نمی‌شکیبی می‌نال پیش او تنها

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1392/08/24 03:10
امین کیخا

در این همانی ای که بین مهدی ع و نیز سوشیانت مزدیسنا می گیرند یک بنپار( مؤلفه) دیگر هم جناب حصوری در افسانه ادین می اورد وان یکی بودن ضحاک با دجال است ! چنانچه می دانیم سام یل ( کرساسپا ) ضحاک را نکشت و در دماوند در بند کرد و در روزگار فرجامین باز جهان را پالاپال و اشفته می کند و سام یل به یاری سامیاران سر اورا فرو می کوبد .

1392/08/24 03:10
امین کیخا

دراز گویی منظور اطناب است . إیجاز هم که گزیده گویی است .

1395/05/28 19:07
محمد

در لغت‌نامه‌ی مرحوم دهخدا‌، در مدخل «لاییدن» به معنی نالیدن، بیت پنجم با «می‌لایم» به جای «می‌گویم» نقل شده که ممکنه ناسخی اون رو درنیافته باشه.

1398/09/30 00:11
وحید

جناب امین کیخا انگار با زبان قرن دوم سوم هجری یا قبل از اون حرف میزنید
تو مملکت غیر از فارسی و افسانه فارس چند زبان دیگه هم هست خواهشا کاری نکنید از خوندن شعر و لذت بردنش محروم بشیم و از فارسی متنفر