غزل شمارهٔ ۲۲۶
برفت یار من و یادگار ماند مرا
رخ معصفر و چشم پرآب و وااسفا
دو دیده باشد پرنم چو در ویست مقیم
فرات و کوثر آب حیات جان افزا
چرا رخم نکند زرگری چو متصلست
به گنج بیحد و کان جمال و حسن و بها
چراست وااسفاگوی زانک یعقوبست
ز یوسف کش مه روی خویش گشته جدا
ز ناز اگر برود تا ستاره بار شوم
رسد چو میزندش آفتاب طال بقا
اگر چیم ز چراگاه جان برون کردست
کجاست زهره و یارا که گویمش که چرا
الست عشق رسید و هر آن که گفت بلی
گواه گفت بلی هست صد هزار بلا
بلا درست و بلادر تو را کند زیرک
خصوص در یتیمی که هست از آن دریا
منم کبوتر او گر براندم سر نی
کجا پرم نپرم جز که گرد بام و سرا
منم ز سایه او آفتاب عالمگیر
که سلطنت رسد آن را که یافت ظل هما
بس است دعوت دعوت بهل دعا میگو
مسیح رفت به چارم سما به پر دعا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برفت یار من و یادگار ماند مرا
رخ معصفر و چشم پرآب و وااسفا
هوش مصنوعی: دوست من رفت و تنها یادگاری از او برایم باقی مانده است؛ آن چهره زیبا و چشمان اشکبارم، و افسوس که چه غمی دارم.
دو دیده باشد پرنم چو در ویست مقیم
فرات و کوثر آب حیات جان افزا
هوش مصنوعی: اگر دو چشمی داشته باشی که پر از اشک باشد، مانند کسی که در کنار رود فرات و کوثر زندگی میکند، آبی که جان را تازه میکند و زندگی را به انسان میبخشد.
چرا رخم نکند زرگری چو متصلست
به گنج بیحد و کان جمال و حسن و بها
هوش مصنوعی: چرا طلاگر نمیخندد و شاداب نمیشود در حالی که به گنجی نامحدود و زیبایی و ارزش فراوان دسترسی دارد؟
چراست وااسفاگوی زانک یعقوبست
ز یوسف کش مه روی خویش گشته جدا
هوش مصنوعی: چرا همگی غمگین و نالان هستند؟ چون یعقوب بخاطر جدا شدن از یوسف، به شدت ناراحت و غمگین است.
ز ناز اگر برود تا ستاره بار شوم
رسد چو میزندش آفتاب طال بقا
هوش مصنوعی: اگر با ناز و زیبایی بیپروا به سوی ستارهها برود، زمانی که خورشید به او تابید، به مناعت و ماندگاری خواهد رسید.
اگر چیم ز چراگاه جان برون کردست
کجاست زهره و یارا که گویمش که چرا
هوش مصنوعی: اگر جانم از چراگاه بیرون رفته، کجاست آن شجاعت و دوستی که با او بگویم چرا چنین شده است؟
الست عشق رسید و هر آن که گفت بلی
گواه گفت بلی هست صد هزار بلا
هوش مصنوعی: عشق آغاز شده و هر کسی که در پاسخ گفت "بله" گواهی بر این عشق داده است، باید با هزاران درد و رنج روبرو شود.
بلا درست و بلادر تو را کند زیرک
خصوص در یتیمی که هست از آن دریا
هوش مصنوعی: مشکلات و سختیها تو را هوشیار و زیرک میکند، به ویژه در شرایط یتیمی که از آن دریا برمیخیزد.
منم کبوتر او گر براندم سر نی
کجا پرم نپرم جز که گرد بام و سرا
هوش مصنوعی: من مانند کبوتر او هستم، اگر سرم را از او دور کنم، دیگر نمیتوانم پرواز کنم و فقط میتوانم دور بام و خانهاش بچرخم.
منم ز سایه او آفتاب عالمگیر
که سلطنت رسد آن را که یافت ظل هما
هوش مصنوعی: من همانند آفتابی هستم که از سایه او برمیخیزد و هرکس که زیر سایهاش قرار گیرد، میتواند به مقام و سلطنت برسد.
بس است دعوت دعوت بهل دعا میگو
مسیح رفت به چارم سما به پر دعا
هوش مصنوعی: کافی است که دعوت شود، پس دعا کن. مسیح به آسمان چهارم رفت و در آنجا دعا میکند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1392/08/24 02:10
امین کیخا
برای ناستالجیا لغت دریغاگو ی درخور است
1392/08/24 03:10
امین کیخا
بله استاد ، اما عشرت لجباز را ترجمه می کنم به عشرت ستیهنده که بدش نیاید !
1392/08/24 03:10
امین کیخا
ناستالژی به فرانسه کمی فراخ میدان تر از فارسی است یعنی غم غربت درست است ولی وقتی می گوییم ، من ناستالژیک روزگار گذشته ام هستم غم غربت بسنده نیست . استاد گوهری بزرگوارم سرورید باشد می خوابیم ! البته اگر باز تلفن در گوشم مرگ را فوت نکند !
1397/05/30 08:07
زهره نامدار
بجای دریغا گوی "نوستالژیا" کلمه ی" فسوسان" هم مناسب است
در شعر سنایی دیده ام.
1397/05/30 20:07
فسوس و دریغ هردو رنگی از پشیمانی دارند
" دلتنگی " چه ایراد و اشکالی دارد؟؟
1397/08/29 11:10
نادر..
منم ز سایه ی او آفتاب عالمگیر..