گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۶۲

پرده بگردان و بزن ساز نو
هین که رسید از فلک آواز نو
تازه و خندان نشود گوش و هوش
تا ز خرد درنرسد راز نو
این بکند زهره که چون ماه دید
او بزند چنگ طرب ساز نو
خیز سبک رطل گران را بیار
تا ببرم شرم ز هنباز نو
برجه ساقی طرب آغاز کن
وز می کهنه بنه آغاز نو
در عوض آنک گزیدی رخم
بوسه بده بر سر این گاز نو
از تو رخ همچو زرم گاز یافت
می‌رسدم گر بکنم ناز نو
چون نکنم ناز که پنهان و فاش
می‌رسدم خلعت و اعزاز نو
خلعت نو بین که به هر گوشه‌اش
تازه طرازی است ز طراز نو
پر همایی بگشا در وفا
بر سر عشاق به پرواز نو
مرد قناعت که کرم‌های تو
حرص دهد هر نفس و آز نو
می به سبو ده که به تو تشنه شد
این قنق خابیه پرداز نو
رنگ رخ و اشک روانم بس است
سر مرا هر یک غماز نو
گرم درآ گرم که آن گرمدار
صنعت نو دارد و انگاز نو
بس کن کاین گفت تو نسبت به عشق
جامه کهنه‌ست ز بزاز نو

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پرده بگردان و بزن ساز نو
هین که رسید از فلک آواز نو
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن و ساز جدیدی را به صدا درآور، زیرا آواز تازه‌ای از آسمان به گوش می‌رسد.
تازه و خندان نشود گوش و هوش
تا ز خرد درنرسد راز نو
هوش مصنوعی: تا زمانی که از دانش و خرد به نکته‌های تازه پی نبریم، گوش و شادی ما به معرفت و حقیقت دست نخواهد یافت.
این بکند زهره که چون ماه دید
او بزند چنگ طرب ساز نو
هوش مصنوعی: زهره که نمایان شد و شبیه ماه بود، دل را به شادی و نشاط وامی‌دارد و می‌خواهد با آوای موسیقی همراه شود.
خیز سبک رطل گران را بیار
تا ببرم شرم ز هنباز نو
هوش مصنوعی: بیا و بار سنگین را بر دوش بگذار تا بتوانم شرم و نگرانی خود را از این نزدیکی دور کنم.
برجه ساقی طرب آغاز کن
وز می کهنه بنه آغاز نو
هوش مصنوعی: ای ساقی، شادمانی و خوشی را شروع کن و از شراب کهنه دست بردار و شراب نو را بیاور.
در عوض آنک گزیدی رخم
بوسه بده بر سر این گاز نو
هوش مصنوعی: به جای آنکه بر چهره‌ام خشم و تندی بگویی، لطفاً بر سر این سفره تازه، بوسه‌ای بزن.
از تو رخ همچو زرم گاز یافت
می‌رسدم گر بکنم ناز نو
هوش مصنوعی: از تو چهره‌ات زیبا و درخشان است، وقتی به تو نزدیک می‌شوم احساس می‌کنم که به ارمغان زیبایی می‌رسم، اگر به تو عشوه و ناز کنم.
چون نکنم ناز که پنهان و فاش
می‌رسدم خلعت و اعزاز نو
هوش مصنوعی: چرا ناز کنم وقتی که به طور مخفی و آشکار به من مقام و ارزشی تازه داده می‌شود؟
خلعت نو بین که به هر گوشه‌اش
تازه طرازی است ز طراز نو
هوش مصنوعی: که لباس جدیدی را می‌بینی که هر گوشه‌اش به زیبایی تازه‌ای زینت شده و از الگوی نو طراحی شده است.
پر همایی بگشا در وفا
بر سر عشاق به پرواز نو
هوش مصنوعی: پر همایی را در وفا باز کن و عشاق را به پرواز تازه‌ای دعوت کن.
مرد قناعت که کرم‌های تو
حرص دهد هر نفس و آز نو
هوش مصنوعی: مردی که قناعت می‌کند، هر لحظه با حرص و آز تو دست و پنجه نرم می‌کند و به دنبال چیزهای جدید است.
می به سبو ده که به تو تشنه شد
این قنق خابیه پرداز نو
هوش مصنوعی: شراب را در کوزه بریز چون این گلابی که به تو نیازمند شده است.
رنگ رخ و اشک روانم بس است
سر مرا هر یک غماز نو
هوش مصنوعی: رنگ چهره‌ام و اشک‌هایی که بر می‌ریزم کافی است؛ کافی است که کسی از غم‌های من باخبر شود.
گرم درآ گرم که آن گرمدار
صنعت نو دارد و انگاز نو
هوش مصنوعی: ای دوست، بیا گرم و صمیمی باش، زیرا آن که در دلش گرما و شوق زندگی دارد، همیشه روش‌های تازه و خلاقانه‌ای برای کار و تلاش دارد.
بس کن کاین گفت تو نسبت به عشق
جامه کهنه‌ست ز بزاز نو
هوش مصنوعی: بس کن که این سخن درباره عشق، دیگر کهنه و قدیمی شده است و به لباس جدیدی نیاز دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۶۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1390/11/03 03:02

با توجه به این غزل شریف و باتجه به تاریخنگاران معاصر جناب محمد بلخی معروف به مولوی کارمند شرکت گاز به ریاست شمس الدین بوده اند.

1395/05/23 11:07
محبوبه

چقدر شعر عجیبیه. درکش نمیکنم ولی بعضی بیت هاش واقعا قشنگه..
بیتی که میگه
بس کن کاین گفت تو نسبت به عشق
جامه ی کهنه ست ز بزاز نو
واقعا قشنگه ولی اصلا نمیفهمم معناش رو.

1396/05/13 13:08
پدرام

لطفا از عزیزان دانشمندم دکتر ترابی و روفیای عزیز و دیگران خواهشمندم در درک این غزل زیبا مرا یاری فرمایند

1396/08/24 00:10
شهرام فرهادی

محبوبه جان : مفهوم این بیت این است :
بس کن کاین گفت تو نسبت به عشق
جامه ی کهنه ست ز بزاز نو
روایتی که توی انسان در ذهنت از عشق داری اینقدر دور است که ارزش ان مثل یک پارچه کهنه و پاره در برابر یک بزاز نو یعنی پارچه فروش پارچه های نو می ماند . البته به نظرم اینجا جناب مولانا مثال خیلی نزدیکی نزدن.. چون به نظرم پندار ما از عشق در برابر واقعیت عشق و جریان معرفت مثل ریگی در برابر الماس یا قطره ای در برابر اقیانوس است.
اما بیت مورد علاقه ام از این شعر این است :
تازه و خندان نشود گوش و هوش
تا ز خرد درنرسد راز نو
وقتی یک سالک در راه حقیقت پا می گذاره هر روز راز جدیدی رو از جریان معرفت در تجربیات درونی اش کشف میکنه.. توی این بیت مگه . گوش و هوش و حواس و تمام زندگی من تا زمانی که یک راز جدید از خرد ( اینجا به معنای خرد جریان معرفت ) به من الهام نشود تازه نمی شود . در بیت قبلی هم اشاره به همین داره که سالک راز جدیدی رو کشف کرده و به همین مناسبت در درون خود جشنی گرفته و به پرده گردانان و مجلس دارن میگه که سازی نو بزنن که امروز روز مبارکی است چون از فلک یعنی همون جریان معرفت درونی یک راز و آوازی جدید به او الهام شده است .

1396/08/10 00:11
همایون

جلال دین در اعماق خود فرهنگ ایرانی‌ را که فرهنگی‌ نوروزی است همیشه پاس میدارد
و آیین مهر و شاهی‌ و همای و سیمرغ و جمشید و فرهنگ پهلوانی و خسروانی جزو واژه‌ها و باور‌های کلیدی اوست
و همیشه از آتش و خورشید می‌گوید و نو شدن خرد و سخن را بر عکس کهنه پرستان می‌‌ستاید
این انسان است که با چهار عنصر آب و خاک و باد و آتش زندگی‌ میکند بر عکس حیوانات دیگر که از آتش دوری می‌کنند انسان هوشنگی همیشه با کمک آتش ابزار نو میسازد و خود را نیز تغییر میدهد
و حتا به کمک آتش به آسمان‌های دور پرواز میکند
جلال دین عشق را آتش میداند که هر چیز کهنه را می‌سوزاند و محصولی نو بر میاورد
چون بزازی که همیشه لباس ما را نو میکند و چون انبری که ما را به کوره می‌برد و با صورتی‌ نو بیرون میاورد

1402/07/04 10:10
فرهاد

استاد شجریان دو بیت از این غزل را با سازهای آفریده‌ی خودشان، که با چیره‌دستی برادران پورناظری نواخته می‌شوند، به زیبایی هرچه تمام‌تر اجرا کرده‌است. البته‌، در ادامه‌ی این اثر کم‌تر شنیده شده، دو بیت از نظامی را نیز می‌خواند. این اثر، در کانال تلگرامی استاد، با نام "تصنیف صدای جهان" آمده است.