گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

قلم از عشق بشکند چو نویسد نشان تو
خردم راه گم کند ز فراق گران تو
کی بود همنشین تو کی بیابد گزین تو
کی رهد از کمین تو کی کشد خود کمان تو
رخم از عشق همچو زر ز تو بر من هزار اثر
صنما سوی من نگر که چنانم به جان تو
چو خلیل اندر آتشم ز تف آتشت خوشم
نه از آنم که سر کشم ز غم بی‌امان تو
بگشا کار مشکلم تو دلم ده که بی‌دلم
مکن ای دوست منزلم به جز از گلستان تو
کی بیاید به کوی تو صنما جز به بوی تو
سبب جست و جوی تو چه بود گلفشان تو
مَلَک و مردم و پری مَلِک و شاه و لشکری
فلک و مهر و مشتری خجل از آستان تو
چو تو سیمرغ روح را بکشانی در ابتلا
چو مگس دوغ درفتد به گه امتحان تو
ز اشارات عالیت ز بشارات شافیت
مَلِکی گشته هر گدا به دم ترجمان تو
همه خلقان چو مورکان به سوی خرمنت دوان
همه عالم نواله‌ای ز عطاهای خوان تو
به نواله قناعتی نکند جان آن فتی
که طمع دارد از قضا که شود میهمان تو
چه دواها که می‌کند پی هر رنج گنج تو
چه نواها که می‌دهد به مکان لامکان تو
طمع تن نوال تو طمع دل جمال تو
نظر تن بنام تو هوس دل بنان تو
جهت مصلحت بود نه بخیلی و مدخلی
به سوی بام آسمان پنهان نردبان تو
به امینان و نیکوان بنمودی تو نردبان
که روان است کاروان به سوی آسمان تو
خمش ای دل دگر مگو دگر اسرار او مجو
که ندانی نهان آن که بداند نهان تو
تو از این شهره نیشکر مطلب مغز اندرون
که خود از قشر نیشکر شکرین شد لبان تو
شه تبریز شمس دین که به هر لحظه آفرین
برساد از جناب حق به مه خوش قران تو

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قلم از عشق بشکند چو نویسد نشان تو
خردم راه گم کند ز فراق گران تو
هوش مصنوعی: وقتی که قلم بخواهد از عشق تو بنویسد، آنقدر تحت تأثیر قرار می‌گیرد که بشکند. و من از فراق عمیق تو به قدری دچار گیجی می‌شوم که راه را گم می‌کنم.
کی بود همنشین تو کی بیابد گزین تو
کی رهد از کمین تو کی کشد خود کمان تو
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند همسفر تو شود و بتواند انتخابت کند؟ چه کسی می‌تواند از دام تو بگریزد و تیرهای تو را از خود دور کند؟
رخم از عشق همچو زر ز تو بر من هزار اثر
صنما سوی من نگر که چنانم به جان تو
هوش مصنوعی: چهره‌ام از عشق تو مانند طلاست و نشانه‌های زیادی از آن در من دیده می‌شود. ای محبوب، به من نگاه کن که من به خاطر تو چقدر با جانم ارتباط دارم.
چو خلیل اندر آتشم ز تف آتشت خوشم
نه از آنم که سر کشم ز غم بی‌امان تو
هوش مصنوعی: من مانند خلیل در آتش هستم و از حرارت آتش تو خوشحال هستم، نه به این دلیل که بخواهم از غم بی‌پایان تو رها شوم.
بگشا کار مشکلم تو دلم ده که بی‌دلم
مکن ای دوست منزلم به جز از گلستان تو
هوش مصنوعی: ای دوست، مشکل من را حل کن و دل مرا به دست بیاور، زیرا بی‌دل تو، خانه‌ام جز گلستان تو نیست.
کی بیاید به کوی تو صنما جز به بوی تو
سبب جست و جوی تو چه بود گلفشان تو
هوش مصنوعی: کیست که جز به دلیل عطرت به جستجو در کوی تو بیاید؟ چه چیزی می‌تواند او را به سوی گل‌های زیبای تو بکشاند؟
مَلَک و مردم و پری مَلِک و شاه و لشکری
فلک و مهر و مشتری خجل از آستان تو
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف عظمت و مقام یک فرد می‌پردازد و به این نکته اشاره می‌کند که حتی بزرگ‌ترین وجودها مانند پادشاهان، مردم، فرشته‌ها و سیارات نیز در برابر مقام و جایگاه این فرد احساس خجالت و شرمساری می‌کنند. قدرت و جلال او چنان است که همه موجودات و نیروهای عالم در برابرش تحت تأثیر قرار می‌گیرند و به نوعی احساس کوچکی می‌کنند.
چو تو سیمرغ روح را بکشانی در ابتلا
چو مگس دوغ درفتد به گه امتحان تو
هوش مصنوعی: وقتی تو به روح من نمی‌گذاری در امتحان‌های سخت بیفتد، مثل مگسی که در دوغ غوطه‌ور می‌شود، در آن لحظات آزمایش، به راحتی از صحنه کنار می‌رود.
ز اشارات عالیت ز بشارات شافیت
مَلِکی گشته هر گدا به دم ترجمان تو
هوش مصنوعی: از نشانه‌های بلندی مقام تو و بشارت‌های شفا بخشت، هر درویشی به واسطهٔ زبان تو به مرتبهٔ ملکوتی رسیده است.
همه خلقان چو مورکان به سوی خرمنت دوان
همه عالم نواله‌ای ز عطاهای خوان تو
هوش مصنوعی: تمام مردم مانند مورچه‌ها به سمت نعمت‌های تو می‌دوند و همه جهان همچون لقمه‌ای از بخشش‌ها و نعمت‌های سفره تو هستند.
به نواله قناعتی نکند جان آن فتی
که طمع دارد از قضا که شود میهمان تو
هوش مصنوعی: کسی که به نواله‌ای راضی نباشد و همیشه طمع بیشتری داشته باشد، نباید期待 داشته باشد که تو او را به عنوان مهمان بپذیری.
چه دواها که می‌کند پی هر رنج گنج تو
چه نواها که می‌دهد به مکان لامکان تو
هوش مصنوعی: بسیاری از داروها برای درمان هر درد و رنجی وجود دارد، و چه آهنگ‌ها و نغمه‌هایی که برای تو، در مکانی فراتر از مکان‌ها به گوش می‌رسد.
طمع تن نوال تو طمع دل جمال تو
نظر تن بنام تو هوس دل بنان تو
هوش مصنوعی: من به دنبال و آرزوی زیبایی تو هستم، زیرا نگاه به وجود تو و دل بستن به جمال تو، تمامی خواسته‌های من را شکل می‌دهد.
جهت مصلحت بود نه بخیلی و مدخلی
به سوی بام آسمان پنهان نردبان تو
هوش مصنوعی: این کار به خاطر منفعت و سودی که دارد انجام می‌شود، نه به خاطر خودخواهی. و راهی که به سوی آسمان می‌برد، همان نردبانی است که تو به سمت آن می‌روی.
به امینان و نیکوان بنمودی تو نردبان
که روان است کاروان به سوی آسمان تو
هوش مصنوعی: تو به افراد با ایمان و نیکوکار نشان دادی که چگونه می‌توانند با ایمان و عمل خوب به عرش آسمان نزدیک شوند و در مسیر کمال و سعادت حرکت کنند.
خمش ای دل دگر مگو دگر اسرار او مجو
که ندانی نهان آن که بداند نهان تو
هوش مصنوعی: ای دل، دیگر چیزی نگو و به دنبال رازهای او نرو، زیرا کسی که بتواند رازهای تو را بداند، پنهان است و تو نمی‌دانی چه در دل اوست.
تو از این شهره نیشکر مطلب مغز اندرون
که خود از قشر نیشکر شکرین شد لبان تو
هوش مصنوعی: تو از این شهر، راز نیشکر را بپرس و باطن آن را بشناس، چراکه خودت به‌خاطر ظاهر شیرین نیشکر، لب‌های شیرینی داری.
شه تبریز شمس دین که به هر لحظه آفرین
برساد از جناب حق به مه خوش قران تو
هوش مصنوعی: شه تبریز، شمس‌الدین، در هر لحظه به خاطر زیبایی‌ها و نعمت‌های الهی بر تو، ای ماه خوش‌فروغ، ستایش و تحسین می‌فرستد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۵۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1387/11/05 04:02
رضا

مصراع دوم از بیت سیزدهم اینگونه نوشته شده است: "نظر تن بنان تو هوس دل بنان تو"
درستش این است: "نظر تن بنام تو هوس دل بنان تو"
"بنان" اول باید به "بنام" تغییر کند.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1391/10/27 00:12
حسین

به نظر می رسد در مصرع دوم از بیت سیزدهم, واژه ی «بنام» نادرست است. صورت صحیح مصرع از این قرار است: «نظر تن به نان تو, هوس دل بَنان تو»

1396/03/11 13:06
...

قلم از عشق بشکند چو نویسد نشان تو...
چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت / چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
بی نظیره!

1402/05/13 13:08
مسافر

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 973 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

parvizshahbazi

aparat

1402/09/13 21:12
بزرگمهر

در نسخه‌ای در دست من است در مصرع اول نان و در مصرع دوم جان است، نان برای تن و جان برای دل که به نظر متناس است. در صورتیکه هوس تن به نام .....!؟

1404/03/27 00:05
همایون

از فصاحت و شیوایی و بلاغت و رسایی غزل برمی‌آید که شاعر در بیت نخست و مطلع بتواند پیام غزل را به فشردگی برساند که اینجا برخلاف آمده‌است قلمی که نمیتواند از عشق بگوید و ناتوان است جسارت را به جایی میرساند و از عشق شمس سخن هایی میگوید که بالاتر ازآن چیزی نیست گویی شاعر بکلی از خرد و روح و هستی تهی گشته و تنها میخواهد با همگان لجبازانه بستیزد و از شمس تمجید کند تا سرحد جنون و سرگشتگی، و ناتوان از سخنی دستگیر